پس از سقوط بشار اسد در سوریه اختلاف ایران و روسیه عیان میشود؟
پس از جنگ اوکراین ایران در کنار مسکو به عنوان کنشگران تضعیفکننده نظم بینالمللی به تصویر کشیده شده و از این زاویه، نبود یک منفعت مشترک به نام سوریه میتواند اختلافهای آنها را بیشتر عیان کند.
«تحولات منطقه پس از سقوط بشار اسد» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم محمدجواد قهرمانی است که در آن آمده؛ در ادامه تحولات سریع در منطقه خاورمیانه طی ماههای اخیر، سقوط حکومت بشار اسد نقطه عطف دیگری به شمار میرود که نه تنها فینفسه یک تحول بسیار مهم و تعیینکننده به شمار میرود، بلکه میتواند آغازگر تحولات و رخدادهای بعدی در منطقه نیز باشد. اگرچه عملا بحران در سوریه از سال 2011 آغاز شده بود، اما در کمتر از دو هفته از شروع عملیاتهای جدید، مخالفان حکومت به دمشق رسیدند و قابل توجه اینکه در این میان مقاومتی هم از طرف ارتش دولت مستقر سوریه وجود نداشت.
فارغ از اینکه چه مسائل و موضوعاتی، در نهایت به سقوط دولت انجامید، با قرار دادن این تحول برجسته در کنار سایر تحولات منطقهای، درک آینده تحولات منطقه عیانتر و همچنین این موضوع که ایالاتمتحده امریکا چه ادراکی از این تحولات دارد، در رویکرد آینده این کشور نسبت به منطقه و جمهوری اسلامی ایران تعیینکننده خواهد بود. سقوط دولت در سوریه میتواند نه تنها بر تحولات داخلی این کشور که بر تحولات منطقهای نیز تاثیر جدی برجای بگذارد. در ارتباط با خود سوریه، سناریوهای مختلفی درخصوص آینده این کشور مطرح میشود، ازجمله برخی معتقدند امکان وقوع درگیری داخلی وجود دارد، برخی امکان شکلگیری چند کانتون مختلف یا فدرالیسم را مطرح میکنند، برخی نیز درخصوص آینده تحولات داخلی به سیاستها و اقدامات رهبران جدید سوریه به ویژه شخص ابومحمد جولانی و تبعات احتمالی آن توجه میکنند، اما در بعد منطقهای نیز از هماکنون کنشگران مختلف تلاش میکنند جای پایی برای خود پیدا کنند. به عنوان مثال ترکیه که به عنوان حامی مخالفان سوری که از ادلب حرکت خود را آغاز کردند، قلمداد میشود، نقشآفرینی خود را ادامه خواهد داد.
فارغ از نزدیکی با این گروهها، نزاع با کردها نیز محرک دیگری برای فعالیت این کشور به شمار میرود. اسراییل، به دنبال تحولات داخلی در سوریه تاکنون سیاست ایجاد منطقه حائل و پیشروی در خاک سوریه را آغاز کرده و حمله به تجهیزات و تاسیسات نظامی سوری را بهشدت افزایش داده است، امری که البته طی یک سال گذشته نیز به طور مداوم آن را انجام داده است.
در عین حال، تاکید بر داشتن ارتباط با برخی گروههای سوری از جمله کردها نیز مطرح است، چراکه نه تنها از این طریق توسعه نفوذ و اثرگذاری در سوریه را دنبال میکند، در عین حال این امر به عنوان اهرمی دراختیار آنها در برابر دیگر کنشگران ازجمله ترکیه عمل میکند.
در کنار کنشگران منطقهای، امریکا نیز کردها را یک شریک مهم قلمداد میکند و نگرانی از ظهور مجدد داعش را نیز ابراز داشته است. اما این تحول اخیر دلالتهای مهمی دارد که بیان آنها میتواند بر جهتدهی به سیاست دولت بعدی امریکا نیز تاثیرگذار باشد. روسیه عملا پس از حدود ده سال حضور در سوریه برای حمایت از دولت مرکزی، تصمیم به خروج گرفته و آنطور که اعلام شده، مقصد بشار اسد نیز پایتخت این کشور بوده است.
این موضوع به طور کلی یکی از نتایج جنگ اوکراین قلمداد میشود، چراکه تمرکز بر اوکراین عملا سبب شده مسکو کمتر بتواند بر دیگر مناطق که برای خود به عنوان حوزه نفوذ تلقی کرده، تمرکز کند. این امر از این جهت برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت دارد که به طور کلی حداقل پس از جنگ اوکراین ایران در کنار مسکو به عنوان کنشگران تضعیفکننده نظم بینالمللی به تصویر کشیده شده و از این زاویه، نبود یک منفعت مشترک به نام سوریه میتواند اختلافهای آنها را بیشتر عیان کند.
در کنار این موضوع، سوریه به عنوان یکی از نقاط کلیدی در پیوست جبهه مقاومت بوده و نقش اساسی در ارتباط میان ایران و حزبالله داشته است. اکنون در نتیجه سقوط دولت، دیگر کنشگران قطعا تلاش خواهند کرد نفوذ خود را در این حوزه افزایش دهند تا روند کنونی را بازگشتناپذیر کنند. بنابراین میتوان انتظار افزایش تحرکات کنشگران رقیب در هدف قرار دادن دیگر منافع جمهوری اسلامی ایران در منطقه یا شرکای تهران را داشت، امری که از آن با عنوان شکلدهی به نظم نوین در منطقه یاد میشود. به این معنا از نگاه آنها اکنون فرصت برای اتخاذ سیاستهای مختلف در جهت فشارهای جدیتر بر ایران مهیا شده است.
اگر به اظهارات ترامپ پس از سقوط بشار اسد نیز توجه شود وی علاوه بر اشاره بر لزوم عدم مداخله امریکا، درخصوص چرایی این رخداد به ضعف روسیه و ایران به عنوان حامیان وی اشاره کرده است. در کنار این تحولات که میتواند در ادراک تصمیمگیران امریکا درخصوص نوع سیاست اتخاذ شده در قبال جمهوری اسلامی ایران تاثیر مهمی داشته باشد، پیوند زدن آن با دیگر موضوعات نیز حایزاهمیت است.
در اینجا به عنوان یک موضوع مهم، مساله هستهای مطرح میشود، چراکه از این منظر جمهوری اسلامی ایران درنهایت متاثر از این تحولات منطقه، به گزینه بازدارندگی نهایی متوسل خواهد شد به این دلیل که عملا خط بازدارندگی ایران به مرزهای این کشور بازگشته است. علاوه بر اظهارات اخیر رافائل گروسی درخصوص غنیسازی ایران، ادعاهای مطرح شده در گزارش دفتر مدیر اطلاعات ملی امریکا درخصوص اقدامات ایران برای داشتن موقعیت بهتر در صورت تصمیم به حرکت به سمت تولید سلاح با توجه به میزان غنیسازی تهران در اینجا موضوعیت پیدا میکند، بنابراین، این تصور وجود دارد که این موضوع نیز در حال حاضر باید حل شود یا در غیر این صورت پیشنهاد استفاده از گزینه نظامی نیز عملا مطرح خواهد بود.
نکته مهم و قابلتوجه این است که اگرچه درخصوص سیاستهای احتمالی ترامپ به ادعاهای وی در کمپینهای انتخاباتی استناد میشود اما نکته حائزاهمیت این است که باید تاثیر تحولات مختلف ازجمله تحولات منطقهای را بسیار مورد توجه قرار داد که میتواند روندی که ترامپ از پیش اعلام کرده به دنبال آن است را تغییر بدهد. ادراکی که از موقعیت جمهوری اسلامی ایران پس از سقوط بشار اسد نیز وجود دارد، میتواند هدایتگر رویکرد وی باشد. همچنین نقش دیگر کنشگران ازجمله اسراییل در جهت شکلدهی به ذهنیت ترامپ درخصوص روند تحولات در منطقه نیز عاملی است که باید آن را مورد توجه قرار داد. همین مسائل میتواند عامل مهمی در تاکید وی بر فشار حداکثری باشد حتی اگر بخواهد به ادعاهای قبلی خود مبنی بر دسترس بودن توافق با ایران را نیز جامه عمل بپوشاند.