داستان زندگی اولین ایرانی تابع آمریکا
«میرزا محمدعلی محلاتی» معروف به «حاج سیاح» در سال 1215 در محلات به دنیا آمد. وی در جوانی برای تحصیل به تهران رفت و بعد با کمک مالی عموی خود به عراق سفر کرد.
حاج سیاح که وضع نابسامان وطنش را دیده بود، شوق عجیبی به سفر و مطالعه در وضع اجتماعی کشورهای مترقی داشت. او در 29 سالگی به ایران بازگشت و با دختری ازدواج کرد. وی که میدانست داشتن همسری ثروتمند و زندگیکردن با خرج او، با طبع پدرش سازگار نیست، بهصورت پنهانی و به قصد خارجشدن از مملکت و رفتن به قفقاز، فرار کرد. در راه رفتن و در تبریز، با تجاری که با محلات آشنا بودند، تماس گرفته و خود را همسفر یک فرد محلاتی به نام محمدعلی معرفی کرده و خواهش میکند که خبر فوت چنین شخصی را به محلات برسانند تا خانوادهاش دیگر در انتظار نمانند و بدینترتیب خبر فوت او خیلی زود در محلات پخش شد.
او مدتی در قفقاز ماند و با زبانهای ترکی، ارمنی و روسی آشنا شد و پس از آن سفر عجیبش را آغاز کرد. ابتدا به استانبول و اروپای غربی و بعد به روسیه رفت و سپس با سختی فراوان و قبول کارهایی مثل مترجمی، به کشورهای دیگر اروپا مسافرت کرد و در طول این سیاحت، زبانهای انگلیسی، فرانسه و آلمانی را نیز آموخت؛ اما اینها برای پاسخ به حس کنجکاوی حاج سیاح کافی نبود؛ برای همین به آمریکا رفت و مدتی طولانی در آنجا ماند. بدین ترتیب او به اولین ایرانی با تابعیت آمریکا بدل گشت.
عطش سفر در سیاح گویی بیپایان بود و چند سال بعد، او با کشتیهای آمریکایی عازم چین و ژاپن شد و پس از آن به هندوستان رفت. در بمبئی، «قاخان محلاتی»، رهبر فرقه اسماعیلیه را ملاقات کرد. محلاتیهایی که برای زیارت آقاخان به هند رفته بودند، حاج سیاح را در آنجا دیده و خبر زندهبودنش را به خانوادهاش رساندند. مادر حاج سیاح نامهای به آقاخان نوشته و خواهش کرد: «پسرم را به من برسان، پدرش از رنج فراق او فوت کرده و من هم پیر شدهام و چیزی از عمرم نمانده است.» همین نامه سبب شد که حاج سیاح پس از هجده سال به وطن بازگردد. البته این بازگشت به معنی خانهنشینی او نبود و پس از آن، تازه به ایرانگردی روی آورد. یادداشتهای حاج سیاح در طول سالها جهانگردی و ایرانگردی، در زمان حیاتش انتشار نیافت، اما پس از مرگش، دو جلد کتاب با نامهای «خاطرات حاج سیاح» به کوشش «حمید سیاح» (فرزندش) در سال 1346 و «سفرنامه حاج سیاح» به کوشش «علی دهباشی» در سال 1362 منتشر شد.
به جرئت میتوان گفت که خاطرات و سفرنامه حاج سیاح یکی از پرمحتواترین سفرنامههایی است که طی دو قرن اخیر به فارسی نوشته شده است. این یادداشت حاصل سفر او از محلات به همدان، تبریز، تفلیس، استانبول، بلغارستان، مجارستان، اطریش، ایتالیا، موناکو، فرانسه، انگلیس، سوئیس، یونان، ترکیه، روسیه و… است.
سیاح در یکی نوشتههای خود درباره بیتفاوتی مردم زمان خود نسبت به ظلم حاکم مینویسد: «اهل ایران که مثل گوسفند در دست قصابان هستند. اگر هزار نفر از خوبان را در یک روز از میان ایشان گرفته، ببندند یا بکشند، باقی به چرا مشغول میشوند و حق خود نمیدانند که بهعنوان جنسیت و انسانیت و اشتراک در حقوق، باید از دیگران دفاع بکنند تا مثل این روز به سر دیگران نیاید، زیرا قانون ندارند تا بگویند خلاف قانون شده است.»
حاج سیاح پس از آشناشدن با «سید جمالالدین اسدآبادی»، وارد دنیای سیاست شد. او روزنامههایی را که از خارج برایش میآمد، در میان اشخاص مورداطمینانش توزیع کرد و نامهای را به همراه همفکرانش بدون امضا در مورد وضعیت جامعه به شاه و علما فرستاد. همین کارها موجب دستگیری او و دو سال زندانی شدنش در قزوین شد. بیشک او را میتوان بهعنوان یکی از آزادیخواهان معروف و مخالفان سرسخت حکومت «ناصرالدینشاه» بهحساب آورد. حاج سیاح در سالهای آخر عمر از اجتماع کناره گرفت و به تنهایی پناه برد. او در سال 1304 در سن 92 سالگی و در تهران وفات یافت.
منبع: مجله موفقیت
46
پاراگراف پنجم را عالى گفته مثل وضع موجود الان در ايران فقط وطنم پاره تنم،،،،،،،
کاش یه حاج سیاحی هم الان پیدا میشد
الان هم مثل گوسفندیم
سلام مطلب بسیار جالبی بود بهتر بود عکسی از شخص آقای محمدعلی سیاح یا مرتبط با آن برای این موضوع انتخاب می شد تا عکس پرچم آمریکا برافراشته در باد
وصف حال امروز ایران. حاج سیاح کجایی که گل گفتی. الان هم جنتی به کسی پاسخگو نیست. خودش قانون وضع می کند، خودش اجرا می کند، خودش تفسیر می کند و مرجع شکایت از وی هم خودش است!!!. میگه شکایت خودم را به خودم تحویل دهید تا رسیدگی کنم!!!!!. به کسی هم پاسخگو نیست و...