چرا بعضی هنرمندان دست به خودکشی می زنند؟
مرگ خودخواسته هنرمندان بزرگ در رشتههای مختلف به قدری پرتعداد است که ذکر مثال پرگویی است. بزرگانی که عدم آنها برای جامعه هنر موجب خسران و محرومیت از تکرار احتمالی شاهکارهای هنری ایشان می شود.
خودکشی دروازهای تاریک و هولناک برای خروج از زندگی است. مغاکی که روزانه صدها نفر را به سوی خود میکشاند و میکشاند.
اقدام به قتل آگاهانه و پایان دادن به زندگی خویشتن با روشهایی معمولا خشن و چنان دردناک که شمار بسیاری از نجاتیافتگان ابراز داشتهاند دقایقی پس از اجرای آن از کرده خود پشیمان شده و در تقلای کمک گرفتن و نجات یافتن و بازگشت به زندگی بودهاند و بیگمان کسانی که خاطرهای از این تجربه وحشتناک دارند احتمال بسیار اندکی دارد که انتحار را تکرار کنند. این کنش در تمامی ادیان، سنن، مکاتب و فرهنگها بهشدت مورد نکوهش قرار گرفته است.
در ادیان ابراهیمی عقوبتی بس تلخ برای عاملین این فعل درنظر گرفته شده است و بارها در کتب مختلف دینی توصیه به پرهیز از آن شده و حتی آموزههای مکاتب برخاسته از تفکرات ماتریالیسمی نیز ارتکاب چنین عملی را ناهنجاری پنداشته و به شدت آن را رد میکنند و با بهرهمندی از علوم روانشناسانه و جامعهشناسانه سعی در کنترل، ممانعت و منصرف کردن شهروندان از گرایش به خودکشی دارند.
در طول تاریخ و در لیست بلندبالا از افرادی که جان از خود ستاندهاند، اسامی نامآوران بسیاری نیز به چشم میخورد. از سیاسیون مغلوب معروف گرفته تا اندیشمندان مغذوب حکومت و ورزشکاران محبوب مردم، از هنرمندان تاثیرگذاری که اینگونه مردنشان قلب انسان را به درد میآورد. مرگ خودخواسته هنرمندان بزرگ در رشتههای مختلف به قدری پرتعداد است که ذکر مثال پرگویی است. بزرگانی که عدم آنها برای جامعه هنر موجب خسران و محرومیت از تکرار احتمالی شاهکارهای هنری ایشان میشود.
هنرمندان به سبب بهره از هوش ذاتی بالا و ادراک ریزبینانه بخشهای پنهان مسائل گوناگون جامعه، خصوصا قضایایی که موجب رنج و درد است، غالبا دارای شناختی عمیقتر از مشقات مردم هستند و گاهی این مرارتها را در آثار هنری خود شامل نقاشی، رمان، عکس، تئاتر، موسیقی، مجسمه، فیلم و بسیاری دیگر از کالای هنری منعکس میکنند و به دلیل حس همذاتپنداری با طیف مردم در رنج و درد غالبا دارای روحیهای ظریف و شکننده هستند. شخصی که بینشی تهی از ظرافت و روحیهای خالی از لطافت داشته باشد محال است بتواند کالایی هنری، اثرگذار و قابل تأمل را پدید آورد، مگر اینکه مانند بسیاری از هنرمند نمایان، شیاد و کپیکار باشد.
از همین رو دلایل خودکشی اصحاب هنر را میتوان به دو دسته کلی تقسیم کرد: الف- مسائل شخصی و خانوادگی: ۱- ضربات شدید عاطفی مانند طلاق، شکست عشقی و مرگ عزیزان و عدم تحمل این موقعیتهای غمآلود ۲- ابتلا به بیماریهای صبالعلاج که موجب از پا افتادن و خانهنشینی میگردد ۳- اعتیاد شدید به انواع دراگ یا الکل و طردشدگی توسط نزدیکان.
ب: معضلات مرتبط با زندگی حرفهای و کاری هنرمند: ۱- بیکاریهای طولانی (اکثریت افراد جامعه هنر درگیر بحرانهای مالی هستند. اگر شخص علاقهمند به کار هنری توان مدیریت و اداره خود در یک زندگی مملو از تنگناهای مالی را نداشته باشد ابدا نه بایستی پا در این عرصه خطیر بگذارد، چراکه فقر و هنر دستکم در کشور ما دارای پیوندی ناگسستنی هستند) ۲- پیشامدهایی که زمینهساز
به خطر افتادن آبروی فرد هنرمند شناخته شده در سطح جامعه مخاطبان وی میشود ۳- عدم استقبال مردم و مخاطبان از کالای هنری عرضه شده توسط هنرمند و تکرار این پسزدگی در دفعات متعدد و ازدست دادن اعتماد به نفس کاری ۴- شکست متوالی در برابر رقیبان تازهنفس.
نوع دیگری از خودکشی برای برخی هنرمندان وجود دارد که به قصد مرگ فیزیکی نیست اما زمینهساز آن و موجب به پایان رسیدن دوره هنری آنها میگردد و از مهمترین پیشزمینههای رخداد آن، میتوان اشاره کرد به دست کشیدن از مطالعه و آموختن (حتی در دوران اوج)، وهم رسیدن به قله هنر، بیاحترامی به طرفداران، عیاشیهای عیان و پرحاشیه، تولید آثار سطحی و ضعیف از سر غرور و اصرار بر پذیرش آن توسط جامعه هدف، به هیچ انگاشتن و توهین به منتقدین، گله و شکایت دایمی از زمین و زمان و مردم به دلیل عدم استقبال از کالای هنری آنها. هر کدام از این دلایل به تنهایی کافی است تا فرد هنرمند را از عرش به زیر فرش بکشد. دنیای هنر افراد با استعداد بسیاری را به خود دیده که به دلایل مذکور ستاره اقبالشان به سرعت نزول کرد و در گمنامی کار آنها به افسردگی و مرگ خودخواسته رسید.
دنیای هنری محل در قضاوت قرار دادن خروجی نبوغ سازنده اثر هنری است و هنرمند دایما در زیر ذرهبین سنجش است و تشویق و بیاعتنایی بخشی دایمی از زندگی هنرمند است و اگر ذرهای بیظرفیت باشد در برابر تشویقها دچار توهم و خودبزرگبینی خواهد شد که آفت کار هنری است و عاقبتی جز دور شدن از فضای رسمی هنری را ندارد و اگر اندکی کمتحمل و نقدناپذیر باشد در مواجهه با دیده نشدن و نقدها، گوشه عزلت را برمیگزیند و هرگز آثار خود را ارایه و در موقعیت سنجش و نقد شدن قرار نمیدهد و تنها برای دل خودش کار هنری را پی میگیرد که انتهای این مسیر هم جز فقر و افسردگی و مرگاندیشی و مرگخواهی نخواهد بود.