خیانت عروس ۱۴ ساله قبل از ازدواج با داماد خیانتکار

اتباع  افغانستان هستیم اما در ایران متولد شده ام پدرم وضع مالی خوبی ندارد ولی رسم داریم که خانواده ها دختر را در سن پایین شوهر می دهند از این رو من هم در سن 14 سالگی به عقد یکی از خواستگارهایم درآمدم ابتدا مخالفتی نداشتم و از صابر که آن زمان 17 سالش بود خوشم آمده بود و کم کم به او علاقه مند شدم.

خانواده همسرم هم از تمکن مالی خوبی برخوردار نبودند و صابر باید پول مهریه  و هزینه ازدواج را جور می کرد اما علیرغم گذشت 2 سال از دوران نامزدی ما هنوز شرایط ازدواج و شروع  زندگی مشترک فراهم نشده بود.

خیانتی که عشق زن جوان را کور کرد

در این دوران متوجه رفتارهای عجیب صابر شدم و با پیگیری و کنجکاوی که در گوشی صابر کردم فهمیدم با دخترهای دیگر هم در رابطه هست وقتی بهش گفتم و معترض شدم او هم قبول کرد که این کار را کرده و بابتش عذرخواهی کرد ولی من هر کاری می کردم دیگر نمیتوانستم مثل قبل به او علاقه داشته باشم.

صابر متوجه تغییر رفتارم شده بود و بجای اینکه جبران کند از من دور شد و رابطه ما هر روز سردتر می شد در حدی که در هفته شاید کمتر از 2 یا 3 ساعت همدیگر را می دیدیم.

روزی در حین تردد در بازار با جوانی آشنا شدم که به من ابراز علاقه می کرد و من هم که از همسرم دلخور و سرد شده بودم با او دوست شدم، اوایل فقط در حد صحبت کردن تلفنی بود اما کم کم بهم وابسته شدیم و قرارهای حضوری هم می گذاشتیم من احساس می کردم کسی پیدا شده که من را بیشتر از صابر دوست دارد و پناه من هست.

مدتی بود صابر با اصرار پدرش تمام سعی‌اش را می کرد که زودتر ازدواج  کنیم و کلی بابت هزینه ازدواج زیر قرض رفته بود وقتی گفت که قرار است به این زودی ها ازدواج کنیم به کلی گیج شده بودم، انگار بارانی از سنگ بر روی سرم می بارید و نمی دانستم چکار کنم برای همین به سراغ مشعل رفتم تا به من کمکم کند اما ظاهرا کاری هم از دست او بر نمی آمد.

هرچه به موعد برگزاری مراسم عروسی نزدیک می شدیم، اضطرابم بیشتر و بر افروخته تر می شدم، این فکر که قرار است با کسی که هیچگونه علاقه ای به او ندارم در زیر یک سقف زندگی کنم، مثل خوره بر روح و روانم افتاده بود.

چهار روز قبل از مراسم عروسی برای خرید به همراه خواهرم به بازار رفتیم که ناگهان مشعل را در یک مغازه دیدم و صدایش کردم و به دور از چشم خواهرم داخل یک کوچه با هم حرف زدیم، او هم مثل من کاملا گیج شده بود و ایده ای به ذهنش نمی رسید، گویا او تنها نجات دهنده من از این شرایط بود برای همین می خواستم هرجور که شده راضیش کنم که کاری کند، برای همین به او گفتم خانواده ام میخواهند به زور شوهرم بدهند اگر ازدواج نکنم من را خواهند کشت.

به مشعل نگفته بودم نامزد دارم و در جریان مراسم عروسی من نبود با دیدن شرایط روحی ام و گریه هایی که تمامی نداشت، به من پیشنهاد داد که با هم  فرار  کنیم و به منزل خاله اش برویم، قبول کردم و به هر ترفندی که شده خواهرم را تنها به خانه فرستادم و گفتم با صابر قرار دارم برای عادی جلوه دادن مجبور شدم با صابر تماس بگیرم و با او  قرار گذاشتم ولی قبل از آمدن صابر با مشعل فرار کردیم و مستقیم به منزل خاله اش رفتیم یک روز آنجا بودیم که عموی مشعل تماس گرفت و گفت سریع بیایید اینجا، وقتی رفتیم خانه عمویش دیدم پدر، برادر و همسرم آنجا هستند و من و مشعل را حسابی کتک زدند و با پلیس تماس گرفتند و پلیس هم ما را به کلانتری آورد.

من مانده ام با کلی نفرت از همسرم، دنیایی از شرم و خجالت نسبت به خانواده ام و ناامیدی محض که تمام وجودم را فراگرفته است.

مشکلات ازدواج در سن پایین

سعیده محبی راد، مشاور کلانتری نصیر آباد شهرستان شهریار گفت: نمونه مورد نظر  با توجه به رسم و رسومات جاری که خانواده وی داشته اند تن به  ازدواج در سن پایین داده و در ادامه به دلیل ناتوانی در بیان احساسات و ابراز مخالفت خود در مقابل تصمیم خانواده در رابطه با ازدواج ، همچنین ناآگاهی جهت چگونگی مدیریت هیجانات در سنین نوجوانی، عملا شاهد انتخاب اشتباه در ازدواج و در نهایت تصمیم گیری به فرار در وی شده است.

ازدواج در سن پایین مخصوصا در سن نوجوانی که دوران هیجان طلبی بالا در شخص می باشد و نیز تصمیم گیری هایی که براساس احساسات و به دور از منطق و عقلانیت می باشد، می تواند زمینه ساز شکست در ازدواج شود بنابراین لازمه ی انتخاب صحیح در ازدواج بعد از دوران نوجوانی به همراه  بلوغ فکری و عاطفی می باشد.

بی توجهی به خواسته های فرزند در انتخاب همسر و عدم علاقه مندی ابتدایی در ازدواج از موضوعات مهم دیگری می باشد که می تواند منجر به بروز اختلافات عاطفی و اساسی فی ما بین زوجین شود در نتیجه به والدین توصیه می شود به انتخاب فرزند خود احترام گذاشته و با بهره گیری از  مشاوره  پیش از ازدواج زمینه ازدواج موفق توام با رضایتمندی و تفاهم را فراهم کنند.