رطبخورده منع رطب چون کند؛
گفتوگو با مصطفی ملکیان دربارهی «ابتذال شر» هانا آرنت
در یک سال گذشته اصطلاح «ابتذال شر» هانا آرنت، از پرارجاعترین مفاهیم در فضای مجازی بوده است؛ آنچنان که میشود گفت نام هیچ فیلسوف خارجی و هیچ مفهوم فلسفیای تا این اندازه وارد جدالها و گفتوگوها در عرصهی عمومی ما نشده است.
کافی است هشتگ «ابتذال شر» را در توئیتر جستوجو کنیم تا با انبوه داوریهای یکخطیای مواجه شویم که داوریهای جدلی خود را با این اصطلاح مسلح کردهاند. «ابتذال شر» اصطلاحی است که آرنت در هنگام محاکمهی آیشمن پس از نظام نازیسم به کار برد و البته بحثهای زیادی را از همان زمان تا امروز برانگیخت؛ اینکه داوری آرنت تاچه حد درست است و این تئوری تاچه حد از مبانی محکم و قابل دفاعی برخوردار است. به همین مناسبت «اندیشه پویا» گفتوگویی با مصطفی ملکیان داشته است تا او مراد آرنت از این اصطلاح را تدقیق کند و توضیح دهد که آویختن به اصطلاح «ابتذال شر» در جدلهای سیاسی و عمومی تاچه حد راهی به حقیقت مورد نظر آرنت میجوید و تاچه حد با منظور آرنت همخوانی ندارد.
کتاب آیشمن در اورشلیم هانا آرنت، زیرعنوان «گزارشی در باب ابتذال شر» را دارد. «ابتذال شر» اصطلاحی است که در عرصهی عمومی مورد استفاده و سوءاستفادهی زیادی قرار گرفته است. در ابتدا بد نیست توصیفی از منظور آرنت از این اصطلاح بدهید تا دریابیم این آشفتگی در استفاده از آن بالذات در تئوری ابتذال شر آرنت خانه کرده یا نه؟
بحث هانا آرنت در رابطه با ابتذال شر نیست در باب ابتذال شرارت و بدکرداری است، یعنی میخواهد بگوید بدکرداری ما آدمیان امری پیشپاافتاده شده است. اما ابتذال شرارت هم ترجمهی درستی از اصطلاح آرنت نیست. معلوم است که شرارت طبق تعریف پست و فرومایه و مبتذل است. هانا آرنت میخواهد بگوید که شرارت پیشپاافتاده شده و اینطور نیست که فکر کنید اگر زاهدی در گوشهای نشسته مصون است یا یک راهب یا راهبهای اگر در یک دِیر نشسته توانسته شرارت را از خودش دفع کند. ترجمهی صحیح اصطلاح آرنت پیشپافتادگی یا همهگیریِ شرارت است. منظور او این است که شرارت همهگیر شده و همهی ما را در بر میگیرد. آرنت شش توصیف از این مفهوم درنظر دارد که بعضیشان بیشتر منظور او بوده و بعضیهایشان بهنظر میرسد ناشی از بیدقتی او بوده است:
۱. آرنت در اولین معنایی که ذیل این اصطلاح مراد میکند وامدار آیریس مارداک است و مارداک هم وامدار سیمون وی. یکی از آرای ابداعی سیمون وی این بود: «بزرگترین خاستگاه بیاخلاقی در توهم و بزرگترین خاستگاه اخلاقی بودن تخیل است». هرچه توهم در ما بیشتر باشد، بیاخلاقتریم و هرچه تخیل در ما بیشتر باشد اخلاقیتر میشویم. من با استفاده از قدرت تخیل خودم را در موقعیت شما قرار میدهم، آنوقت بیشتر میفهمم که وقتی دروغ میگویم چه بر سرتان میآید. آرنت همان اندیشهی مارداک را موردنظر قرار داد، و به گمان خودش این را در باب آیشمن صادق یافت. او دید آیشمن بهرغم این همه جنایاتی که کرده، هیچکدام از ویژگیهایی را که معمولاً در شرورها تصور میکنیم، ندارد. آنوقت به نظرش آمد پس این همه شرارتی که از ایشان صادر شده، لزوماً به جهت سوءنیتش نیست، بلکه به خاطر فقدان قدرت تخیلش است؛ او نمیتوانسته خودش را جای مرد، زن، پیر و جوان یهودی بگذارد که اینها در سرما و اتاق گاز چه میکشند.
۲. هانا آرنت معنای دومی هم در نظر دارد و آن این است که بدی کردن و بد نبودن قابل جمعاند. میشود کسی بدی کند اما انسان شروری نباشد. میگوید فکر نکنیم همة کارهای بد را انسانهای بد میکنند، بنابراین اگر کسی بدکردار بود نگوییم شرور است، بگویید مرتکب شرارت است.
۳. تعبیر سومی که هانا آرنت در این کتاب به کار میبرد این است که فکر نکنیم بدیها را فقط انسانهای ایدئولوژیک میکنند، آدمیانِ بدون ایدئولوژی هم میتوانند بدی کنند. فکر نکنید آیشمان چون ایدئولوژی نازیسم را قبول کرده بود، بدی کرد. میشود مطلقاً وابستگی، دلبستگی و پایبندی به ایدئولوژی نازیسم نداشت، اما مرتکب شرارت شد.
۴. آرنت تعبیر چهارمی هم دارد که میگوید همهی کشتنها و اعدامها سیستماتیک و حسابشده نیست. ما کشتنهای تصادفی و کژوال هم داریم. در رمان بیگانهی آلبرکامو، موسو مرد عربی را میکُشد ولی عملش واقعاً کژوال است. ننشسته بود بگوید من به این دلیل باید او را بکشم.
۵. معنای پنجمی که آرنت مراد میکند این است که که انسانِ عادی، موقر و آرام و بهنجار ــو نه لزوماً منحرف و دیگرآزارــ هم خطا میکند و آدم میکُشد. پس چون همهی ما انسانهای موقر و آرامی هستیم، پس همهی ما در معرض این هستیم که کاری از ما صادر شود که اصلاً از طرف خودمان قابل پیشبینی نیست. یعنی نمیتوانم بگویم چون عمری با وقار زندگی کردم، پس از من قتلی صادر نخواهد شد.
۶. تعبیر ششم آرنت هم این است که گاهی انگیزهی شرارت، پیش برد شغل و حرفهی خود است نه هیچچیز دیگری. خاطرم هست تهرانی که از شکنجهگران اصلی ساواک بود، در محاکمات اول انقلاب که از او پرسیدند چرا آنقدر شکنجهی شدید میکرده، حرفی غریب به این مضمون زده بود که آقای قاضی من یک لقمه نان که برای زن و بچهام به دست میآورم باید حلال باشد یا خیر؟ به من گفتند این حقوق را به تو میدهیم به شرط اینکه شکنجه کنی و اقرار بگیری، آن وقت من نان دولت را بخورم، شکنجه نکنم و اقرار نگیرم؟
تعبیر آرنت از اصطلاح همهگیریِ شرارت را توضیح دادید. برگردیم به سؤال ابتداییمان. آیا به نظرتان تئوری آرنت مستعد بدفهمی است؟
بله، بخشی از آشفتگی در استفاده از این اصطلاح تقصیرش متوجه خودِ آرنت است. آرنت مانند یک فیلسوف تحلیلی متعینناً نگفته که Banality of Evil به چه معناست و سخن مبهم، ظرفیت این را دارد که برای انگ و برچسب زدن مورد استفاده قرار گیرد.
آرنت میخواهد بگوید که ما بهراحتی نمیتوانیم دیگران را داوری کنیم
اما فراتر از ابهاماتی که در مراد آرنت از این اصطلاح وجود دارد، به نظر میرسد که برخی به نادرست و درخلاف جهت نظر آرنت از این اصطلاح استفاده میکنند. آرنت با توصیفِ همهگیریِ شرارت میخواهد بگوید که ما بهراحتی نمیتوانیم دیگران را داوری کنیم و به وضعیتی اشاره دارد که شرارت گستردهتر از آن است که حتا بتوان آیشمان را داوری کرد.
دقیقاً. آرنت نمیگوید که باتوجه به همهگیری شرارت، پس گریبان هر کسی را گرفتید درست گرفتهاید، میخواهد بگوید اتفاقاً گریبان هیچکس را نگیرید چون خود شما هم مشمول این حکم هستید و رطبخورده منع رطب چون کند. ما فکر میکنیم شرارت وقتی همهگیر است معنایش این است که حق داریم در کوچه و خیابان گریبان هر کسی را بگیریم و توبیخش کنیم. برعکس، او میگوید چون شرارت همهگیر است پس دامن تو را هم گرفته است و چون دامن تو را گرفته حق داوری اخلاقی منفی نسبت به دیگران را نداری.
اما آیا به نظرتان آنطور که آرنت شر را همهگیر میبیند، به این سوءاستفاده راه نمیدهد که افراد یک مأمور سادهی ادارهی مالیات را در کنار یک شکنجهگر بگذارند و مرتکب شرارت ببینند.
بله، باید دقت داشت که اگر میگوییم شرارت همهگیر شده، به معنای آن نیست که همهی ما به یک درجه شرور هستیم. شرور بودن با شرور بودن فرق دارد. یکی شرور بودن هایدگر است و یکی شرور بودن کسی که در یک سان نظامی به نفع نازیها شرکت یا مشتی به نفع نازیها بلند کرده است. شری که یک شکنجهگر وارد کرده غیر از شر فردی است که در یک راهپیمایی شرکت کرده و سیاهی لشگر نازیسم بوده. اینها با هم تفاوت دارد. اما وقتی یک رژیم سیاسی فاسد روی کار میآید همهی شهروندان باید به درجات مختلفی به این رژیم رضا داده باشند.
گاهی شما کالایی برای عموم تولید میکنید که حکومتها هم از آن سوءاستفاده میکنند. آیا میتوان کسانی را که بهدلیل تولید کالایی یا ارائهی خدماتی که دولتها از آن سوءاستفاده میکنند، شریک در شرارت خواند؟
اشاره کردیم که تئوری آرنت، در درجهی اول میخواهد بگوید که دیگران را داوری نکن. بنابراین باید این رویکرد را کنار گذاشت. فارغ از این نکته، توجه داشته باشید که به ندرت در زندگی اجتماعی کالای تکمنظوره میتوان تولید کرد. نمیتوانیم به خاطر اینکه با کارد علاوه بر اینکه بشود پنیر را برید سر کسی را هم میتوان برید، حکم دهیم که کاردسازان دیگر کارد و چاقو نسازند. بله، چیزهایی که تکمنظوره هستند و منظور تکِ آنها هم منفی است نباید تولید کرد. مثلاً سمی که با آن فقط انسان را میتوان کُشت. اما اکثریت کالاهای مادی و غیرمادی که تولید میکنیم چندمنظوره هستند.
در این گفتوگو مبانی نظری آرنت در تئوری فراگیریِ شرارت و سپس بدفهمیهایی را که از این نظریه میشود توضیح دادید. به نظر شما با کنار گذاشتنِ مقصریابی، راهحل بهینه که متضمن خیر عمومی باشد چیست؟
در چنین مواقعی شخص باید براساس عقلانیت و اخلاق عمل کند. عقلانیت در امور نظری و اخلاق در امور عملی. باید دید اقتضای عقلانیت و اقتضای اخلاق چیست. یعنی باید به شهود عقلانی و اخلاقیمان رجوع کنیم. اما این سخن خیلی کلی است. اگر بخواهم یک مقدار جزئیترش کنم باید این نکته را بگویم که وقتی کاری را درست میدانیم نباید به ارزشداوریهای دیگران بها بدهیم. آدمی که بخواهد به ارزشداوریهای دیگران بها دهد و نخواهد براساس عقل و شهود اخلاقی خودش عمل کند زندگی اصیل نخواهد داشت.