سارق خوشخیال در محل دزدی خوابید و دستبند به دست بیدار شد
سارق جوانی که به خاطر انتقام از راننده فراری مسیر زندگیاش عوض شده در آخرین سرقت خوابش برد و در خانهای که برای دزدی رفته بود دستگیر شد.
این سارق چند شب قبل با این تصور که صاحبخانه سفر است وارد خانهای شد و پس از آن تصمیم گرفت تا رسیدن همدستانش استراحت کوتاهی کند، اما وقتی چشم باز کرد دست و پای خود را بسته دید و صاحبخانه و ماموران پلیس بالای سرش بودند.
این متهم که اهل یکی از شهرستانهای غرب کشور است و 39 سال دارد پس از اطمینان از خالی بودن خانهای در شمال غرب تهران، حدود ساعت سه صبح وارد آنجا شد و با همدستانش تماس گرفت تا خودشان را برای سرقت برسانند اما همدستانش به او گفتند در جای دیگری مشغول سرقت هستند به همین دلیل ممکن است بعد از یکی دو ساعت به آنجا برسند.
سارق جوان که به خاطر بیداریهای متوالی در شبهای قبل خسته بود، با این تصور که قبل از رسیدن همدستانش فرصت مناسبی دارد تا استراحت کوتاهی کند، خوابید. اما صاحبخانه که سفر نرفته بود، به منزلش بازگشت و متوجه حضور این سارق جوان شد. او دست و پای سارق را بست و پلیس را خبر کرد.
متهم که در صحنه جرم دستگیر شده بود چارهای جز اعتراف ندید و گفت: در شهرستان خودمان زندگی خوبی داشتم و سر کار میرفتم. حدوداً 20 ساله بودم که یک شب وقتی با موتورسیکلتم به خانه برمیگشتم راننده یک خودرو سانتافه به من زد و فرار کرد و آن تصادف سرنوشت مرا عوض کرد.
این متهم که با کولهپشتی و ابزار باز کردن قفل دستگیر شد ادامه داد: راننده آن شب از ماشینش پیاده شد و بالای سرم آمد. از او خواستم مرا به بیمارستان برساند، اما او سوار ماشینش شد و فرار کرد و بعد از آن من که پایم از چند جا شکسته بود درگیر دوا و درمان و بیمارستان و جراحی شدم و در پایم پلاتین گذاشتند. حتی من از آن راننده سانتافه شکایت هم کردم و پرونده قضایی تشکیل شد اما چون پلاک خوانا نبود راننده دستگیر نشد و من که کلی هزینه کرده بودم، کارم را هم از دست دادم. آن موقع بود که برای کارگری به بازار تهران آمدم و کار و زندگیای که به نظر خودم خوب بود، نابود شد. اگر آن راننده نترسیده بود و فرار نمیکرد شاید وضع من الان این نبود.
او در ادامه اعترافات خود گفت: وقتی به تهران آمدم، در بازار کارگری میکردم و داشتم به زندگی جدید عادت میکردم که چند سال پیش به طور اتفاقی همان رانندهای را که به من زده بود، دیدم. مطمئن بودم خودش است، حتی پرسوجو کردم و فهمیدم خودرو سانتافه هم داشته است، چند باری او را تعقیب کردم و فهمیدم مغازهدار بازار تهران است. وقتی چند بار او را تعقیب کردم و مطمئن شدم خود او بوده که با ماشین به من زده و فرار کرده، تصمیم به انتقام گرفتم؛ اول فکر کردم من هم او را بزنم و فرار کنم، بعد دیدم گروگانگیری بهتر است و میتوانم پولی هم به دست بیاورم؛ اما وقتی موضوع را با یکی از دوستانم در میان گذاشتم او مرا از این کار منصرف کرد و گفت آدمربایی و گروگانگیری دردسر دارد و اگر دستگیر بشویم کلی هم زندان دارد.
متهم توضیح داد: آن دوستم که من را از آدمربایی منصرف کرد پیشنهاد داد برای انتقام و به دست آوردن پول خانه آن مرد را پیدا کنم تا با هم به خانهاش دستبرد بزنیم، چون نه تنها دردسر کمتری دارد بلکه پول بیشتری هم ممکن است گیرم بیاید. وسوسه شدم و خانه او را پیدا کردم. ما برای سرقت وارد خانهاش در تهران شدیم و پول و دلار و اموال باارزش را سرقت کردیم. اما این تازه آغاز ماجرا بود و بعد از آن سرقت پول و دلاری که دزدیده بودیم زیر دندانم مزه کرد و باز هم با همان دوست رفتم دزدی تا اینکه در این کار خبره شدم. اما در نهایت پنج سال قبل دستگیر شدم و مرا به زندان فرستادند.
این سارق ادامه داد: یک ماه پیش بود که از زندان آزاد شدم و با باند دیگری از سارقان دوباره شروع به همکاری کردم، این بار تصمیم داشتم بعد از چند سرقت که پول خوبی به جیب زدم به شهر خودمان بروم و با یکی از دختران فامیل ازدواج کنم و برای خودم خانواده تشکیل بدهم. اما در شبهای گذشته هر جا رفتیم به کاهدان زدیم. یا نتوانستیم وارد خانه شویم یا صاحبخانه حضور داشت یا چیزی برای سرقت پیدا نمیکردیم که سهمم جوری باشد که از سرقت دست بکشم. تا اینکه امشب وارد این خانه شدم و به همدستانم که زنگ زدم، گفتند جایی مشغول کار هستند و بعد از دستبرد، آنجا پیش من میآیند. من هم که چند شب بود نخوابیده بودم و دیدم چند ساعتی وقت دارم گفتم استراحتی بکنم. گمانم ساعت چهار یا پنج صبح بود که خوابم برد و وقتی چشم باز کردم دست و پایم بسته بود و صاحبخانه و پلیس بالای سرم بودند.
با این اعترافات متهم در صحنه جرم، ماموران پلیس او را دستگیر و برای تحقیقات و شناسایی همدستانش از بازپرس دادسرای سرقت دستورات لازم را دریافت کردند و در حال حاضر تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.
به لطف اقتدار چقدر سر دزدها شلوغ است
خوابی چنین میانه میدانم آرزوست
می بینم که چندیست دلم برا این گونه دزدها میسوزد
دانشمندی ازجایی عبورمی کرددیدگزمه دزدی را می زند گفت ببینید دزدروزدزدشب رامی زندالبته بلانسبت آدمهای پاک وباشرف....
تا انتقام راخوب آمدی ولی بعداز آنکه به دزدی ادامه دادی دیگرخوشم نیامد وخدانسازه واسه راننده با این همه ثروت حاظر به کمک کسی که بهش آسیب رسونده نشده مطمئناً خوداین راننده هم دزد حرفه ای درقالب بافرهنگش بوده مثل اختلاسگران