به مناسبت 26 دی، سالروز خروج شاه از کشور
خروج از ایران، بزرگترین اشتباه شاه/ آمریکا محمدرضا پهلوی را به فرار تشویق کرد؟/ پیشنهاد فرح به شاه و پاسخ تندی که دریافت کرد
بسیاری بزرگترین اشتباه شاه در سال 57 را خروجش از کشور می دانند. این خروج باعث تقویت روحیه انقلابیون، تضعیف روحیه مدافعان سلسله پهلوی و به خصوص بروز آشفتگی در ارتش، به عنوان مهم ترین مهرۀ حامی سلطنت محمدرضا پهلوی شد.
به گزارش خبر فوری، امروز 26 دی ماه سالروز خروج محمدرضا شاه، آخرین پادشاه ایران از کشور است. محمدرضا پهلوی در آخرین روزهای دی ماه سال 1357 از کشور خارج شد و کمتر از 1 ماه بعد سلسله پهلوی از هم پاشید و نظام شاهنشاهی نیز برچیده شد.
بسیاری از تحلیلگران معتقدند بزرگترین اشتباه شاه در سال 57 خروجش از کشور بود. این خروج باعث تقویت روحیه انقلابیون، تضعیف روحیه مدافعان سلسله پهلوی و به خصوص بروز آشفتگی در ارتش، به عنوان مهم ترین مهره و حامی سلطنت محمدرضا پهلوی بود. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از نزدیکان شاه و امرای ارتش پیش از 26 دی ماه 1357 به شاه اصرار می کردند که در ایران بماند و جلوی سقوط نظام شاهنشاهی را بگیرد اما شاه که به لحاظ جسمی و روحی از وضعیت خوبی برخوردار نبود، میلی به ادامه کار نداشت و ترجیح داد کار را به اطرافیانش محول کرده و خود به خارج فرار کند.
البته خروج محمدرضا پهلوی از ایران بی سابقه نبود. او در سال ۱۳۳۲ نیز پس از اختلاف با دکتر محند مصدق، ایران را ترک کرد و با کودتای آمریکایی - انگلیسی به کشور بازگشت. شاید در سال ۵۷ هم او همین انتظار را داشت اما اوضاع به گونه ای دیگر پیش رفت و برای همین، آخرین شاه ایران همیشه غرب را مقصر سقوط خود معرفی کرد.
اما چه شرایطی باعث خروج آخرین پادشاه ایران از کشور شد و موافقان و مخالفان این اتفاق چه کسانی بودند؟
اشتباهاتی که شاه را به خروج از ایران واداشت
بعد از واقعه 17 شهریور زلزله ای بزرگ در ارکان قدرت شاه رخ داد. کشتار مردم در میدان ژاله اندک رابطه ای را که میان مردم و شاه بود، قطع کرد. بعد از این واقعه، اعتصاب ها، اعتراضات و اقدامات مسلحانه بیشتر شدند. اوج این اعتراضات در 13 آبان بود. درگیری انقلابیون و ارتش در این روز ضربه سخت دیگری بر ارکان قدرت پهلوی ها وارد کرد.
بعد از 13 آبان تقریبا همه اقشار جامعه کار شاه را تمام شده می دانستند و حتی متحدان و موافقان پهلوی نیز از او روی گردان شدند. ناامیدی در بین موافقان شاه زمانی بیشتر شد که محمدرضا پهلوی بلافاصله بعد از 13 آبان در یک سخنرانی تلویزیونی به شکست خود اعتراف کرد و اعلام نمود که «صدای انقلاب مردم را شنیده است.» این سخنرانی ارتشی ها، اعضاء خاندان سلطنتی، اعضاء هیئت دولت و نمایندگان مجلس را به این باور کشاند که سلطنت شاه به زودی سقوط می کند و بهتر است هر چه سریعتر کشور را ترک کنند.
بر خلاف تصور شاه، اعتراف تلویزیونی شرایط را برای او بدتر کرد. با مطرح شدن بیش از پیش نام امام خمینی (ره) به عنوان رهبر انقلاب، اعتراضات و اعتصابات افزایش یافتند. در این میان، قدرت اعتصابات بیش از اعتراضات بود. اعتصاب کارمندان دولتی، کارگران صنعت نفت، روزنامه ها، کارمندان مخابرات، فرودگاه ها، نیروگاه ها و ... همه و همه باعث زمین گیر شدن اقتصاد و ساختار سیاسی حکومت وقت شدند.
در این شرایط، شاه به فکر خروج از کشور شد. مورخان معتقدند شاه که شخصیتی «اقتدارگرا» داشت مخالفت مردم را نوعی «ناسپاسی» تلقی می کرد و گمان داشت مخالفان انقلابی نمک نشناسی کرده اند. به همین دلیل، دلزده از شرایط سیاسی کشور، ترجیح داد از کشور خارج شود.
برخی مورخان معتقدند آمریکا در سوق دادن شاه به خروج از کشور نقش برجسته ای داشته است. در واقع، بعد از حوادث 13 آبان و سخنرانی تلویزیونی شاه، کاخ سفید او را مهره ای سوخته و تمام شده تلقی می کرد. در میان مقامات آمریکایی، سالیوان (سفیر ایالات متحده در ایران)، هیئت دولت آمریکا، سایروس ونس (وزیر امور خارجه) و شخص جیمی کارتر (رئیس جمهور وقت آمریکا) بیش از همه بر خروج شاه از کشور اصرار می کردند. در میان مخالفان آمریکایی نیز برژینسکی، مشاور امنیتی کاخ سفید قرار داشت که معتقد بود خروج شاه از ایران به سقوط سلسله پهلوی می انجامد.
در نهایت، جلسات مقامات آمریکایی با شاه به کار آمد و او که تحت تاثیر کاخ سفید بود و با بیماری سرطان نیز دست و پنجه نرم کرده و قادر به اتخاذ تصمیمی منطقی و سنجیده و مستقل نبود تصمیم گرفت از کشور خارج شود. اما پیش از خروج از کشور باید مقدمات کار را فراهم می کرد. در میان اقدامات مورد نیاز، انتخاب نخست وزیر جدید بیش از همه ضروری بود.
جنجال بر سر انتخاب جانشین/ نخست وزیری که از خروج شاه استقبال کرد
دولت نظامی ارتشبد ازهاری قادر به کنترل کشور در غیاب شاه نبود. به همین دلیل، شاه تصمیم گرفت دولتی جدید و معتدل روی کار بیاورد که درغیاب او بتواند انقلابی ها را آرام کند. او ترجیح داد دست دوستی به طرف دشمنان قدیمی و قدرتمند خود یعنی جبهه ملی دراز کند و یک نخست وزیر ملی گرا برگزیند.
روابط شاه و جبهه ملی از زمان کودتای 28 مرداد و عزل مصدق تا سال 57 تیره و تار بود. با این حال، شاه برای نجات تخت و تاجش مجبور بود یک ملی گرا را به قدرت رسانده و به او اختیار تام دهد. او به غلامحسین صدیقی، چهره برجسته و محبوب جبهه ملی، جامعه شناس مشهور و وزیر پست و تلگراف دولت مصدق پیشنهاد نخست وزیری داد. صدیقی پیشنهاد شاه را پذیرفت اما آن را منوط بر عدم خروج شاه از کشور دانست. شاه که تصمیم خود را گرفته بود حاضر به پذیرش این شرط نشد و به دنبال شخصی دیگر گشت.
او به چند چهره دیگر از جمله علی امینی که سابقه نخست وزیری در دهه 40 را هم داشت، پیشنهاد نخست وزیری داد اما همگی این پیشنهاد را رد کرده و یا پذیرش آن را مشروط بر ماندن شاه در کشور دانستند.
در نهایت، شاهپور بختیار، از اعضاء جبهه ملی حاضر شد نخست وزیری را بپذیرد. او بر خلاف صدیقی و سایرین از خروج شاه استقبال کرد و حاضر شد نخست وزیری را بپذیرد. بختیار معتقد بود اگر شاه از ایران خارج شود، اوضاع آرام تر می شود و او می تواند در آرامش با مخالفان گفتگو یا معامله کند.
طغیان مخالفان خروج از شاه
بعد از تشکیل کابینه بختیار، مخالفان خروج شاه از کشور شروع به فعالیت کردند. ارتشبد قره باغی به عنوان رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران و به نمایندگی از امرای ارتش نزد شاه رفت و به او اصرار کرد که در کشور بماند. شاه حاضر به پذیرش نشد و با خشم، قره باغی را مرخص کرد. به جز قره باغی، تیمسار خسروداد و تیمسار بدره ای، از امرای بزرگ ارتش نیز به طور جداگانه نزد شاه رفته و از او خواستند تصمیم خود را تغییر دهد اما شاه نپذیرفت.
مشهور است که حتی فرح، همسر شاه و نایب السلطنه او نیز مخالف سفر او به خارج بود. فرح که می دانست شاه حاضر به تغییر تصمیم خود نیست به او پیشنهاد داد که حداقل او (یعنی فرح) در ایران بماند و به عنوان نایب السلطنه و ملکه کشور را اداره کرده و با مخالفان به توافق برسد. شاه با شنیدن این پیشنهاد برافروخته شد و با تندی به فرح پاسخ داد: «لازم نکرده شما نقش ژاندارک را بازی کنید.»
همچنین، برخی نمایندگان مجلس مانند غلامحسین دانشی، نماینده معمم مجلس، مخالف رفتن شاه از ایران بودند. دانشی معتقد بود بختیار به علت اصرارش بر سفر شاه لیاقت نخست وزیری را ندارد، چرا که اگر شاه برود هم سلطنت می رود و هم مملکت می رود!
یکی از مخالفان خروج شاه از کشور منصور اقبال، فرزند منوچهر اقبال، از رجال دربار پهلوی، بود که از قضا رابطه خوبی هم با شاه نداشت اما خروج او از کشور را به صلاح نمی دانست. اقبال در خاطراتش ملاقات با شاه را چنین توصیف می کند: «هنگامی که به کاخ نیاوران رفتم نیروهای گارد را دیدم. به داخل رفتم و هیچکس آنجا نبود. از پله ها بالا رفتم و وارد اتاق او شدم و چند دقیقه ای منتظر ماندم. به مدت بیست دقیقه با او ملاقات کردم. دیدن چهره شاهنشاه که بسیار غمگین به نظر می رسید برایم قابل تحمل نبود. به ایشان پیشنهاد کردم به نوشهر برود و در ایران بماند که شاهنشاه این پیشنهاد را مسکوت گذاشتند.»
سفری که بازگشتی نداشت
با فراهم شدن سفر شاه، او و همسرش فرح پهلوی در تاریخ 26 دی 1357 عازم فرودگاه مهرآباد گردیدند. فرزندان شاه و فرح پیش از آنها به همراه مادر فرح به خارج (تگزاس) سفر کرده بودند. محمدرضا پهلوی از زمان ترک ایران 10 هفته در مراکش، 11 هفته در باهاماس، 17 هفته در مکزیک، 10 هفته در آمریکا برای معالجه و مدت کوتاهی هم در پاناما بود و سرانجام به مصر رفت و در سال 1359 نیز در آن کشور از دنیا رفت. در مدت حضور شاه در خارج، انگلیس، سوئیس، اردن و فرانسه از پذیرش وی خودداری کردند.
بعد از خروج شاه از کشور بسیاری از مخالفان و انقلابیون به خیابان ها ریخته و به جشن و پایکوبی پرداختند. انقلابیون تیتر یک روزنامه اطلاعات یعنی «شاه رفت» را در دست گرفته و روزنامه ها را در خیابان ها می چرخاندند. این عبارت کوتاه (شاه رفت) نشان از پایان یک دوران طولانی در تاریخ ایران بود؛ پایان ۲۵۰۰ سال حکومت شاهنشاهی در ایران.