دختر عاشق پیشه آبروی پدرش را برد
مهر طلاق صفحه شناسنامه ام را سیاه کرده بود و در حالی که وضعیت روحی خوبی نداشتم بازیچه مردی جوان شدم و ...
هر چه می کشم از دست غرور لعنتی ام است. تازه دانشگاه رفته بودم که دلباخته پسری جوان شدم.
مدتی در فضای مجازی ارتباط داشتیم. بالاخره پدر و مادرش راضی شدند خواستگاری ام بیایند. خانواده من مخالفت خود را با این ازدواج اعلام کردند. پدرم می گفت این پسر اهل زندگی نیست و ... .
برای رسیدن به خواسته دلم پافشاری کردم. احترام پدر و مادرم را زیر پا گذاشتم.
بعد از کلی کشمکش، دعوا و سرو صدا و حتی قهر دو سه هفته ای که خانه مادر بزرگم بودم؛ خانواده ام از ترس آبروی شان کنار آمدند.
من با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم. قرار بود لیلی و مجنون قصه زندگی هم باشیم.
افسوس عمر این عشق به ظاهر آتشین خیلی کوتاه بود. در همان دوران عقد آن قدر اختلاف داشتیم و خانواده های مان اعصاب هم را خط خطی کردند که بدون هیچ قید و شرطی، طلاق توافقی گرفتیم.
بعداز طلاق، اوضاع روحی من در خانه خیلی بی ریخت شده بود. محبت های پدر و مادرم را پای دلسوزی و ترحم شان می گذاشتم و از سویی با فامیل هم قطع رابطه کرده بودم.
حدود 2 سال از بدترین روزهای عمرم سپری شد. حس می کردم همه به چشم تحقیر نگاهم می کنند.
در شرکت دوست پدرم مشغول کار شدم. می خواستم این طوری خودم را سرگرم کنم. با مردی آشنا شدم که به محل کارم رفت و آمد داشت.
می گفت در آستانه طلاق از همسرش است.
خام محبت های دروغین این مرد جوان شدم. موضوع را به مادرم اطلاع دادم. دوباره اشک در چشمانش حلقه زد. می گفت چه طور به یک مشت حرف اعتماد کرده ای و ... ؟
من نمی خواستم کم بیاورم. برای همین احترام مادرم را زیر پا گذاشتم. حدود یک سال با این مرد جوان در فضای مجازی ارتباط داشتم. باورتان می شود برایم خواستگار خوبی آمده بود و به خاطر او جواب رد دادم.
خدا می داند پدر و مادرم چه قدر سر این مساله حرص و جوش خوردند.
سرتان را درد نیاورم. بعد از این همه علافی و پولی که برای مرد جوان خرج کردم تازه فهمیدم او مرا بازیچه ای برای به کرسی نشاندن خواسته های خود قرار داده تا همسرش احساس خطر کند و به زندگی اش برگردد.
در این معرکه من ماندم با آبرو ریزی که همسر مرد جوان جلوی خانه پدرم راه انداخت. جلوی در و همسایه داد می کشید و می گفت خودت را از زندگی ما بیرون بکش و ... .
بیچاره پدرم؛ یک عمر با سیلی صورت خودش را سرخ نگه داشته و من آبرو و اعتبارش را بازی گرفته ام.
غرور و لج بازی بدترین آفتی است که زندگی و سرنوشت هرکسی را می تواند به باد هوا بدهد.
مرکز مشاوره آمده ام و می خواهم از نو شروع کنم. حال پدر و مادرم هم خوب نیست. برای آن ها هم باید کاری بکنم.
فقط می توانم بگویم بهترین یار و دوست و رفیق آدم پدر و مادر و خانواده اش هستند.
خود بزرگ بینی ، اژدهای سه هزار سر .
اگه خودبزرگ بین بود که برا هر بی سرو پایی خرج نمی کرد و دست کم برا یه آدم درست تری که خودش مستقل باشه و آویزون دختر مردم نباشه خرج می کرد!!!
درووووغ! چه درست از بدترین گناهان دانستند دروغ را!!!! دست کم می گفت همانند بسیاری در همین کشور خودمان می خواهد هر دو زن را با هم شرعی و حلال داشته باشد!!!
زنها حالشون از شما شرعی ها بهم میخوره
انسانیم گله گوسفند نیستیم دسته جمعی همبستر بشیم!
کاری به خرافات مسئولین وسواستفاده بعضیها از دین ندارم ولی انسانی که دین راقبول کرد اگه در هرشرایطی حتی فقر هم رعایتش کرد یعنی دروغ نگه نون حلال هرچندکم بزاره سرسفره جلوزن وبچش وقبل از همبستری وضو بگیرن وبعدش غسل امکان نداره فرزند بد بیفته دنبالت وابروت را ببره
آی از نون حلال گفتی! این را هم کاش بنویسند اینجا که در جهان مجازی هم حلال و حرام داریم ها! اگه کسی سرک کشید تو زندگی خصوصی دیگران چه اونا بدونن چه ندونن چون بی اجازه بوده همانند دزدیه و فردا پس فردا نشینه بگه من که لقمه حلال بردم سر سفره! زن و بچه م!!! یادش از این تکه های کوچک حرام که وارد زندگیش شده هم باشه!!!
خاک تو سرت تازه بعد از این همه حماقت تازه فهمیدی پدر و مادر بهترین هستند تویک احمقی
والله کم هم نبودند اونهایی که هی میگن سختگیریهای پدر و مادر دختر ال و بل و این حرفها!!! پس دیگه هی نیان بگن دخترها و خانواده هاشون پول پرست شدند و به هر کسی و هر سطحی دختر نمیدن!!!
سلام
ای اتفاق که برای شما افتاده برا هرکسی ممکن هست پیش بیاید در توبه باز است از اشتباه آدم باید درس بگیرد خدا راشکر زود فهمیدید هنوز جوانید ووقت بسیار دارید روزهای عالی در پیش خواهید داشت با توکل به خدا
یکی از بهترین و امیدبخش ترین نوشته هایی که اینجا خوندم! آفرین به شما و دست مریزاد!
و باز زن یه مرد به جای اینکه به چشم و گوش همسر خودش گیر بده میره سراغ اون دختر یا زن دیگه! خب بابا نمی خوادت دیگه یا اونجوری که باید به دلش نبودی دیگه و تنها یه ابزار بودی دستش! بفهم دیگه!