کاخ تنهایی مردی که از اسب افتاد/ درباره سرنوشت غم انگیز بازیگر محبوب سینما
ترجیح میدهم بر عدالتی تکیه کنم که درست یا نادرست آلن دلون و فرزندانش را به جایی رسانده که امروز عمارتشان کاخ تنهایی شده است.
آنطور که میگویند و مینویسند آلن دلون هشتاد و هشت ساله در عمارتی بزرگ زندگی میکند که از عظمت و شکوه و هیاهوی سالهای قبل در آن خبری نیست، عمارت-کاخی- که گویا سالیان زیادی جلوهگاه مردی بوده که زیبایی صورت و هنر بازیگریاش از او ستارهای جاودان ساخت.
جاودانگی که این روزها تنش به تن اختلافات فرزندانی خورده است که طاقت دیدن یکدیگر را ندارند و در زمان حیات پدر بر سر و روی هم چنگ میکشند. چنگی که انگار بیعدالتی پدر در مهری که نصیب فرزندانش کرد باعث آن است. البته این خشم و نفرت میتواند دلایل دیگری هم داشته باشد.
دلایلی که چندان به کار این مطلب نمیآید. مطلبی که بهانهاش بیش از آنکه آلن دلون باشد، همزمانی مطلبی درباره او، فرزندانش و عمارت در حال فروپاشیاش با انتخاباتی است که عدهای در پی داغ کردنش در زمستانی سردتر از زمستانی هستند که سالها پیش در شعر زمستان اخوان ثالث وارد دنیای ادبیات و سیاست شد. انتخاباتی که گویا برگزارکنندگانش هم میدانند شرایط بر وفق مرادشان نیست.
نه اینکه از رای آوردن کسانی که میخواهند گرداننده مملکت و برنامهریزش باشند نگرانند، که نیستند. دایره آدمهای تایید صلاحیت شده آنقدر….. بگذریم. حرفهای درست اما تکراری درباره انتخابات و سیاست را به سیاستمدارانی واگذار میکنم که تخصص دارند و میدانند چه به روز مملکت آمده.
میترسم پای در این دنیا بگذارم و مثل خیلیها همهچیز دان شوم. نیستم و نمیتوانم. دنیای سیاست در همه جا پیچیدگیهای زیادی دارد. در اینجا که این پیچیدگی با تمامیتخواهی و ایدئولوژی و من بنده خوب خدایم و….. پیچیدهتر هم شده است. باز اگر درباره آلن دلون و فرزندانش بنویسیم شفافیت بیشتری دارد. حداقل آدمهای درگیرش هر کدام قادرند حرف دلشان را بزنند. بگیر و ببند هم ندارد.
توجیه و ترس از رفتن آبروی چندین و چند ساله پدر هم نیست. صورتشان را با سیلی سرخ نمیکنند. نمیخواهم شیب مطلب را ببرم روی بازیگری که سالهای زیادی از تماشای بازیاش و دیدن چهره زیبایش بر پرده سینما لذت بردهام. ترجیح میدهم بر عدالتی تکیه کنم که درست یا نادرست آلن دلون و فرزندانش را به جایی رسانده که امروز عمارتشان کاخ تنهایی شده است.
البته پیری هم هست. به سر آمدن دوره هم هست. دورهای که ختمش فقط مال آلن دلون نیست. هر کسی، هر سازمانی، دولتی، تفکری و…. دورهای دارد. دورهای که تمام میشود. خوش و ناخوشش به خود فرد و دولت و حکومت ربط دارد. یکی مثل آلن دلون با بیعدالتی (اگر صحت داشته باشد) سه نفر را پریشان کرده و روبروی هم قرار داده است و اگر این بیعدالتی توسط تمامیتخواهانی انجام گرفته باشد…. بگذریم هیچکس تا ابد سوار بر اسب نمیماند. آلن دلون هم باشی کاخ تنهایی در انتظار تو است. البته اگر عادل نباشی!
چه ربطی داشت به الن دلون
دادش میخوای یه چیزی بگی شبیه بگم بگم های محمود. اما نویسنده مطلب که نمیونم کیه قرص هاشو نخورده
خودستایی بس است نوشتن برای عامه مردم ادبیات خودش را دارد که امثال تو از آن بی بهره اید چون خود ستایی در قالب کلمات شما را ارضاء می کند و الا نالیدن از رد صلاحیت ها و .... اینقدر آسمان ریسمان بافتن ندارد همه مردم کوچه بازار بسیار راحت تر از شما متدعیان روشنفکر مآب که از روشن فکری فقط و فقط تفرقه و آشوب و تخریب را آموخته اید و به شعار مستبدان و استثمارگران تاریخ که می گفتند تفرقه بیانداز و حکومت کن جامعه عمل پوشانده اید مردم خودشان می دانند چه کنند خیلی هم از شما مدعیان آگاهترند
رد صلاحیت و تایید صلاحیت را حقی است که از ناحیه مردم به گردن مسئولین دخیل در امر انتخابات قرار داده شده است و در همه ی کشورها نیز هر ننه قمری که از خانه قهر کرده و هوس ریاست و نمایندگی را کرده باشند تایید نمی کنند و اینکه گفته اید خود مردم تصمیم می گیرند آیا همه ی مردم از سوابق افراد مطللع هستند یا اینکه نهادها باید برای مردم روشن کنند؟
وقتی صلاحیت ها سنجیده شد معلوم است که خود مردم تصمیم می گیرند منتهی شما وقتی وقتی روحانی و خاتمی و هاشمی رای بیاورن رو منتخب مردم می نامید و دیرگران می شوند حداقلی ها و منتخب مردم نیستند و با شلارلاتان بازی و اینکه تقلب شده می خواهید حرفتان را به کرسی بنشانید و خیلی هم فراموشکارید تو دهنی 88 را فراموش کرده اید
گرچه لیدر شما جناب خاتمی اخیرا فرمودند من تقلب رو قبول ندارم که البته اینکه چرا تاکنون و زمانی که کشور را به آتش کشیدند لام تا کام سخن نگفت باید از دو رویی و کینه خواند یا از ترس از دست دادن موقعیت در بین همفکرانش
در هر حال بگذارید همه چیز طبق روال قانونی و شرعی طی شود
اصلا خودت فهمیدی چی نوشتی؟بخدا من تحصیلات بالا دارم یک جمله ات را هم متوجه نشدم...از چی میترسی اینقدر در لفافه سخن بر زبان رانده ای!؟