ماجرای ترور یک سرباز گمنام توسط اعضای منافقین
زنان منافق زیر چادر اسلحههای «کلاش»، «ژ۳» و« یوزی» داشتند. مردها هم کلت داشتند. خیلی با ظاهر آرام علیه نظام شعار میدادند. سپاه که آمد آنها را متفرق کند با هم درگیر شدند و در گروههای سه و چهار نفری پراکنده شدند.
سید احمد میرحیدری در سیام تیر ماه سال ۱۳۳۶ در یکی از روستاهای ورامین به دنیا آمد. سید احمد از همان کودکی در نمازهای جماعت شرکت کرده و علاوه بر حضور در کلاس های عقیدتی در کارهای مسجد نیز حضوری فعّال داشت. در دوران دبیرستان به همراه خانواده اش به تهران آمده و مشغول ادامه تحصیل شد. در همان زمان علاوه بر تحصیل فعالیتهای فرهنگی و انقلابی خود را در مسجد پیش میگیرد.
سید احمد پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تأسیس سپاه پاسداران به عضویت سپاه درآمد و در سال ۵۸ مسئولیت سپاه گنبد را عهده دار شد. او در شهرستان گنبد علاوه بر خدمت خالصانه در سپاه به یاری مردم آن شهرستان پرداخت و پس از مدتی در سپاه با همسرش آشنا شده و با او ازدواج کرد.
روز بیست و هشتم مرداد ماه سال ۱۳۶۰ سید احمد میرحیدری، عملیاتی را برای دستگیری منافقین طرح ریزی کرد و سرکردگان آنها را دستگیر شدند و به دفتر واحد اطلاعات سپاه گرگان انتقال یافتند. اما یکی از منافقین بطور مسلح و به نحو مشکوک و سازماندهی شدهای طی یک اقدام سریع، سید احمد را که در دفتر محل کارش مشغول خدمت بوده، ترور کرد.
علی حکیم جوادی همرزم و دوست شهید سید احمد میرحیدری در خاطرهای روایت میکند: «شهید بسیار مظلوم بود درگرگان به قدری اوضاع پیچیده بود و منافقین در همه جا نفوذ کرده بودند که ما به عنوان کمک از تهران به گرگان رفتیم آن زمان در اطلاعات گرگان ۵ یا ۶ نفر بیشتر نبودیم و به دیگران نمیشد اعتماد کرد.
میرحیدری در این شرایط آشفته و ملتهب واحد اطلاعات گرگان را پایه ریزی و کار را به جد شروع کرد. در آن یکسال که آنجا بودیم با وجود تعداد کم نیروها جدّیتش بسیار بالا بود وخود ما که یک نیرو بودیم وقتی میدیدیم فرماندهان ما آنطور با جدّیت کار میکنند و استراحت ندارند ما هم به پیروی از او خواب و استراحت را کنار میگذاشتیم.
کار هم به گونه ای بود که نمیشد آنها را رها کرد. به خاطر دارم که آن روز که سید احمد شهید شد؛ ما شب قبلش از ۲۴ خانه تیمی ۱۵ خانه تیمی را تخلیه و افرادش را دستگیر کردیم و آنها را به مقر سپاه آورده بودیم.آن موقع جهاد سازندگی گرگان حدودا ۱۵۰ دستگاه تویوتا وانت آورده بود که میخواست به هر روست، بخش و ده واگذار کند تا کار جهاد را انجام دهند، یکی دو روز بعد منافقین اعلام جنگ مسلّحانه کرده بودند.
در گرگان هم شلوغ شد. زنان منافق زیر چادر اسلحه «کلاش»، «ژ۳» و« یوزی» داشتند. مردها هم کلت داشتند. خیلی با ظاهر آرام علیه نظام شعار میدادند سپاه که آمد آنها را متفرق کند با هم درگیر شدند و در گروههای سه و چهار نفری پراکنده شدند. در چنین شرایطی با وجود آنکه سپاه شهرستان آمادگی چندانی نداشت، سید احمد به جهاد گفت: «ما به خودروهای شما احتیاج داریم چون الأن ماشینی که سرپا باشد در سپاه نداریم و میخواهیم باآنها به داخل شهر برویم.»
حاج قاسمی مسئول جهاد بود و موافقت کرد. خودروها را آوردند و با سازماندهی سید احمد هر کدام از بچههای اطلاعات و عملیات را با یک راننده ترکیب کرد و با تیربار و کلاش روی سقف ماشین در سطح شهر فرستاد. این جریان صبح اتفاق افتاد، با تدبیری که شهید داشت تا نزدیک غروب حدود ۳۰۰ یا ۴۰۰ نفر دستگیر شده بودند. افراد دستگیر شده از همه جا ایران مانند تهران، ساری و آمل آمده بودند تا همراه منافقین باشند. دوباره با درایتی که سید احمد انجام داد آن غائله را خواباند. تعدادی دستگیر شدند،تعدادی تیر خوردند و بدون اینکه کوچکترین ضایعهای به سپاه و نیروها وارد شود پایان گرفت.»
منبع: ایسنا
1261