ماجرای زندگی غزل دختر بچه ای که زجر های زیادی در زیر زمین شهر کشیده است

ساعت حول و حوش 8 عصر است و هوا کم‌کم رو به تاریکی می‌رود. مردم خسته از کارهای روزمره خودشان را به ایستگاه مترو می‌رسانند تا سوار قطار شوند و به خانه برسند.

ماجرای زندگی غزل دختر بچه ای که زجر های زیادی در زیر زمین شهر کشیده است

آرامش و سکوت واگن با صدای دختر و پسر کوچولویی که کنار پدر و مادرشان نشسته‌اند، شکسته می‌شود. مشغول زیرورو کردن پلاستیک‌های خرید هستند. کیف و کفش و نوشت‌افزار مدرسه‌شان را بیرون می‌آورند و نشان هم می‌دهند و می‌گویند: «ببین وسایل من قشنگ‌تره!‌» ناگهان مقابلشان می‌ایستد و خیره می‌شود. چند ثانیه بعد پاکت‌های فال را در دستش جابه‌جا می‌کند و با صدای آرام می‌گوید: «فال دارم! فال!» از آنها دور می‌شود و در پی لقمه نانی بین اشعار حافظ است.

لاغراندام و نحیف است و لباس ساده‌ای به تن دارد. وقتی می‌گوید که 8 سال دارد، باورم نمی‌شود. کوچک‌تر از همسالانش به نظر می‌آید. مهرماه که از راه برسد، کلاس دوم می‌رود اما هنوز برای مدرسه چیزی نخریده است: «چند دفتر از پارسال مونده و کفشمم نو هستش.» نگاهم به کفش‌هایش می‌افتد. آن‌گونه که می‌گوید نو نیست اما مثل اینکه درس قانع بودن را خوب حفظ کرده است. با حرف‌های غزل به یاد نمایشگاه‌هایی می‌افتم که در آستانه مهر برپا می‌شوند و بچه‌ها با ذوق و شوق در غرفه‌ها به دنبال لوازم نو و فانتزی و پر زرق و برق می‌گردند. غزل به گفته خودش هیچ‌وقت دفتر فانتزی نداشته و تعداد مداد رنگی‌هایش هم از 6 تا بیشتر نبوده است. خبری هم از لباس مدرسه نیست: «چند وقت پیش ناظم مدرسه نشانی خیاطی رو به مامانم داد و گفت که لباس مدرسه‌ام رو سفارش بدیم. مامانم کیف پولش رو نگاه کرد و قرار شد بریم اما میدونم مامان جونم پول لباس مدرسه‌ام رو نداره. به همین خاطر تو همه خط‌های مترو میرم تا بتونم فال Omen بیشتری بفروشم و پول لباسم رو جور کنم.» شنیدن این حرف‌ها از دختر 8 ساله عجیب است. اینها درس‌هایی هستند که غزل در مدرسه یاد نگرفته بلکه رنج و سختی‌هایی را که مادرش تحمل کرده است دیده و الان به فکر جبران است. در دنیای مدرن امروزی که بیشتر بچه‌ها توقعات آنچنانی دارند، قانع بودن دختربچه فال فروش به حداقل‌ها، ارزشمند است. غزل جزو صدها کودکی است که ناخواسته و خیلی زودتر از تصورشان قدم به دنیای کسب و کار گذاشته و فرصت زیادی برای کودکی کردن نداشته است.

مسئولیت بزرگ روی شانه‌های کوچک

برخلاف سن کمی که دارد، بسیار حساب شده و مؤدب رفتار می‌کند. خیلی از مسافران او را می‌شناسند و در خطوط مختلف مترو دیده‌اند که فال می‌فروشد. یکی از مسافران می‌گوید: «هیچ اعتقادی به فال و پیشگویی ندارم اما آنقدر شیفته رفتار و متانت این دختر هستم که هر بار او را می‌بینم، فال می‌خرم. شاید تا الان بیش از 20 پاکت فال از این دختر خریده‌ام که هیچ‌کدام را باز نکرده‌ام.» مادر غزل نظافتچی است و از طریق دفتر خدماتی برای کار به جاهای مختلف معرفی می‌شود: «چند روزه که دست مامانم درد می‌کنه و سرکار نمی‌ره. شب‌ها خیلی ناله می‌کنه.» دست در جیبش می‌کند و قوطی کوچک سفید رنگی بیرون می‌آورد: «اینو از خانم دستفروش خریدم. می‌گفت برای درد دست و پا خوبه. خدا کنه دست مامانم با این پماد خوب بشه.» غزل روزی 10 تا 15 پاکت فال می‌فروشد و آخر شب با پول‌هایش کمی خرید می‌کند و باقی مانده پولش را به مادرش می‌دهد. ایستگاه بهشتی پیاده می‌شود و چشمش به عروسک‌های کاموایی می‌افتد و با خوشحالی یکی را انتخاب می‌کند: «این عروسک رو برای آبجیم خریدم. آخه عروسک خیلی دوست داره.» غزل از خواسته‌هایش می‌گذرد تا لبخند روی لب خواهر و مادرش بنشاند. الگو بودن به سن و سال نیست. به مرام و معرفت است و غزل چه الگوی زیبایی است در دنیایی که انسانیت کمرنگ شده و بوی معرفت به مشام نمی‌رسد.

آرزو دارم معلم شوم

غزل مدرسه را دوست دارد و به گفته خودش کلاس اول همه درس‌ها را خیلی خوب گرفته است. او دلش می‌خواهد معلم شود: «جایی که ما زندگی می‌کنیم، بچه‌های زیادی هستن که مدرسه نمیرن. مهر که بشه میرم مدرسه و هرچی که یاد بگیرم به دوستام یاد میدم.» جایی که غزل از آن حرف می‌زند خیلی دور نیست. چند قدم آن طرف‌تر درست در مسیر غرب به شرق بزرگراه آیت‌الله ‌سعیدی و محدوده منطقه 19 قرار دارد. او هر روز از ساعت 9 کارش را با سوار شدن به مترو خط 3 شروع و در نهایت هم وارد خط یک مترو، جایی که او را دیدیم می‌شود و شب دوباره با خط 3 به خانه باز می‌گردد. برای عده‌ای از پایتخت‌نشینان تصور آنچه غزل به زبان می‌آورد، سخت و حتی غیرممکن است اما امثال او که در حسرت یک مداد رنگی و دفترچه مشق و کیف نو مدرسه هستند، کم نیست. اینان کودکانی هستند که نه تنها باری روی دوش والدینشان نمی‌گذارند، بلکه سعی می‌کنند با ایثار و مسئولیت پذیری‌شان، تحمل سختی‌ها را برای پدر و مادرشان آسان‌تر کنند.

منبع: رکنا

15

کیف پول من

خرید ارز دیجیتال
به ساده‌ترین روش ممکن!

✅ خرید ساده و راحت
✅ صرافی معتبر کیف پول من
✅ ثبت نام سریع با شماره موبایل
✅ احراز هویت آنی با کد ملی و تاریخ تولد
✅ واریز لحظه‌ای به کیف پول شخصی شما

آیا دلار دیجیتال (تتر) گزینه مناسبی برای سرمایه گذاری است؟

استفاده از ویجت خرید ارز دیجیتال به منزله پذیرفتن قوانین و مقررات صرافی کیف پول من است.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید