گفتگو با علیرضا خمسه به مناسبت 66 ساله شدنش: آقای تنابنده، به روح اعتقاد داری؟!
علیرضا خمسه، گلوله نمك است و باوجود سالها فعالیت در عرصه كمدی در تئاتر، سینما و تلویزیون و ایفای نقشهای نمكین فراوان، همچنان ظریف و هنرمندانه و با نیت خیر و جهانبینی نشاط پراكنی، به رسالت خنداندنش ادامه میدهد.
باوجود اینكه كارنامه سینمایی خمسه در سالهای اخیر كمتر نشانی از دوران اوجش در دهههای 60 و 70 دارد، اما این كمدین با درخشش در نقش باباپنجعلی در مجموعه پایتخت نشان داده همچنان تكخالهایی برای رو كردن و خنداندن تماشاگر دارد و سینما و تلویزیون ما میتواند بیش از اینها از این نمك یددار بازیگری استفاده كند، حتما میدانید كه كمبود ید در بدن انسان، باعث بیماریهای مختلف از جمله غمباد میشود! گفتوگویی كه میخوانید به مناسبت 66 سالگی علیرضا خمسه صورت گرفته؛ مصاحبهای كه بهدلیل حضور این بازیگر دوست داشتنی در جایی فرسنگها دورتر از اینجا، به ناچار از طریق یكی از پیامرسانهای «اسمش را نبر» انجام شد.
در 66 سالگی چه حس و حالی دارید؟ سنتان به سمت كهنسالی میرود اما بزنم به تخته در روحیه، سنتان روی عدد دیگری است و كمتر نشان میدهد.
در این سنی كه شما عددش را خیلی رُند گفتید یعنی 66، همچنان احساس جوانی میكنم و دنبال نوجویی هستم تا چیزهای جدیدی برای كار و زندگی و تفكر پیدا كنم. قصههای مختلفی درباره تولدم گفتم، اما اینقدر كه همه چیز در این زمینه قاطی شده، میكس جالبی است كه بخشی از آن حقیقت و بخشی از آن هم تخیل و فانتزی و رویا است. وقتی به من میگویند بهشما نمیآید 66 ساله باشید، واقعیتی را با تخیل آمیختم. قبل از تولدم سه برادر داشتم كه یكی یكی به دنیا آمدند و فوت كردند، اما آنموقع رسم نبود كه شناسنامه باطل كننــــــد، بنــــابراین شنـــــاسنــامـــــــهای را كه برای برادر بزرگتر گرفته بودند، نگه داشتند، وقتی فوت كرد شناسنامهاش ماند برای دومی و وقتی او هم از دنیا رفت، شناسنامه ماند برای نفر بعدی تا رسید به من كه چهارمین فرزند بودم. اگر خواهرم را هم در نظر بگیرم، دستكم هشت یا ده سال باید از سنی كه الان در شناسنامه دارم، جوانتر باشم! چون مادرم سال گذشته و پدرم هم حدود 15-10 سال پیش به رحمت خدا رفتند، چیزی برای اثبات این تخیل و حقیقت وجود ندارد. به هرحال هرحس مثبت و منفی كه در 66سالگی دارم، به كار بازیگری میآید.
یك عمر خنده و فعالیت در عرصه كمدی، چقدر در این روحیه موثر است؟
معكوس این سوال هم درست است، یعنی خود كار و زندگی هم میتواند باعث شادی و خنده شود یا خنده میتواند باعث تغییر و تلطیف زندگی شود. مجموعهای از علل و معلولها هستند كه در كنار هم معنی پیدا میكنند. من كه فكر میكنم ناخودآگاه یك مكانیزم دفاعی پیدا كردم، چون میدانید كه از دید فرویدیسم یا اصولا روانكاوی هرانسانی در برابر مسائل، مشكلات و بنبستهایی كه قرار میگیرد، بهدنبال روش و مكانیزمی برای دفاع و صیانت نفس است. البته خودم میخواهم به نكتهای اشاره کنم که هیچ كدام از روانكاوان به آن اشاره نكردهاند. آن نكته این است كه من دوست دارم از خنده بهعنوان یك روش دفاعی در قبال مسائل و مشكلات استفاده كنم. همه اینها را هم بهصورت غریزی و تجربی دریافت كرده بودم تا اینكه به مقاله معروفی به اسم «خنده» از فیلسوف فرانسوی، هانری برگسون برخوردم كه در جهان سروصدا به پا كرده بود. این رساله را دكتر باقری به فارسی ترجمه كرد كه من بارها از آن استفاده كردم. در این مقاله از خنده بهعنوان یك روش و دیدگاه اجتماعی یاد شده است.
برایم جالب بود آنچه درباره خنده میاندیشیدم، اینطوری مستند شد و به منبع علمی آن دست پیدا كردم. وقتی این دیدگاه را پیدا میكنید، نهتنها به مسائل روحی و روانی خودتان فائق میشوید بلكه در مواجهه با مسائل اجتماعی هم به یك ابزار دفاعی اثرگذار دست پیدا میكنید. وقتی مرگ یزدگرد را بازی میكردم، بهرام بیضایی میگفت چرا این سرباز با اینكه خبرهای بد میآورد، میخندد؟ در حالی كه نیشم باز بود، میگفتم من؟! من نمیخندم. میگفت همین الان هم میخندی! (میخندد)
بهترین هدیه تولدی كه تاكنون گرفتید، چه بود؟ چه هدیهای خوشحالتان میكند؟
همیشه بهترین، عاطفیترین، اثرگذارترین و به یادماندنیترین هدیه تولدم را از همسرم گرفتم. حالا كه دخترهایم بزرگ شدهاند و از من میپرسند بابا برای روز تولد چه هدیهای میخواهی، میگویم هر هدیهای كه دهید، برایم خیلی ارزشمند است.
دهههای 60 و 70 یكی از ستارههای محبوب و موفق تلویزیون و سینمای ایران بودید و كارهایتان به گیشه هم رونق میداد، اما چرا در سالهای اخیر كمتر چنین كارهایی در آثار سینمایی شما مشاهده میشود؟ انگار دیگر فقط تلاش و هنرنمایی شما برای نجات فیلمها كافی نیست. فیلمها و فیلمنامهها ضعیف شدهاند یا سینما آن روی بیرحمش را در این سالها نشان داده؟
اینكه میگویید سینما روی بیرحم دارد، یك واقعیت است. چون سینما چشم بیحیا و روحیه بیرحمی دارد و در مورد همه بازیگران دنیا هم این اتفاق افتاده است. ستارههای سینما به جز استثنائاتی، 20-10 سال در اوج هستند و دوام میآورند، اما بازیگران كه همیشه كودك، نوجوان، جوان، میانسال و كهنسال نمیمانند. ولی خوشبختانه من بهخاطر روحیهای كه دارم، هیچ عرصهای را ترك نكردم. همین الان همزمان هم به تئاتر، هم به تلویزیون و هم به سینما فكر میكنم. خلاصه اینكه كار هنر و سینما بازنشستگی ندارد، اما بله، جوان اول بودن دوره دارد. یكی از تراژدیهای سینمای ما این است كه فیلمنامههای ما درنهایت فقط به پنج بازیگر منحصر و صرفا به آنها پرداخته میشود و بقیه بازیگرانی كه حتی در اوج تجربه و شكوفایی قرار دارند، به كار گرفته نمیشوند. در حالی كه در سطح اول سینمای دنیا، همچنان برای رابرت دنیرو و آلپاچینو، فیــــلمنامههای خــــــــوب نوشته میشود.
اخیرا در آمریكا فیلمی به نام حكایت دریا ساخته آقای بهمن فرمانآرا را در كنار ایشان دیدم، گفتم از این به بعد قرار است خودتان نقشهای اصلی فیلمهایتان را بازی كنید؟ پس من چی؟ گفت شما كه اینطرف هستید؟! گفتم نه بابا، من كجا اینطرفم! به هرحال شوخی و جدی داشتم به این میپرداختم كه اگر یك كارگردان هم یك پرسوناژ خیلی باتجربه بخواهد بنویسد و كار كند، آن را برای خودش برمیدارد و دیگر نمیگذارد كسی مثل دنیرو یا پاچینو آن را بازی كند. این یكی از نقصانهای سینمای ماست كه به پرسوناژهای پا به سن گذاشته توجه نمیكند و كمتر قهرمانهای فیلمها، آدم 60 یا 70 سال به بالاست.
فیلم و نقش خوب زیاد بازی كردهاید و حتما انتخاب یكی از میان آنها بهعنوان بهترین نقش كارنامهتان سخت است. اما با این حال اجازه دهید بپرسم كدام یك از نقشهایتان را از همه بیشتر دوست دارید؟
از نقشهایی كه بازی كردم، به قول شما نمیشود راحت گذشت، برای اینكه هركدام بخشی از تاریخ زندگی من است. اما اگر قرار باشد یكی را انتخاب كنم، از مرگ یزدگرد نام میبرم كه آغاز فعالیت من در سینما بود. بعد از آن روز باشكوه آقای كیانوش عیاری را نام میبرم كه استارت حرفهای من در سینما بود. لنگرگاه و شكار خاموش كیومرث پوراحمد هم جزو خاطرات خوب من هستند. كار با آقایان اصغر هاشمی و عبدالرضا كاهانی هم همینطور برایم خاطرهانگیز است.
و نقشی كه اصلا دوست نداشتید در كارنامهتان باشد؟
نقشی كه در چهارشنبه عزیز برای حمید تمجیدی بازی كرد. كاش این فیلم را بازی نمیكردم، اما وقتی یادم میآید در همین فیلم با استاد محمدعلی كشاورز همبازی بودم، میگویم نه، آن را هم باید كار میكردم.
دور اول تور جهانی نمایش بگومگو را در آمریكا به پایان رساندید؛ چه زمانی این نمایش در ایران روی صحنه خواهد رفت؟
دوست دارم این نمایش را تابستان سال آینده در ایران كار كنم.
در فیلم كوتاهی كه اخیرا منتشر كردید، كولهای به دوش دارید كه از آن به عنوان كولهبار تجربه یاد كردید. از این كولهها كجا میفروشند كه بخریم؟
(میخندد) اگر این كولهبار تجربه را جایی میفروختند، خودم خیلی زودتر آن را میخریدم. منتها این را به بهای گزافی میفروشند و آرام آرام با تغییر رنگ موها و با انحنایی كه به كمرت میدهند و با سلولهایی با تو بدرود میگویند، به تو میدهند.
زمزمههایی هم برای ساخت پایتخت 6 وجود دارد. تصوری از سرنوشت شخصیت محبوب باباپنجعلی دارید؟
خانم الهام غفوری (تهیهكننده) برای پایتخت6 تماس گرفتند و گفتند در تابستان میخواهند كار كنند. آقای محسن تنابنده چند وقت پیش در مصاحبهای گفته بود سعی میكنیم از باباپنجعلی بهگونه دیگری استفاده كنیم، از جمله در فلاشبكها جوانیهای او را به تصویر بكشند. البته این چیزی بود كه در ذهن ایشان بود و مطرح كرده بودند. اینكه چقدر این وضع به رشته تحریر درآید و تصویرسازی كنند، منتظر خواهیم بود كه در آینده باباپنجعلی به چه صورت در پایتخت حضور خواهد داشت. آقای تنابنده جایی گفته بود، چون شخصیت باباپنجعلی نمیتواند حركت كند، در سریال فوت میكند اما روحش در قصه مورد استفاده قرار میگیرد. حالا باید گفت آقای تنابنده اگر به روح اعتقاد داری، تو روحت! زودتر این را بنویس كه ببینیم چه كار میخواهی بكنی. (میخندد)
منبع: جام جم
1981