دردسر اعتراف شوهر به داشتن زن موقت

مدتی بود که احساس می‌کردم، رفتار همسرم تغییر کرده است بیشتر وقتش را بیرون از منزل می‌گذراند و از محبت پدری‌اش دیگر خبری نبود. همسرم را خیلی دوست داشتم چون در یک شهر غریب تنها دلبستگی و دلخوشی من او بود.

دردسر اعتراف شوهر به داشتن زن موقت

امید مردی بسیار مهربان و دلسوز بود و به همین خاطر هم خیلی سعی می کردم تا دلیل تغییر رفتارهایش را بدانم، احساس می کردم او موضوعی را از من پنهان می کند همین مسئله باعث شد تا مدام از رفتارهایش دلخور باشم.

یک شب مشاجره لفظی شدیدی بین من و امید شروع شد به او گفتم: دیگر از کارهایت خسته شده ام تو نسبت به زندگی، من و فرزندت کاملاً سرد شده ای انگار که فقط خودت به تنهایی در این خانه زندگی می کنی، چند ماه است که حتی یک بار هم دخترمان را در آغوش نگرفته ای، اصلاً می دانی او الان ۷ ساله است و به مدرسه می رود.

این حرف ها را گفتم و در گوشه اتاق اشک ریختم.

صبح آن روز امید پیشنهاد کرد برای آشتی کنان به بیرون شهر برویم.

از این پیشنهاد همسرم خیلی خوشحال شدم و بلافاصله مقدمات سفر به خارج شهر را فراهم کردم.

در میانه راه، چند بار صحبت از دعوای شب گذشته شد اما هر بار دختر کوچکم با التماس می گفت: مامان دعوا نکنید! به نزدیکی یک روستا رسیدیم.

زیرانداز را پهن کردم و سیما هم با اسباب بازی هایش مشغول بازی شد.

در حال تدارک ناهار بودم که همسرم گفت: مدتی قبل هنگام مسافرکشی با زن جوانی آشنا شدم که دلش از برخی بی عدالتی ها در جامعه پر بود او از زندگی پرمشقتش برایم گفت و این که کسی را ندارد و باید به تنهایی بار زندگی را به دوش بکشد .

آن زن شماره تلفن همراهم را گرفت تا هر وقت خودرو لازم داشت با من تماس بگیرد او می گفت: از برخی انسان ها ضربه خورده است و نمی تواند به هرکسی اعتماد کند به همین راحتی از سادگی و دلسوزی من سوء استفاده کرد و پیشنهاد داد به خاطر این که فقط سایه مردی بالای سرش باشد او را عقد کنم.

نمی دانم چرا خام شدم و حالا به کمک تو نیاز دارم تا از شرش خلاص شوم... وقتی امید این حرف ها را زد دیگر صدایش را نمی شنیدم انگار پتک سنگینی بر سرم کوبیدند فقط جیغ می کشیدم و دعوا می کردم نمی دانم چطور به راه افتادیم وقتی به خودم آمدم دیدم سیما داخل ماشین فریاد می کشد بابا مواظب باش بدجوری تصادف کردیم سیما از شیشه به بیرون پرت شد و بر اثر اصابت سرش با سنگ ضربه مغزی شد و به کما رفت.

همسرم با این دلسوزی نابجا نه تنها به من و زندگی ام خیانت کرد بلکه دخترم را هم از من گرفت.

او این حرف ها را گفت و اتاق مشاوره کلانتری را مثل زندگی اش ترک کرد و رفت.

منبع: رکنا

68

کیف پول من

خرید ارز دیجیتال
به ساده‌ترین روش ممکن!

✅ خرید ساده و راحت
✅ صرافی معتبر کیف پول من
✅ ثبت نام سریع با شماره موبایل
✅ احراز هویت آنی با کد ملی و تاریخ تولد
✅ واریز لحظه‌ای به کیف پول شخصی شما

آیا دلار دیجیتال (تتر) گزینه مناسبی برای سرمایه گذاری است؟

استفاده از ویجت خرید ارز دیجیتال به منزله پذیرفتن قوانین و مقررات صرافی کیف پول من است.

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • تال
    0

    زن هم بی عقلی کرده وقتی مرد پشیمان و تقاضای کمک از همسرش کرده بجای جار و جنجال باید کمکش میکرد ...در واقع زن خودش زندگی خود و بچه اش را ....