لباسی را میپوشم که همکلاسیام دوخته
بوی نان بچه ها را میکشاند سمت خودش. بیشتر بچهها صبحانه نخورده میآیند مدرسه، گرسنه و بیحال. اگر کنار حیاط هر مدرسه یک تنور باشد، بچهها به عشق نان تازه میآیند و نان میخورند و جان میگیرند.
طرح هر مدرسه یک تنور را خودم داده بودم. هر روز مادر یکی از بچهها بیاید و نان بپزد. برای آن مادر هم اشتغالزایی میشود. من خودم بچهای را دیدم که از گرسنگی بیحال شد و سر صف غش کرد.» اینها را آذر مبارکی میگوید. خیر و تسهیلگر امور روستا. عاشق کار در سیستان و بلوچستان است. مدرسهای که در آن داریم باهم گفتوگو میکنیم، جایی که قرار است مکانی برای درس خواندن و حرفه آموزی دانشآموزان باشد. مدرسهای در روستای شندل شهرستان هیرمند:
«سوء تغذیه بین بچههای اینجا زیاد است. اگر میخواهیم کاری کنیم، باید حواسمان به این چیزها باشد. سوء تغذیه یادگیری دانشآموز را پایین میآورد. وقتی به فکر تغذیه بچهها باشیم، فراگیری هم بالا میرود. ما توی مدارس لوازم التحریر هم بین بچهها تقسیم میکنیم. این بچهها با همین چیزها دلگرم میشوند و درسشان را بهتر میخوانند.»
مجموعه آموزشی فرهنگی کار و کوشش انتهای حیاط مدرسه ساخته شده؛ سالن بزرگی که قرار است برای فعالیتهای هنری و فرهنگی دانشآموزان دختر باشد. جایی برای آنکه خیاطی و سوزندوزی و سفالگری یاد بگیرند، نمایش بازی کنند و فیلم ببینند و کتاب بخوانند.
مبارکی با ذوق سالن را نشان میدهد: «قرار است چرخهای خیاطی را اینجا بگذاریم. این طرف هم کتابخانه میآید و یک نشیمن برای کسانی که میخواهند کتاب بخوانند. من اعتقاد دارم بچهها باید حرفهای یاد بگیرند که با همان بتوانند به خودشان کمک کنند، در واقع توانمند شوند. اینکه فقط کمک مالی بکنیم، مهم نیست بلکه باید این بچهها را توانمند کرد. دختری بود که کارهای دستی و سوزندوزی انجام میداد و خودش اصلاً فکر نمیکرد کارهایش قابلیت درآمدزایی دارد؛ آموزش دید و حالا کیف و کوله پشتیهایی درست میکند که بیعیب و نقص است و مشتری هم دارد. خانهشان در ادیمی است و یک اتاق خانه را کارگاه کرده. الان اعتماد به نفسش خیلی خوب است و امید دارد که کارهای بهتری انجام دهد. دخترهای یکی از مدارس پارسال به توانایی رسیدند و خودشان مانتوشلوار فرم مدرسه برای هم شاگردیهایشان دوختند.»
مدرسه نرجس روستای حسنخون زهک همان جایی است که کارگاه خیاطی در آن راه افتاده و دخترها آموزش میبینند. کارگاه خالی است، چون بچهها سر کلاسند. دخترهای دبیرستانی در کلاسهای روشن نشستهاند و با کنجکاوی سرک میکشند. طرح موفق بود؛ دانشآموز برای دانشآموز میدوزد. دخترها اول کارهایشان آنقدر تمیز نبود اما کم کم یاد گرفتند و دوختشان تمیز شد. پدر و مادرها هم دیدند تا به حال باید میرفتند از جای دیگر برای بچههایشان لباس مدرسه تهیه میکردند و حالا از خود دانشآموزان مدرسه لباسها را میخرند که قیمتش اتفاقاً پایینتر هم درمیآید. چون واسطهای وجود ندارد و کمک به خود دانشآموزان هم هست و با این کار انگیزه هم پیدا میکنند. در این کارگاه تولیدی انواع کیف، لباس فرم، مقنعه، جامدادی و دیگر اجناسی که در توان دانشآموزان باشد تولید میشود و در اختیار مدارس شهرستان زهک قرار میگیرد.
ساره یکی از دخترهاست. ساره 15 ساله درس خواندن را دوست دارد. در روستا خیلی دخترها زود ترک تحصیل میکنند و در خانه میمانند. بعضیها ازدواج میکنند و بعضی هم نه. خواهرهای ساره زود ازدواج کردهاند. خودش میگوید تا درسم تمام نشود، شوهر نمیکنم: «من خودم خیاطی دوست دارم. یعنی قبلاً نمیدانستم دوست دارم اما وقتی یاد گرفتم خوشم آمد و فکر میکنم برای اینکه درآمدی هم داشته باشم خوب است. در روستای ما دخترها سوزندوزی و نهایتش قالیباف ی میکنند، آن را هم از مادرهایشان یاد میگیرند و پول هم از آن درنمیآورند. اینکه بتوانیم کارهایمان را بفروشیم خیلی خوب است. الان مردها توی روستا بیکار هستند چون کشاورزی نمیشود کرد دیگر. خودمان باید یک کاری برای خودمان بکنیم.»
حمیرا 16 ساله هم معتقد است زنها نباید در خانه بنشینند و منتظر باشند مردها نانشان را بدهند: «من که تصمیم دارم معلم شوم اما در کنار معلمی حتماً خیاطی را هم ادامه میدهم تا کمک خرج باشد. اینجا حالا زنها دارند خودشان را پیدا میکنند و میفهمند که کاری از دستشان برمیآید و میتوانند برای خودشان و بچههایشان مفید باشند. الان پدر و مادرهای ما تشویقمان هم میکنند که کاری یاد بگیریم چون فهمیدهاند دیگر دختر و پسر ندارد و همه باید کار کنند. قبلاً اینجوری نبود. میگفتند حالا برو خانه شوهر بعد هرکاری خواستی بکن. الان دیگر اینجور فکر نمیکنند. اختیار ازدواج با خود دخترهاست، حتی توی روستا خانوادهها دخترها را خیلی مجبور نمیکنند. منطقه ما که اینطور است، حالا جای دیگر را نمیدانم. اگر دختری بگوید میخواهم ترک تحصیل کنم هم البته چیزی نمیگویند ولی به نظرم نباید بگذارند دخترها ترک تحصیل کنند. من معلمها و خانم مدیر و ناظم مدرسه خودمان را میبینم که تحصیلکردهاند و خیلی احترام دارند. خودم دلم میخواهد همینطور باشم.»
بچهها از اینکه میبینند مانتوشلوارهایی که خودشان دوختهاند، تن خودشان و هم مدرسهایهایشان است خیلی خوشحال میشوند. نجمه 15 ساله ایرادهای کارش را توی تن بچهها میبیند و سعی میکند آن را برطرف کند: «مثلاً میبینم دوخت سر جیب را خوب نزدهام و خیلی تمیز درنیامده. با خودم میگویم این دفعه بهتر کار میکنم. یا مثلاً توی ذهنم یک مدلی را طراحی میکنم و بعد هم روی کاغذ میآورم. خیلی دوست دارم بتوانم طرحهایی را که توی ذهنم است روزی بدوزم.شمس اویسی کیخا، مدیر هنرستان نرجس، راهاندازی کارگاه تولیدی را فرصتی در راستای حمایت از کالای ایرانی و همچنین فرصتسازی برای دانشآموزانی که علاقهمند به اشتغالهای خانگی هستند عنوان میکند.
او معتقد است دانشآموزان با حرفهآموزی میتوانند آینده شغلی خود را تضمین کنند. او میگوید: «با ادامه فعالیت هنرجویان و همچنین مساعد بودن شرایط آمادگی دریافت سفارش از سایر شهرهای منطقه سیستان را داریم تا بتوانیم در این راه پیشقدم باشیم.»
مینا کامران هم تسهیلگر توسعه روستایی در سیستان و بلوچستان است که در منطقه بلوچستان و بویژه روستاهای چابهار فعالیت میکند. او هم معتقد است که وقتی زنان جوامع روستایی توانمند میشوند میتوانند کارهایی بکنند که وضعیت روستایشان بهتر شود. نمونهاش زنان و دختران روستای سیدبار جدگال چابهار که حالا خیلیها دیگر آنها را بواسطه کارهای دستی و سوزندوزیهایشان میشناسند. آخرین نمایشگاه کارهای دستیشان حدود یک ماه پیش در خانه وارطان تهران برگزار شد و نمایشگاه بعدی هم نزدیک عید برگزار میشود. دخترهای بلوچ حالا دیگر خودشان میآیند و در کار فروش هم همکاری میکنند و از اینکه میبینند برای روستایشان کاری میکنند، احساس غرور دارند. عواید فروش کارهایشان صرف بهداشت روستا میشود.
«زنان روستا اول اصلاً فکر نمیکردند بتوانند کاری برای روستا بکنند. جوانها جمع شدند و گفتند باید کاری بکنیم. خشکسالی کشاورزی و دامداری را تعطیل کرده بود. گفتند ما چیزی نداریم، اما داشتند؛ همان هنر دستشان. شروع کردند و موفق شدند. کارها اول حرفهای نبود چندان و ایراداتی داشت اما حالا ایرادها برطرف شده و کارها تمیز است و طرفدار هم زیاد دارد. حالا خانمها حس میکنند کارمند هستند و شغلی دارند. روحیهشان بهتر شده و امیدوارترند.»
چهره روشن دختران، یعنی امیدی در دلشان جوانه زده. از دل تمام دردها و ناملایماتی که در اطرافشان وجود دارد، فکرها و ایدهها را در سر میپرورانند و امیدوارند بتوانند زندگیشان را طوری بسازند که با زندگی مادران و خواهران بزرگترشان متفاوت باشد، البته فراموش نکنیم که در این راه باید دستشان را بگیریم. قرار نیست کمکی بکنیم و خیالمان راحت شود که وظیفه انسانیمان را با پرداخت مبلغی انجام دادهایم، آنها نیاز به دستی دارند که راه توانمند شدنشان را هموار کند.
منبع: رکنا
1980