درگیری مسلحانه جمشید و کریم به خاطر زن معلوم الحال
ترس و وحشت سراسر وجودم را فرا گرفته بود دلهره عجیبی داشتم قرار بود مردی که به تازگی با او آشنا شده بودم به منزلم بیاید از سوی دیگر جوانی که قبلا با او ارتباط داشتم ...
آن مرد را تهدید به مرگ کرده بود ولی از بد حادثه این دو نفر درحالی مقابل منزل من با یکدیگر روبه رو شدند که ناگهان صدای شلیک گلوله سکوت صبحگاهی را شکست و ...
زن 27 ساله که در پی ماجرای شلیک های وحشتناک یک دوئل عشقی و با دستور قضایی به کلانتری احضار شده بود درحالی که ترس و نگرانی در چهره اش موج می زد با صدایی لرزان و چشمانی اشکبار درباره سرگذشت گناه آلود خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سیدی مشهد گفت: دلم می خواهد ساعت ها با صدای بلند به حال خودم گریه کنم اما اکنون نه تنها از صدا، بلکه از وجود خودم متنفرم چرا که دیگر از این زندگی کثیف آغشته به گناه خسته شده ام و می خواهم نزد پدر و مادرم بازگردم ولی همه پل های پشت سرم خراب شده اند.
درست دو سال قبل بود که اولین شکست هولناک را در زندگی مشترکم تجربه کردم. همسرم بعد از ازدواج به مصرف مواد مخدر صنعتی روی آورد و این گونه شرایط زندگی برایم غیرقابل تحمل شد تا جایی که مجبور شدم از او طلاق بگیرم و به منزل پدرم بازگردم اما این درحالی بود که با جوان 38 ساله ای به نام «جمشید» آشنا شده بودم و در منزل پدرم احساس راحتی نمی کردم چرا که می خواستم مدتی با او در ارتباط باشم تا پس از آشنایی با خصوصیات اخلاقی یکدیگر با هم ازدواج کنیم اگرچه خوب می دانستم این ارتباط های احساسی و خیابانی گناه آلود آینده ام را به تباهی می کشاند اما باز هم به امید آغاز یک زندگی مشترک ، آبرو و وجدانم را زیرپا گذاشتم تا شاید این ارتباط به اصطلاح عاشقانه به ازدواج ختم شود اما هرچه زمان می گذشت دیگر جمشید کمتر از ازدواج مان سخن می گفت از سوی دیگر من هم به مواد مخدر صنعتی معتاد شده بودم و نمی توانستم در خانه پدرم بمانم به همین دلیل پولی از مادرم گرفتم و خانهای را در حاشیه شهر اجاره کردم بنابراین رفت و آمدهای جمشید نیز به زندگی به ظاهر مستقل من بیشتر شد ولی دیگر هیچ صحبتی از زندگی مشترک نمی کرد و تنها مرا مورد سوء استفاده قرار می داد.
وقتی به نیت پلید او پی بردم و فهمیدم که آینده ای در کنار او ندارم با روح و روانی آزرده تصمیم گرفتم به این رابطه زشت پایان بدهم اما او که می دانست من از خانواده جدا شده ام و پناهگاهی ندارم نه تنها به این قطع رابطه اهمیتی نمی داد بلکه منزل من محل مناسبی برای دورهمی و شب نشینی دوستان خلافکارش شده بود.
بالاخره روزی با جدیت مقابلش ایستادم و فریاد زدم که دیگر حق ندارد به منزلم بیاید چرا که من با مرد دیگری آشنا شده ام و میخواهم پس از ازدواج با او گذشته سیاه خود را جبران کنم خلاصه او رفت و من پس از حدود سه ماه ارتباط عاطفی و خیابانی با «کریم» تازه فهمیدم که او نیز دست کمی از جمشید ندارد و تنها می خواهد از من سوءاستفاده کند چرا که من به خاطر اعتیادم نیاز به کسی داشتم تا بتواند مرا از نظر مالی حمایت کند با وجود این جمشید گاه و بیگاه سراغم می آمد و با کوبیدن در منزلم تهدید می کرد که اگر ارتباطم را با کریم قطع نکنم اورا می کشد به همین دلیل هیچ گاه احساس امنیت نداشتم و با ترس و لرز در منزلم می خوابیدم تا این که یک روز صبح دوباره در منزلم را کوبید و من هم در را باز نکردم چرا که قرار بود کریم نیز در همان ساعت به منزلم بیاید دلهره همه وجودم را فرا گرفته بود که ناگهان با صدای شلیک گلوله از خانه بیرون آمدم.
پای کریم غرق در خون بود و جمشید با اسلحه ای که در دست داشت فرار می کرد. همسایگان، کریم را به بیمارستان رساندند و من هم در حالی به کلانتری احضار شدم که خیلی از گذشته ام پشیمانم چرا که با زیر پا گذاشتن نجابتم در منجلابی کثیف افتادم و ... به دستور سرگرد قاسم احمدی (رئیس کلانتری سیدی مشهد) این پرونده برای انجام تحقیقات و اجرای دستورات قضایی در اختیار گروه زبده ای از ماموران تجسس قرار گرفت
منبع: خراسان
1696