تاجر ایرانی دخترش را از اعدام نجات داد
دختر ایرانی که شوهر عراقی اش را با شلیک سه گلوله در خیابان دولت به قتل رسانده بود، قصاص نخواهد شد.
روز شنبه 9 اردیبهشت سال 96 صدای شلیک سه گلوله در خیابان دولت کافی بود تا تیمی از ماموران کلانتری به محل اعزام شوند. آن ها با حضور در محل تیراندازی با جسد یک مرد 42 ساله روبه رو شدند.
در بررسی های ابتدایی مشخص شد قربانی جنایت، مردی عراقی به نام موسی است.
صفورا 24 ساله همسر ایرانی موسی که دختر یک تاجر ثروتمند است، بعد از بازداشت به قتل شوهر عراقی اش اعتراف و ابراز پشیمانی کرد.
صفورا گفت: چهار سال قبل بدون اطلاع پدرم که تاجر مقیم خارج است با مردی عراقی ازدواج کردم و صاحب دو فرزند شدم که در عراق هستند. چند روز قبل و از آن جا که میدانستم پدرم به ایران میآید، خودم را به ایران رساندم تا متوجه غیبتم نشود. شوهرم هم به طور قاچاقی وارد کشور شده بود تا مخفیانه و به دور از چشم پدرم در کنارم باشد. اما ساعاتی قبل از حادثه در خیابان برسر مسائلی با هم درگیر شدیم. از آن جا که او اسلحهاش را به من داده بود و میدانستم اگر اسلحه به دستش بیفتد مرا میکشد، به ناچار هنگام درگیری به او شلیک کردم چرا که من در کنارش امنیت جانی نداشتم و او چندین بار مرا تا پای مرگ برده بود.
گفت وگو با قاتل مرد عراقی
صفورا می گوید شوهرش قصد ورود به گروهک داعش را داشت:
تحصیلات؟
لیسانس حقوق.
چرا شوهرت را کشتی؟
نمی دانم هیچ انگیزه ای نداشتم.
موسی از تو بزرگ تر بود؟
بله، 14 سال بزرگ تر از من بود و 5 سال قبل به صورت پنهانی با هم ازدواج کردیم.
پنهانی؟
پدرم درکشور ترکیه زندگی می کرد و من هم به صورت پنهانی به عراق رفتم و آن جا ازدواج عراقی کردم.
چطور با منصور آشنا شدی؟
پدرم تاجر است، یک بار همراه پدرم به عراق رفتم و در آن جا با موسی آشنا شدم و با توجه به این که پدرم مخالف ازدواج ما بود، به دور از چشمان پدرم با او ازدواج به عراق سفر کردم.
بچه هم داری؟
بله، یک دختر 5 ساله و پسر 3 ساله که همه زندگی من هستند.
با موسی اختلاف داشتی؟
خیلی، سال اول تا زمانی که فرزندم سه ماهه بود، زندگی آرامی داشتم ولی بعد از آن اختلاف ما شروع شد و دست بزن داشت حتی یک بار که تهران بودیم، می خواست مرا از بالکن خانه به پایین بیندازد که همسایه ها متوجه شدند و به کمکم آمدند.
شکایت کردی؟
بله ولی رضایت دادم.
چطور با این همه نقاط منفی شوهرت حاضر شدی زندگی شاهانه خودت را خراب کنی و طلاق نگرفتی؟
زندگی و همسرم را دوست داشتم چون فکر می کردم به خاطر من از همه و به خصوص خانواده اش دست کشیده است، وقتی مادر باشی دیگر مجبور می شوی با همه چیز بسازی و زندگی ات را ادامه بدهی.
تفنگ را از کجا تهیه کردی؟
موسی به خاطر این که تفنگ را با خودش به ایران بیاورد، به صورت قاچاقی وارد ایران شد.
اسلحه را از کجا آورده بود؟
سه ماه قبل موسی چون بیکار بود گفت می خواهد عضو گروهکی مثل داعش بشود، من پیگیر نبودم. مدتی رفت اربیل و وقتی برگشت با تفنگ آمد .
پدرت چه واکنشی نشان داد وقتی فهمید دست به قتل زدی؟
وقتی پدرم فهمید من ازدواجم را پنهان کرده ام و در اتریش نبودم و نوه دارد و همیشه به دروغ از او پول می گرفتم به سراغم آمد.
در بازداشتگاه گفت اگر می دانستم کسی دخترم را اذیت کرده خودم می کشتمش ، چرا تو این کار را کردی؟!
تا کی می خواستی این ماجراها را از پدرت پنهان کنی؟
چند روز بود با پدرم آشتی کرده بودم و قصد داشتم وقتی به تهران آمدم با گذشت چند روز، این راز را فاش کنم که این اتفاقات رخ داد.
چرا به پدرت دروغ گفتی و ازش کمک نخواستی؟
شما وقتی یک دروغ بگویید دیگر مجبور می شوید هزار دروغ دیگر بگویید و هر چه دست و پا می زنی بیشتر در باتلاق گرفتار می شوی، اگر روز اول راست گفته بودم، این حال و روز من نبود.
این بازی را خودت شروع کردی؟
من وارد بازی شدم، با احساسات من بازی شد، یک نفر گفت که امید من می شود، یک نفر آمد با من که تا به حال با هیچ پسری دوست نبودم بازی کرد و برای من شد تمام دنیا و من که از مهر مادر محروم بودم، فکر می کردم موسی می تواند همه زندگی ام شود.
روز حادثه چه شد؟
اسلحه دست من بود که از خانه پدرم بیرون آمدم. قرار بود با یک شرکت روغن نباتی قرار ملاقات بگذاریم تا کارهای نمایندگی در عراق را انجام دهیم. موسی به دنبالم آمد و داخل خودرو وقتی با مدیر شرکت صحبت کردم به من تکه می انداخت و بهانه می گرفت که باز اختلافمان شروع شد. از موسی خواستم آرام باشد که تهدیدم کرد این بار به عراق برود، بچه هایم را از من می گیرد و نمی گذارد آن ها را ببینم، از خودرو پیاده شدیم و چند قدمی با موسی راه رفتم که نمی دانم چه شد اسلحه را از کیفم بیرون کشیدم و به سمت موسی که جلوتر از من راه می رفت شلیک کردم.
پس از قتل چه کردی؟
شوکه شده بودم، به سمت اول خیابان رفتم ولی دوباره بازگشتم و دیدم مردم دور همسرم جمع شده اند، نتوانستم او را ببینم و فکر می کردم زنده است به همین دلیل دوباره سر خیابان رفتم و لباس هایی را که برای موسی سفارش داده بودم، گرفتم و به خانه مادربزرگم رفتم و لباس هایم را عوض کردم و دوباره به محل تیراندازی برگشتم. موسی را دیدم که روی زمین افتاده و اشک می ریختم، باور نمی کردم او را کشتم تا این که گوشی موبایلم زنگ خورد و مادربزرگم گفت پلیس جلوی در خانه آمده است، به همین دلیل خودم را به خانه مادربزرگم رساندم و همان ابتدا به قتل اعتراف کردم.
بخشش عروس خانم
پرونده این زن جوان به دادگاه کیفری یک استان تهران رفت و خانواده اولیای دم با حضور در دادگاه خواستار قصاص قاتل دخترشان شدند.
تلاش خانواده صفورا برای بخشیده شدن آغاز شد تا این که حدود سه سال پس از جنایت، پدر تاجر موفق شد رضایت اولیای دم را برای بخشش دخترش بگیرد.
خانواده مرد عراقی با دریافت پول و به شرط این که صفورا پس از آزادی دیگر حق ندارد به فرزندانش کاری داشته باشد و آن ها را ملاقات کند، رضایت خود را برای بخشیدن این زن جوان اعلام کردند.
بنا بر این گزارش، پرونده برای بررسی و صدور حکم از نظر جنبه عمومی جرم به دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع خواهد شد و احتمال دارد صفورا طبق قانون تا روز دادگاه با قرار وثیقه از زندان آزاد شود.
منبع: رکنا
68