ماجرای جسد گم شده زن وسواسی
16 ماه پیش محمدعلی و خانواده همسرش به کلانتری مراجعه می کنند و محمدعلی اقرار می کند که همسر خود را به قتل رسانده است اما پرونده به مراتب پیچیده تر از ظاهر ساده آن است.
محمدعلی و مینا زوج خوشبختی بودند که به همراه یک فرزند خود زندگی معمولی اما بدون مشکلی داشتند تا اینکه مینا به یک بیماری روحی مبتلا میشود و یکی از تلخترین و پیچیدهترین پرونده های جنایی تهران را کلید میزند.
محمدعلی متهم به قتل عمد است
صبح روز یکم شهریور ماه جلسه ای برای رسیدگی به پرونده قتل در دادگاه شماره 1 کیفری تهران به ریاست قاضی محسن زالی برگزار می شود.
جلسه ای برای رسیدگی به یک معما در زندگی محمدعلی و مینا.
در ابتدای این جلسه نماینده دادستان در جایگاه حاضر می شود و عنوان می کند که محمدعلی با توجه به گزارش تیم بررسی صحنه جرم، شکایت اولیای دم و اظهارات او در حین بازجویی متهم به مباشرت در قتل عمدی همسر خود، مینا است و در خواست مجازات او را دارم.
سپس قاضی زالی عنوان کرد که به علت اینکه این خانواده یک فرزند کوچک دارد برای او از سوی دستگاه قضا درخواست دیه می شود. اگر قتل نیز اثبات شود باید ما به التفاوت دیه زن و مرد از سوی اولیای دم پرداخت شود.
سپس حجت الله، سعید، حسین و محسن هر چهار برادر مقتول در در جایگاه حاضر می شوند و عنوان می کنند که شغل خانوادگی آن ها خیاطی است و زندگی آن ها با سختی های زیادی رو به رو است و درخواست قصاص دارند و حاضر به مصالحه نیستند و بر این باور هستند که محمدعلی به صورت عمد مینا را به قتل رسانده است.
پس از این اظهارات ملیحه خواهر مقتول در جایگاه حاضر شد و گفت: من خواهر مینا و خانه دار هستم من از محمدعلی شکایت دارم و به هیچ وجه مصالحه نمی کنم. خواستار قصاص هستم.
سپس کوکب خواهر دیگر مقتول در جایگاه حاضر شد و گفت محمدعلی لیاقت بخشیدن ندارد. من نیز نمی بخشم و مصالحه نمی کنم و خواستار قصاص هستم.
مینا بیماری روحی داشت
سپس محمدعلی همسر مینا که متهم به قتل است در جایگاه حاضر شد و اذعان کرد: من 40 ساله هستم. شغل من پیک موتوری است. سابقه کیفری ندارم و این اولین جرم ارتکابی من است.
خودم در کلانتری و در حین بازپرسی اقرار کردم. قبول دارم که گلوی او را فشار داده ام اما عمدی در کار نبوده است.
همسر من بیماری روحی و وسواس داشت. در سال 88 بیماری او شدت گرفت تا جایی که دیگر مجبور بودم خودم کارهای خانه را انجام دهم.
زمانی که من یا فرزندم به یک قسمت از خانه دست می زدیم به شدت عصبانی می شد و شروع به فحاشی به من و فرزندم می کرد اما پس از چند دقیقه پشیمان می شد و عذرخواهی می کرد.
مینا به من حمله کرد
او افزود: تنها بحث ما در خانه همین مسئله وسواس او بود و به غیر از این هیچ مشکل دیگری نداشتیم و با یکدیگر رابطه خوبی داشتیم و رفیق بودیم.
هر کاری کردم تا راضی شود و به دکتر بیاید قبول نکرد. حتی در یک نوبت خواهر او نیز برایش وقت دکتر گرفت اما باز هم او حاضر به مراجعه به دکتر نشد.
شب وقوع قتل برای اینکه به او شوک وارد کنم او را تهدید کردم که طلاقش می دهم و باید به خانه پدرش برود. هدف من این بود شاید با این تهدید وسواس را کنار بگذارد.
ناگهان ساعت 2 بامداد در حالی که چراغ های منزل را خاموش کرده بودم و فقط تلویزیون روشن بود به من حمله کرد و گلوی من را فشار داد و به من احساس خفگی دست داد. برای اینکه او را متوجه کنم در حال کشتن من است من نیز گلوی او را فشار دادم اما پس از چند ثانیه صورتش کبود شد و بدن او شل شد و روی زمین افتاد.
محمدعلی با اشاره به اینکه عمدا این کار را انجام نداده و هدف قبلی نداشته گفت: پس از این اتفاق همسرم را سوار بر خودرو کرده و حتی تا مقابل درمانگاه نیز رفتم اما از آینده خودم و فرزندم ترسیدم و او را به جاده هراز با خودرو انتقال دادم و در آن محل رها کردم. به قدری شوکه شده بودم که حتی متوجه نشدم فرزند 4 ساله خود را نیز همراهم بردهام.
جسد پیدا نشده است
سپس وکیل محمدعلی به دفاع از موکلش پرداخت و اظهار کرد: موکل من از خانواده فقیری است و همسرش نیز بیمار بوده است.
موکل من امروز در زندان گرفتار و فرزند 5 ساله او بی سرپناه است. موکل من قربانی جامعه فعلی است. شخصی که در این شرایط سخت زندگی می کند قطعا از نظر شرایط روحی در وضعیت خوبی نیست و طبق اصول جرم شناسی این اصل باید مورد توجه در اعلام رای قرار گیرد.
خانواده مینا امروز درخواست قصاص دارند اما زمانی که او بیمار بود و محمدعلی از او مراقبت می کرد به دیدار او نمیرفتند و امروز مدعی شده اند.
او افزود: موکل من در اظهارات خود بیان کرده که در تاریخ پنجم اسفند سال 97 زمانی که مینا را به جاده هراز میبرد او همچنان نفس می کشیده و امروزه نیز حیات و ممات متوفی در هالهای از ابهام است.
نیروی انتظامی پس از چند ماه جستجو جسد مینا را پیدا نکرده و گواهی فوت و جواز دفن در پرونده موجود نیست. موکل من در تاریخ یکم اردیبهشت 98 به همراه خواهر مقتول به کلانتری مراجعه می کند و خود را معرفی و اقرار میکند و این نشانگر حسن نیت اوست.
در این میان خانواده مقتول اعتراض کردند و گفتند: ما خودمان او را در پارک گرفتیم و به کلانتری بردیم او به صورت داوطلبانه با ما نیامد.
بار دیگر محمدعلی در جایگاه حاضر شد و بیان داشت: من نمی دانم زمانی که او را در جاده هراز رها کردم زنده بود یا خیر اما او خرخر میکرد و بعدا از یک نفر متوجه شدم وقتی خرخر میکرده یعنی زنده بوده است.
2 ساعت برای انتقال او به بیمارستان وقت داشتی
قاضی خاطرنشان کرد: اگر خرخر میکرد و علائم حیاتی داشت چرا در مدت 2 ساعت او را به بیمارستان منتقل نکردی؟
اگر قصد قتل نداشتی باید او را به بیمارستان منتقل میکردی و اظهارات تو قابل قبول نیست. زمانی که او را به خارج از شهر منتقل و در میان زبالهها رها کردی پس قصد کشتن او را داشته ای در غیر این صورت اگر قصد نجات او را داشتی باید او را به مرکز درمانی منتقل می کردی.
دمپایی تو در جاده پیدا شده و تمامی ادله علیه شماست. محلی که او را رها کردهای یک پرتگاه است و قطعا پس از اقدام شما کشته شده پس قصد قتل نیز در این میان وجود داشته است.
پس از این اظهارات قاضی زالی ختم جلسه را اعلام کرد و عنوان شد مراحل بعدی رسیدگی به پرونده به طرفین ابلاغ خواهد شد.
منبع: برنا
68