شوهرم می خواست دختر ۵ ساله ام را بفروشد که شبانه به مشهد فرار کردیم
زن جوان دختر ۵ ساله اش را به دلیل مشکلات خانوادگی به یک خانواده دیگر سپرد اما پشیمان شد.
زن 24 ساله در حالی که اشک ریزان فریاد میزد پشیمانم! پشیمانم، درباره داستان تلخ زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: در یکی از شهرهای کوچک خراسان رضوی به دنیا آمدم و تا کلاس دوم راهنمایی تحصیل کردم. دختر نوجوانی بودم که به طور سنتی و با معرفی همسایگان با «جواد» ازدواج کردم.
او اگرچه فقط یک کارگر ساده بود و درآمد اندکی داشت اما جوانی با اخلاق و مهربان بود و من در کنارش احساس آرامش میکردم. حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و پسر بود ولی این زندگی شیرین دوامی نداشت به گونهای که همسرم در یک حادثه جان خود را از دست داد و من با دختر و پسر 4 و 2 سالهام تنها ماندم و به خانه پدرم بازگشتم.
هنوز در مرگ شوهرم سیاه پوش بودم که یکی از همشهریان پدرم به خواستگاریام آمد. او نیز به تازگی از همسرش جدا شده بود به همین دلیل و با اصرار خانوادهام با «ماشاءا...» ازدواج کردم. وقتی قدم در خانه او گذاشتم تازه متوجه شدم که همسرم به مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر اعتیاد دارد.
دختر 5 ساله ام را به خانواده ای سپردم و پشیمانم
آن جا بود که فهمیدم همسر اول ماشاءا... نیز به دلیل اعتیاد از او طلاق گرفته است، بنابراین من تلاش کردم او را از این مسیر بازدارم ولی نه تنها در ترک اعتیاد همسرم موفق نشدم بلکه او به مصرف مواد مخدر صنعتی از نوع کریستال روی آورد. حالا دیگر اوضاع زندگیام آشفته شده بود.
ماشاءا... به شدت من و فرزندانم را کتک میزد و از نظر مالی نیز در تنگنای اقتصادی وحشتناکی قرار داشتیم چرا که همه درآمد کارگری همسرم صرف خرید مواد مخدر میشد و او نمیتوانست مخارج زندگی را بپردازد، در همین حال متوجه شدم همسرم قصد دارد فرزندانم را به طور مخفیانه بفروشد تا بخشی از هزینههای اعتیادش را تامین کند به همین دلیل از او طلاق گرفتم اما برای آن که آبروی خانوادهام را حفظ کنم فرزندانم را برداشتم و شبانه به مشهد مهاجرت کردم و در یکی از روستاهای حاشیه شهر ساکن شدم.
با آن که در منزل یکی از دوستانم اقامت داشتم و دو فرزندم نیز از طریق بهزیستی حمایت میشدند اما درآمد کارگریام کفاف هزینههای زندگی را نمیداد و به سختی روزگار میگذراندم. در همین روزها بود که با فردی آشنا شدم و سفره درد دل هایم را برایش گشودم. آن فرد وقتی شرایط زندگی مرا دید پیشنهاد کرد تا دخترم را به خانواده پولداری بسپارم که به عنوان «دخترخوانده» با آنها زندگی کند.
من هم که فکر میکردم حداقل با این تصمیم دخترم خوشبخت میشود و در رفاه و آسایش زندگی خواهد کرد پیشنهاد او را پذیرفتم و دخترم را به آنها تحویل دادم.
از حدود دوماه قبل که دخترم نزد آن خانواده زندگی میکرد من به صورت تلفنی با آن خانواده در تماس بودم و از دخترم خبر میگرفتم اما ناگهان آن زوج جوان که صاحب فرزند نمیشدند تلفن هایشان را خاموش کردند و دیگر به تماسهای من پاسخ ندادند.
این در حالی است که من هیچ نشانی دیگری از آن زوج نداشتم بنابراین به سراغ مردی رفتم که آن زوج را به من معرفی کرده بود و به همراه آن مرد به منزلی رفتیم که مدعی بود آن زوج جوان در آن خانه زندگی میکردند ولی آنها به طور ناگهانی از آن منزل رفته بودند و هیچ کس از نشانی جدید آنها خبری نداشت. حالا هم از این تصمیم خودم بسیار پشیمانم و. ..
با صدور دستوری از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) تلاش نیروهای انتظامی برای یافتن زوج مورد ادعای این زن جوان آغاز شد.