آتش زدن پسر جوان به خاطر گوشی موبایل
با مرگ عامل اصلی قتل پسری جوان دو همدست او پای میز محاکمه رفتند.
مرد خشن که جوانی را به خاطر گوشی تلفن همراه به آتش کشیده بود در زندان جان خود را از دست داد و دو همدست دیگرش پای میز محاکمه رفتند.
متهمان که هر دو به اتهام نزاع و برهم زدن امنیت عمومی محاکمه شدند، ادعا میکنند از ماجرای انتقامگیری خشن خبر نداشتند.
سال 98 بود که جسم نیمهسوخته جوانی به نام رامین به بیمارستان منتقل شد. شدت سوختگی به حدی بود که رامین قدرت صحبت کردن نداشت. در همین حین سه جوان دیگر که سوختگی جزئی داشتند نیز به بیمارستان رفتند و به صورت سرپایی مداوا شدند.
رامین چند روز بعد از سوختگی به کما رفت و مدتی بعد هم جانش را از دست داد. تحقیقات پلیس نشان داد درگیری رامین با همان جوانانی بوده که دچار سوختگی شده بودند. با احضار متهمان آنها تحت بازجویی قرار گرفتند و به آتش زدن رامین اعتراف کردند.
متهم اصلی پرونده به نام سعید گفت: گوشی موبایلی پیش رامین داشتم و مدتی بود به او گفته بودم گوشی را پس بدهد اما پس نمیداد. من از دست رامین خیلی عصبانی شده بودم. روز حادثه با دوستانم به پارک رفته بودیم که آنجا رامین را دیدم. به او گفتم گوشی را پس بده؛ اما نداد. برای اینکه تهدیدش کنم بنزین آوردم و به اطراف پاشیدم و گفتم اگر گوشی را پس ندهد او را آتش میزنم. رامین هم گفت گوشی را نمیدهد. من چند بار شاسی فندک را زدم که او را بسوزانم، یکباره فندک در دستم منفجر شد و رامین که بنزینی شده بود سوخت. ما قصد آتش زدن او را نداشتیم.
دو متهم دیگر نیز همین اظهارات را تکرار کردند، تا اینکه پرونده تکمیل و با درخواست قصاص از سوی اولیای دم به دادگاه ارسال شد. متهمان در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفتند.
در جلسه رسیدگی مشخص شد متهم اصلی پرونده در زندان به طور نامعلومی جانش را از دست داده است. بنابراین دو متهم دیگر محاکمه شدند.
آنها در دفاع از خود گفتند: کسی که رامین را آتش زد سعید بود که حالا فوت کرده است. سعید قصد آتش زدن او را نداشت. قرار بود در پارک با هم صحبت کنند و سعید گوشی را پس بگیرد، وقتی رامین گفت گوشی را پس نمیدهد سعید پیت بنزین را از موتورش برداشت و روی رامین پاشید. ما اصلاً نمیدانیم چه شد که او آتش گرفت. فقط یکدفعه دیدیم فندکی که دست سعید بود منفجر شد و همه جا آتش گرفت.
جالبه که دلیل مرگ این یکی که تو زندان مرده رو نتونستن ازش سردربیارن اما . . .