ماجرای تلخ جان سپردن دختر ۴ ساله
آوا از همان روزی که مادرش گذاشت و رفت، مُرد. آوا هر وقت و هرجا صحبت از مادرش میشد، بیتابی میکرد. این بچه به لحاظ روحی مُرده بود فقط جسمش مانده بود که آنهم به دلیل شکنجه و آزار و اذیت نامادریش نابود شد و از بین رفت.
آنچه خواندید بخشی از گزارش از مرگ فجیع دختر ۴ سالهای که به علت آزار و اذیتهای نامادری جان باخت:
سوم دی ماه جاری «آوا.ق»؛ دختر ۴ چهار ساله اهل شهرستان ارومیه واقع در آذربایجان غربی پس از حدود دو هفته که در بیمارستان «مطهری» بستری بود بر اثر «مرگ مغزی» ناشی از شکنجه نامادریش درگذشت.
یکی از اقوام نزدیک خانواده در مورد این حادثه میگوید: «پدر آوا و همسرش زندگی خوبی داشتند تا اینکه یک روز مادربزرگ آوا به دامادش زنگ میزند و میگوید همسرت از صبح آراز و آوا را اینجا گذاشته و گفته به بازار میرود، اما هنوز به خانه نیامده است. پدر آوا که برای کار به تبریز رفته بود خودش را به ارومیه میرساند. آنجا ماجرا را پیگیری میکند و متوجه میشود که مادر آوا با یک مرد غریبه از مرز سرو به سمت ترکیه فرار کرده است. همین شروع این اتفاق تلخ میشود.»
او در ادامه میگوید: «چهار، پنج ماه بعد از طلاق آنها، پدر آوا مجدد ازدواج میکند. زن دوم او به دور از چشم همسرش شروع میکند به آزار و اذیت آوا. تا اینکه آن روز آوا را بلند میکند و از پلهها به پایین پرت میکند. نامادری آوا اصلا حواسش به دوربینهای مداربستهای که پدر آوا در حیاط مشرف به داخل خانه نصب کرده، نبوده است، اما ثبت همین اتفاق توسط دوربینها و اظهارات پزشک معالج آوا دست این زن را رو میکند.»
۲۷ آذر ماه سال جاری فیلمی در فضای مجازی منتشر میشود که نشان میدهد؛ یک زن جوان کودک خردسالی را از داخل خانه بیرون میآورد و با دو دست کودک را بلند میکند و از بالای سه پله به پایین حیاط پرت میکند. کودک پس از چند ثانیه گیج و منگ از جایش بلند میشود و به سمتی دیگر میرود.
این فیلم در برخی رسانهها و فضای مجازی به دنبال شکایت پدر آوا از «صدیقه.ق»؛ همسر دوم خود به دلیل شکنجه فرزندش منتشر میشود. ماموران آگاهی نیز در پی تحقیقات به عمل آمده و همچنین اعلام خانواده آوا، نامادری ۲۷ ساله این کودک چهارساله را بازداشت میکنند.
حسین مجیدی، دادستان استان آذربایجان غربی در واکنش به حادثه ناگوار ضرب و شتم کودک ۴ ساله توسط نامادریش در ارومیه اعلام میکند: «این کودک بر اثر ضربات نامادری هوشیاری خود را از دست میدهد. بنابراین بازپرس ویژه قتل به بیمارستان کودکان شهید مطهری ارومیه اعزام میشود. در پی وقوع این حادثه ناگوار و اطلاع دادستانی مرکز استان بلافاصله دستور دستگیری این نامادری صادر میشود و متهم روانه بند نسوان (زنان) زندان مرکزی ارومیه شده است.»
پس از انتشار خبر درگذشت آوا در همان ابتدا با پدر این کودک چهار ساله تماس میگیریم، اما به دلیل وضعیت نامناسب روحی، یکی از اقوام نزدیک خانواده گوشی تلفن را میگیرد و در مورد این ماجرای فجیع توضیحاتی را ارائه میدهد.
بند یکم
«علیرضا.ق» که از اقوام نزدیک پدر آوا است در مورد اتفاقی که افتاده، میگوید: «پدر آوا چند ماه پیش وقتی همسر اولش از او جدا میشود، ازدواج میکند. آراز و آوا بعد از جدایی پدر و مادر، خانه پدربزرگشان زندگی میکردند و پدر آوا در تبریز مشغول کار بود. تا اینکه پدر آوا بعد از چهار، پنج ماه که از طلاق همسرش میگذرد تصمیم میگیرد مجدد ازدواج کند.
پدر آوا میگفت میخواهم بچههایم سر و سامان بگیرند و در خانه خودشان تربیت شوند. پدر آوا اهل شهرستان قطور است. برای همین از همان شهر زنی را برای ازدواج انتخاب میکند. صدیقه؛ بیست و هفت، هشت ساله بود و شوهرش فوت کرده بود و دو فرزندش پیش خانواده همسرش زندگی میکردند. او با پدر آوا ازدواج میکند و به ارومیه میآید. پدر آوا دو دوربین مداربسته در حیاط نصب میکند.
یکی از دوربینها مشرف به داخل خانه بود و یکی دیگر مشرف به خیابان. میخواست با نصب دوربینها امنیت خانوادهاش را برقرار کند. آراز فرزند اول او هشت ساله است و مدرسه میرود برای همین کمتر در خانه حضور داشت، اما آوا از صبح تا شب با نامادریاش در خانه تنها بود. نه آراز و نه آوا کلامی از آزار و اذیتهای صدیقه به پدرشان نمیگفتند.
آنها را ترسانده بود. پدر آوا میگوید چند بار دیده بچههایش رنگ و رویشان پریده، اما حدس نمیزده که زنش آنها را آزار و اذیت کرده باشد. آن روز هم صدیقه همانطور که فیلمش در فضای مجازی منتشر شده آوا را از پلههای حیاط به پایین پرت میکند. فردای همان روز وقتی میبیند آوا شدیدا تب دارد و بیهوش یک گوشه افتاده با یکی از همسایهها تماس میگیرد و میگوید آوا حالش بد است و میخواهم او را به بیمارستان ببرم.
همسایه آنها هم کمک میکند تا آوا را به بیمارستان برسانند. آنجا کادر درمان و پزشک معالج آوا متوجه کبودی و آثار ضرب و جرح روی بدن این کودک میشوند، اما این زن موضوع ضرب و جرح را قبول نمیکند و میگوید آوا تشنج کرده است. وقتی کادر بیمارستان برای پذیرش آوا به این زن میگویند باید مبلغ ۳ میلیون تومان واریز کند صدیقه با پدر آوا تماس میگیرد و میگوید دخترت تشنج کرده و ما بیمارستان هستیم. یعنی اگر پای پول بیمارستان در میان نبود صدیقه با پدر آوا تماس نمیگرفت. پدر آوا پس از شنیدن این حرفها سریع خودش را از تبریز به بیمارستان میرساند.
پزشکان ماجرای ضربه مغزی و ضرب و جرح آوا را به پدرش توضیح میدهند. او همانجا از صدیقه شکایت میکند. ماموران آگاهی هم با تحقیقات و بررسی فیلم دوربینهای مداربسته داخل حیاط متوجه میشوند این زن عامل ضربه مغزی آوا است و او را دستگیر میکنند. آوا حدودا دو هفته در بیمارستان مطهری ارومیه بستری بود و بعد هم به دلیل مرگ مغزی جان باخت. روز دوشنبه، چهارم آذر ماه، مراسم خاکسپاری آوا بود. پدر او اصلا حال مناسبی ندارد و مدام میگوید چرا این بلاها باید سر من بیاید! میگوید زن اولم یک جور خیانت کرد و زن دومم جور دیگر.»
بند دوم
علیرضا در مورد زندگی مشترک پدر و مادر آوا میگوید: «سیزده، چهارده سال پیش پدر و مادر آوا با هم ازدواج میکنند. مادر آوا آن زمان ۱۶، ۱۷ ساله بود. با پدر آوا زندگی خوبی داشتند. اول پسرشان آراز به دنیا آمد و چهار سال بعد هم آوا. همهچیز خوب بود تا اینکه یک روز او آراز و آوا را بهخانه مادرش میبرد و میگوید میخواهم به بازار بروم، خریدم که تمام شد دنبال بچهها میآیم. یک ساعت، دو ساعت، سه ساعت، چهار ساعت… . میگذرد. شب میشود. مادربزرگ آوا نگران شده بود و فکر میکرد تا الان که دخترش به خانه برنگشته اتفاق ناگواری برایش افتاده است. با پدر آوا تماس میگیرد و میگوید زنت از صبح آراز و آوا را اینجا گذاشته و گفته برای خرید به بازار میرود، اما تا الان برنگشته سریع خودت را برسان، شاید اتفاق بدی افتاده باشد. پدر آوا خودش را از تبریز به ارومیه میرساند و با خواهر همسرش همه جا را میگردند، اما هیچ ردی از او پیدا نمیکنند تا اینکه به پاسگاه میروند. ماموران به آنها میگویند امکان اینکه از کشور رفته باشد، وجود دارد. ماجرا را پیگیری میکنند و متوجه میشوند همان روز که بچهها را خانه مادرش گذاشته با یک مرد غریبه از مرز سرو به ترکیه رفته است.
شش ماه از رفتن مادر آوا گذشته بود که متوجه شدیم دوباره به ارومیه برگشته است. برگشته بود و از پدر آوا تقاضای طلاق داشت. میگفت هیچی نمیخواهم نه بچهها را و نه مهریهام را. میگفت ازدواج کردم و نمیخواهم به این زندگی ادامه دهم. پدر آوا هم میگفت تو هنوز زن من هستی چطور میگویی که ازدواج کردی! اما مادر آوا پایش را در یک کفش کرده بود و میگفت فقط طلاق میخواهم. وکیل گرفت و بالاخره از پدر آوا جدا شد. با همان مردی که به ترکیه رفته بود ازدواج کرد و در ارومیه ماند.
دادگاه هم رای داده بود که آخر هفتهها آراز و آوا میتوانند مادرشان را ببینند. چهار، پنج ماه از طلاق آنها گذشته بود. پدر آوا بچهها را به خانه پدریاش در قطور برده بود که تصمیم میگیرد با زنی از همان شهر قطور ازدواج کند. صدیقه به ظاهر زن خوبی به نظر میرسید. در این مدت همسر اولش پنجشنبه، جمعهها آراز و آوا را به خانه خودشان میبرد، اما یک روز که آراز و آوا از خانه مادری شان برمیگردند، آراز حرف عجیبی به پدرش میزند. او به پدرش میگوید که شوهر مادرش آوا را از صبح تا شب داخل دستشویی حبس کرده بود. از آن روز به بعد صدیقه به مادر آوا میگوید بچهها دیگر نمیخواهند به خانه شما بیایند. بعد هم که این اتفاق فجیع برای آوا رخ میدهد. پدر آوا میگوید فقط قصاص میخواهم. میگوید میخواهم خودم چهارپایه را از زیر پای این زن بکشم.»
بند سوم
او میگوید: «آوا از همان روزی که مادرش گذاشت و رفت، مُرد. آوا هر وقت و هر جا صحبت از مادرش میشود، بیتابی میکرد. این بچه به لحاظ روحی مُرده بود فقط جسمش مانده بود که آنهم به دلیل شکنجه و آزار و اذیت نامادریاش نابود شد و از بین رفت.»
بند آخر
اینک منم که این کوه را بر دوش میکشم و زیر پای من شهری و مردمان خوابند. من تنها با غریو گنگ خود مانده به یاد میآورم آن توفنده مرگباری را که با من گفت تو نخواهی مُرد. میبینم شب را که با همه سنگینی خود بر من فرود آمده است و من هنوز زندهام!
همه ما انسانها آفریده شده ایم که رنج بکشیم
داستانها همه بهانه اند.....
فقط داستان هر انسانی با انسان دیگر تفاوت دارد
در نهایت همه با رنج به دنیا میآییم و با رنج از دنیا میرویم
مادر آوا بخاطر هوسبازی و ولگردیت دخترت رو به کشتن دادی میتونی زندگی آرومی داشته باشی خدا لعتتت کنه زن خیر از زندگیت نبینی ، خدایا موندیم چرا به اینا بچه می دی
از کجا میدونی که مادر آوا تنها به خاطر ولگردی گذاشته رفته؟؟؟
آیا پدر آوا پیغمبر خدا هست و معصوم که صدرصد حرفهایش رو باور کنیم؟؟؟
شاید در زندگی اینها نکته ای باشد که از نظر من و شما پنهان مانده
حقیقت فقط نزد خداست
باید حرفهای مادر آوا رو هم شنید بعد قضاوت کرد
یکی از بستگان ما هم از خونه شوهرش فرار کرده بود بعدها مشخص شد شوهرش بدبین و بداخلاق بوده و همچنین خیلی خسیس به این زن نه غذای درست و حسابی میداده حتی منزلش حمام نداشته و زن رو مجبور میکرده برای حمام به منزل مادرشوهر بره و باز اونجا مادرشوهر به این متلک میگفته و خلاصه خیلی در فشار و ناراحتی مجبور به ترک منزل شده یادمون باشه وقتی از اصل ماجرا خبر نداریم قضاوت نکنیم
قضاوت مخصوص خداست
به همون دلیلی که خدای بزرگ خودش تنها خداست و بندگان خدا هرگز به سطح او نرسیده اند!
نمی خواهم بگویم همه اینگونه هستند ولی اگر کار این آقا در تبریز بوده و خانه زندگیشان در قطور که در استان دیگریست شاید این دوری برای هر دو زن به ویژه مادر این دختر سخت بوده و به یاد داشته باشیم که با در دسترس بودن فیلمها و عکسهای آنچنانی دیگر تنها مردها نیستند که نیازها و خواسته هایشان دچار دگرگونی شده و اگر به انها به اندازه کافی توجه نشود . . .
گاهی از زن بودنم بیزار میشوم وقتی میشنوم زنی مثل مادر آوا به دنبال عشقش میرود و بچه هایش را رها میکند وقتی میشنوم زنی که خود مادراست ولی در مقام نامادری کودکی را شکنجه میکند !!چطور میتوانند
وقتی در تنگنا قرار بگیری هر کاری میکنی دلیل زیادی نمیخواد
به دنبال عشقش نرفته! به یاد داشته باشیم که هم جای ایشان نبوده و نیستیم وهم این حقیست که دین اسلام هم برای زن در نظر گرفته و اینگونه نبوده که بگوید زن همین که مادر شد برایش بس است و حتی بیان شده که اگر به نیازهایش رسیدگی نشود اگر به یک مرد زنگی هم دست پیدا کند . . .
نا مرد چنان پرتش کرد که باسر خورد زمین واز ترس بلند شدوفرار کرد خاک بر مادر آوا
طفل معصوم نه این خونه ،نه تو اون خونه آسایش نداشته..
کاش تا از دوام و ثبات زندگی مطمئن نشدی بچه دار نشی
چند صباح دیگه یه زن دیگه میگیره میاره بالا سر پسرش بعد خودش دوباره میره یه شهر دیگه واسه کار
وقتی فرزندی متولد میشه یعنی بر پدر و مادرش مسوولیت نگهداری و مراقبت از او واجب میشه...
یعنی هم پدر و هم مادر باید تمام تلاششون رو انجام بدن تا جدایی و طلاق اتفاق نیفته و مانند یک گل از بچه مراقبت کنند
بیشک در درگیری بین زن و مرد نمیشه همه گناه رو متوجه یکی دونست این اشتباهه... هر دو به اندازه خود مقصر هستند..
درسته تلاش میکنن هر کدام دیگری رو مقصر نشون بدن ولی واقعیت اینه که رفتار انسانها بازخورد رفتار خود ماست....
وقتی محبت و توجه وجود نداره وقتی احترام وجود نداره شخص فراری و دنبال پناه جدید میگرده و البته انسانهایی که وجدان کمتری دارن از زیر بار مسئولیت زودتر شانه خالی میکنند
ما در قبال کودکانی که متولد میکنیم مسئول هستیم چرا که اونها با پای خود به این دنیا نیومدن
ما حرفهای مادر این کودک رو نشنیدیم چرا از پدر خانواده فراری بوده؟؟؟
هر چند توجیه برای کار اشتباهش نیست و اشتباه بزرگی کرده اما قضاوت آن زمان عادلانه تر است که حرفهای همه اعضای خانواده رو بدون پیش قضاوت شنید
گل گفتید! بله نکته همینجاست که گویا ایشان به زن نیازی ندارند و تنها پرستاری برای بچه شان که از زن دیگری بوده می خواهند! کاش یکی به ایشان بگوید کدام مرد سراغ دارید که به فرزندان همسرش در خانه خودش رسیدگی کرده و بلایی هم سرشان نیاورد؟! البته ناگغته نماند چنین مردانی بوده و هستند ولی بسیار کم!
هیچ وقت یادم نمیشه وقتیکه پسرم دو سه ماه بیشتر نداشت شوهرم بدترین رفتارها رو با من داشت کتک و تحقیر و توهین و البته خانواده اش اونقدر در زندگی ما دخالت میکردن که آرزوی مرگ داشتم و هر روز گریه میکردم شما فکر کن زنی که تازه زایمان کرده با او باید چطور رفتار کرد؟؟
خانواده خودم میگفتن بچه شونو ول کن بلند شو بیا طلاقت رو بگیریم مگه از جونت سیر شدی
به خدا قسم یک روز که حالم خیلی خراب بود لباس هامو پوشیدم رفتم پسرم رو ببوسم و برای آخرین بار باهاش خداحافظی کنم چهره معصومش رو که دیدم دلم ریخت همون لحظه با خودم گفتم نکنه من برم این بچه از بین بره چون اون موقع شیر میخورد و شیشه هم قبول نمیکرد خیلی فکر کردم عصبانی بودم ناراحت بودم غمگین و از شوهرم و خانواده اش متنفر فقط میخواستم برم اما گفتم نه بچه م از بین میره چطور بعداً با وجدان خودم کنار بیام من خودم رو میشناسم
سالها گذشته دیگه خانواده همسرم در زندگی من دخالت نمیکنن چون دیگه وجود ندارن شوهرم هم رفتارش بهتر شده البته یک کمی هر چند که او هیچوقت به خاطر این کارها از من تشکر نکرد هیچوقت
درحالیکه من میتونستم همون سال اول طلاق بگیرم همون روزهایی که بدن و صورتم رو کبود میکرد شکایت کنم همسایه ها هم شاهد بودن و طلاق بگیرم خودم رو راحت کنم او هیچوقت از من تشکر نکرد ولی من پشیمون نیستم چون پسرم الان بزرگ شده و هر روز با محبتش من رو شرمنده میکنه خیلی باهوش و مهربانه و من مطمئنم انسان بزرگی به جامعه تقدیم میکنم و جواب صبر و فداکاری مو یک روز میبینم
ببخشید خب این چه ازدواجی بوده؟! مردی که احترام زنش رو نگه نمیداره آیا برا پسرش هم قراره پدر خوبی باشه؟ باز هم ببخشید این رو میگم اما اگه همچنان این گونه رفتارها رو بین مردها می بینیم بخشی از اون گناهش گردن خود زنهاییه که تنشون رو میدن برا کتک خوردن از دست کسی که پیش از ازدواج به سطح فرهنگ و ادبش توجه نکردند و بدو بدو رفتند زنش شدند انگار قحطی شوهر بوده و باز هم ببخشید انگار تنشون میخاریده برا کتک!!!
مرسی از ادب و شعور شما !
اما آیا انسان صاحب علم غیبه که بفهمه طرف مقابلش چگونه آدمیه؟؟
اگر اینطور بود که همه انسانها انتخاب درست داشتن و هیچ طلاقی اتفاق نمیافتاد
در اینجا گفته شده من برای طلاق آماده شدم اما از اینکه فرزندی داشتم و نگران از بین رفتن او بودم به ناچار ماندم ننوشته من برای کتک خوردن ماندم!
یعنی ببینید حتی اگر گذشت و فداکاری کنید انسانهایی پیدا میشوند که چنین برداشت میکنن!!!
اشکالی نداره کسی که باید بفهمه میفهمه و خدا آگاهه و ارحم راحمینه
خب گویا نمی بایست به نام استان و شهرها اشاره می کردم پس یه بار دیگه: شاید همین کار کردن شوهر در یه شهر دیگه و دور از زن جوانش بودن اون رو به سوی یکی دیگه که بیشتر بهش توجه می کرده سوق داده. اگه قراره زن جوان بیشتر روز تنها باشه خب تو همون خونه پدریش که آسوده تر می بود.
پس این کار جرم است و انجام دهنده باید مجازات شود . مسولان محترم نبود کار در یک شهر . طلاق و وضعیت بد زندگانی . نبود بهداشت روانی در بین مردم . عدم رسیدگی به سلامت روانی خانوادها . باعث چنین اتفاقی می شود . آیا دولت. اصلا در این مشکلات مردم دخالتی ندارد . هر روز بچه های زیادی قربانی پدر و مادر معتاد می شوند . چرا به داد مردم خودتان نمی رسید . این هم یک جنایت مثل جنایات اسراعیل است .
از اختلافات پدر و مادر بگذریم!!صحبت این است که یک زن که اسطوره مهربانی است وهمیشه خودش را فدای زندگی میکند ۰۰۰۰ چطور درنده خویی میکند برای کودکی معصوم که مادر نداره وبه او پناه آورده در خانه پدرش ۰۰۰ بی عاطفه جلاد امید وارم هرآنچه با این کودک کردی؟ بر سرت بیاید تا متوجه شوی چه حیوان درنده خویی هستی؟
تو رو خدا نزارید بچه هاتون قربانی ارزوهاتون و کمبودهاتون بشه بچه هیچ گناهی نداره آسیب روحی که بچه های طلاق میبینن واقعا عجیب و دردناکه
اگه زمانی خدای نکرده در اثر طلاق یا مرگ همسر ،کسی مجبور شد ازدواج مجدد داشته باشه حتما حتماً اون طرف رو پیش مشاور و روانشناس زبده و با تجربه ببرد چون مشاور تا حدود زیادی تشخیص خواهد داد که اون طرف توانایی و شایستگی این را دارد که بچه های شما را نگهداری و تربیت کند یا نه !
در این ماجرا زن دوم خودش شکست خورده بوده و بچه هاش رو لابد ازش جدا کردند یا به خاطر فقر نمی تونسته ازشون نگهداری کنه و به خانواده ی شوهرش سپرده ، خوب مشخصه که چنین شخصی پُر از عقده ها و خشم های درونی ست و به مرز روانی بودن رسیده و هر آن ممکن بوده که بلایی سر خودش یا دیگران بیاره ! مطمئنا اگه پدر آوای مظلوم این زن رو پیش مشاور می برد مشاور حتما بهش می گفت که این زن مشکل روحی و روانی داره و قید ازدواج با اون رو بزنه !
خود این مرد چی؟! هر دو زن این مرد روانی آیا تضمینی هست که بگوید خودش 100 درصد بهتر از انها بوده؟! باید سومی را هم بگیرد تا نشان بدهد خودش بهتر بوده؟! جالب است که هیچکس نگفته اقا بهتر نیست شما زن نگیری؟!جالبه ها این آقایانی که از بد بودن زنها و دخترها گفته و می گویند ببینند آیا بیشترشان همانها نیستند که در برابر زنها . . .!!!
با خوندن این متن ادم پی به تفاوت بین عرب وترک میبره حالا مثل پدر اوا سیب زمینی بودن خوبه یا مثل خوزستانیه غیرتی بودن🤔
رفتار با زناکار باید چطور باشه به شخصه با این جور افراد معاشرت نمیکنم این تصمیم منه.
هیچوقت تا موقعی که با کفش های کسی راه نرفته ای در مورد راه رفتنش قضاوت نکن
آقای فاطمه شما شک نکن اگر زناکار تشخیص داده میشد پیش از همسرش دادگاه حقش را می گذاشت کف دستش چون مگر مرد بوده که بتوانسته با داشتن و انداختن همسر ی در خانه چند تای دیگر هم عقد یا صیغه کند؟!
این مسأله رو بگم ترکها خیلی بداخلاق هستن البته خیلی تلاشگر و باغیرت هستن ولی اخلاقشون خیلی بده مخصوصا با زن خیلی بد رفتار میکنن پدربزرگ من ترک بود و خیلی با مادربزرگم بداخلاقی میکرد خدا رحمتش کنه ولی خیلی بداخلاق بود
ولی در سریال های باران و لحظه گرگ و میش نامادری ها را فرشته و دلسوز تر از مادر نشان داده !!!!!
همه نامادری ها بد نیستند من حاضرم یک نامادری رو معرفی کنم که بچهها رو به سروسامان رسونده و میتونید از بچهها هم بپرسید که چگونه مادری کرده
در عوض پدر و مادر هم نشون بدم که از ناپدری و نامادری بدتر بودن بستگی به شرف انسانها داره و البته موقعیت های سخت زندگی بر روان انسانها اثر داره هیچ انسانی به خودی خود بد نیست بلکه فشارهای زندگی از او چهره بد میسازه
با سلام در مورد زندگی کسی نمیخوام قضاوت کنم ولی امیدوارم والدین فرزند اینا بدونن فرزندی اومد به اون تعهد دارن حالا اگر یکی از نظر اخلاق مشکل داره باید بپذیره اون بچه باید بده کسی که می تونه نگه دار و پول و تامین کنه و دیگه وارد زندگی طرف نشه بذاره اون شخص حداقل با آرامش اون بچه را بزرگ کنه هیچوقت نامادری و نا پدری جای کسی نمی تونه پر کنه من نمیگم نیست هست ولی انگشت شمار هست پس به نظر من اگر مادری حس مادری پیدا کرد و تامین باشه بعد از جدایی بتونه بچه اش بزرگ کنه دیگه نباید فکر ازدواج باشه به فکر بچه اش باشه و آینده اون ولی در نهایت دولت مقصر که زنان که طلاق می گیرن حمایت نمیکنه
5:18 میشه بگی این داستان چه ربطی به ترک ا داره توی داستان اصلا به ترک کرد و.....اشاره نشده در ضمن اخلاق پدر بزرگ ت بد نبود فهم وشعور... شما باعث عصبانیت ش ميشد