سرگذشت سیاه پسری که در 20 سالگی کارتنخواب شد
بارها تلاش کردم تا خودم را از این دنیای تیره برهانم اما کسی نبود که دستم را بگیرد. من هزینه های زیادی را برای بزرگ ترین اشتباه زندگی ام پرداخت کرده ام اما هیچ گاه نتوانستم با این وسوسه های شیطانی بجنگم و از دوستان ناباب فرار کنم چرا که ...
جوان ۲۹ساله معتادی که در یکی از باندهای سرقت قطعات خودرو توسط نیروهای کلانتری شفا دستگیر شده است، با بیان این مطلب درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: از دوران کودکی به ورزش های رزمی علاقه عجیبی داشتم و هیجانات درونی ام را با ورزش تخلیه می کردم اما نوجوانی محجوب و متواضع بودم به همین دلیل هم در حالی به سوی رفیق بازی کشیده شدم که هیچ وقت در برابر خواسته های دوستانم مقاومت نمی کردم.
همیشه برای شنیدن صدای زنگ آخر مدرسه، لحظه شماری می کردیم تا شیطنت های نوجوانی را به نمایش بگذاریم. دراین میان ۲ تن از دوستانم به محض خروج از مدرسه چندنخ سیگار از دکه مطبوعاتی مقابل مدرسه می خریدند و به من هم تعارف می کردند اگر چه چندبار دست رد به سیگارها زدم اما بالاخره کنجکاوی تجربه سیگار، رهایم نکرد و این گونه من هم مسیردوستانم را درپیش گرفتم. چندماه بعد یک ورزشکارسیگاری بودم که هر روز بر تعداد نخ های سیگار می افزودم.
تابستان از راه رسید اما من ارتباطم را با دوستان مدرسه قطع نکردم و مدام با آن ها درباره پارک و خیابان قرار می گذاشتم تا این که یک روز به پیشنهاد «رضا»مصرف سیگاری(حشیش)را هم تجربه کردم اما ترس از اعتیاد همه وجودم را فرا گرفت به همین دلیل بیماری گوارشی را بهانه کردم تا دیگر «سیگاری» مصرف نکنم ولی وسوسه های شیطانی آنان رهایم نکرد. حالا دیگر در مدرسه انگشت نما بودم. ناظم مدرسه و معلمم به خاطر افت تحصیلی پدرم را به مدرسه دعوت کردند اما من حرفی برای گفتن نداشتم.
عید نوروز سال بعد پدر و مادرم در حالی به مسافرت رفتند که من با بهانه های زیادی در خانه ماندم و این گونه بساط تریاک کشی با دوستانم راپهن کردم. طولی نکشید که پاتوق مصرف مواد،باغ ویلای پدر یکی دیگر از دوستانمان به نام «سینا»شد.
در این شرایط پدرم پول توجیبی ام را قطع کرد و من برای تامین هزینه های اعتیادم به دست فروشی روآوردم و به طور پنهانی در انباری منزلمان مواد مصرف می کردم اما یک روز ناگهان کلید در قفل در انباری چرخید و من در حالی مادرم را مقابلم دیدم که نقش بر زمین شد.
او را به بیمارستان بردیم اما زمینه بیماری قلبی او این گونه بروز کرد. با سرزنش ها و تهدید خانواده حدود۳هفته اعتیادم را ترک کردم ولی با دیدن پیک نیک کوچک در یک مغازه،دوباره بساطم را در پشت بام منزل پهن کردم.
حالا شیره و گاهی هروئین را جایگزین تریاک کرده بودم به طوری که بعضی اوقات از شدت خماری یا نشئگی روی اجاق گاز می افتادم و لباس ها و موهایم می سوخت. مدرسه را رها کردم و با کمک مادرم در مرکز ترک اعتیاد بستری شدم اما این ماجرا هم فقط ۳ماه طول کشید. با وجود این گواهی نامه ام را گرفتم و در تاکسی تلفنی شوهر خاله ام مشغول کار شدم. دیگر بیشتر اوقاتم را درون خودرو می گذراندم و مدام در حال استعمال مواد افیونی بودم.
در این وضعیت به سرقت از اعضای خانواده ام روآوردم تا هزینه های هروئین را تامین کنم اما پدرم وقتی متوجه موضوع شد مرا از خانه بیرون انداخت. حالا در ۲۰ سالگی کارتن خواب شده بودم و در سر چهارراه ها اسپند دود می کردم. چندبار اقوام و دوستان پدرم مرا در آن وضعیت دیدند ولی چاره ای جز خیره شدن در چشمان آن ها نداشتم.
خیلی زود زباله گرد شدم و با سرقت از ساختمان های در حال احداث یا دستبرد به قطعات خودروها روزگار می گذراندم. چندبار توسط پلیس دستگیر شدم اما بعد از آزادی از زندان دوباره به سراغ مواد می رفتم و بازهم این ماجرا تکرار می شد اما این بار قصد دارم خودم را برای همیشه نجات دهم ای کاش ...
با توجه به ارتکاب سرقت های سریالی توسط این جوان معتاد، بررسی های تخصصی برای ریشه یابی جرایم وی با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفا)درحالی آغاز شد که جوان مذکور نیز مورد مشاوره های روان شناختی قرارگرفت.