۲۸ هزار عروس ۱۵ ساله / خرید نان یا عشق؟
حوالی عصر یکی از روزهای سال ۱۳۵۷، مردم معترض در چهارراه ولیعصر جمع شده بودند و با سردادن شعارهای همیشگی در خیابان ولیعصر به سمت خیابان جمهوری روانه شدند. در این میان ازدحام شاید تنها کاری که از دستشان برمیآمد، پایین کشیدن تابلوی خیابان چرچیل بوده است. بعدازظهر ۲۹ دیماه سال ۱۳۹۳، نمایی دیگر از همان مردم معترض، یک بار دیگر دست به حماسهای عظیم زدند و نام خیابان را از نوفل لوشاتو به امیر اکرم تغییر دادند.
به گزارش خبر فوری به نقل از گلوَنی، همچنان که در خیابان ولیعصر قدم میزدم، در فکر حماسههای عظیم مردم سرزمینم بودم. به خیابان جمهوری نزدیک میشدم. صدای «خاله یه دونه بخر، تو رو خدا بخر، به خدا صرف نمیکنه خواهر من، انواع شلوار با تنوع رنگ و…» شدیدتر میشد و مردمانی دیگر فارغ از هرگونه فکر اضافی در حال براندازکردن اجناس کنار خیابان بودند و با چشمانی گشادشده و کمی اخم بهدنبال مایحتاج خود بودند. به تقاطع خیابان امیر اکرم و خیابان ولیعصر رسیدم. در آن، سردرگمترین انسان روی زمین بودم. کدام یک نالانتر است؟ کدام یک سوژه من است؟ کدام یک دغدغه من است؟ غوطهور در میان این پاره افکارم بودم، چشمم به کتابخانهای کوچک و خیابانی سر نبش خیابان امیراکرم افتاد که تنها یک نفر غرق در مطالعه بود. نسیم ۱۱ ساله با ولع و شتاب خطوط کتاب را دنبال میکرد، صفحههای کتاب را ورق میزد، صفحه بعدی هم تمام شد، نقطه سر خط…
ذهنم آشفته بود و مجالی برای گفتن نداشتم. پرسیدم: تو این خیابون حوصلت سر نمیره؟ گفت: چرا، ولی وقتی خسته بشم، میرم اون مغازهها رو نگاه میکنم. سرم را بالا آوردم، مغازههای لباس عروس را میگفت. گفتم: دوست داری عروس بشی؟ خندید. این بار از عشق نگفتیم، عشق شاید نسیمها را نشناسد. عشق را الان میخرند و نسیمهای ما ترجیحشان بر خریدن نان است تا عشق. کودکیاش در لباس سپیدی گره خورده بود. کودکیاش در همین حوالی گم شده بود. در کتاب زندگی نسیم شاید هرگز این لباس سپید نقشی بازی نکند، شاید عشق معنای زیبای خود را نشان ندهد، شاید نسیم هم به اجبار جزو همان ۱۷درصد ازدواجهای زیر ۱۸ سال و یا جزو پنج درصد ازدواج کمتر از ۱۵ سال شود.
چه کسانی به آرامکردن این طوفانها کمک میکنند؟ دلواپسان این ماجرا به فکر امضای کدام سند هستند؟ دولتمردان تا به کی با دادن وعده به زخمهای کهنه این ۱۷ و پنج درصدیها نمک خواهند پاشید؟
35