چرا خواب میبینیم؟ حقایقی عجیب از دنیای خواب!
علم در پاسخ به سوال چرا خواب میبینیم؟ هنوز از پاسخ مانده است ولی برخی از دانشمندان دلایلی را برای پاسخ به این سوال عنوان کردهاند.
به گزارش خبرفوری، خواب دیدن هم میتواند شیرین باشد هم ترسناک و هم عجیب!
اما اصلا چرا خواب میبینیم؟ در مورد رویا و کابوس چقدر اطلاعات دارید؟
اگر در مورد خواب کنجکاو هستید این ویدئو را تماشا کنید.
علم ثابت کرده که موقع خواب روح از بدن خارج میشه و بعدش دوباره به بدن برمیگرده. یک دانشمند ژاپنی که این نکته را کشف کرد فورا مسلمان و شیعه اثنی عشری شد و به دستبوس آیتاللهها در قم آمد
نه عزیز یه سرچ بزنی متوجه میشی خواب دیدن برای وجود ماده ای به نام دی ام تی هست که تو بازار به عنوان یه مواد روان گردان وجود داره که موادشو بزنید تو بیداری خواب میبینید 30 الی 40 دقیقه انگار بیهوش شدی مغز ادم ها حالت عادی یه کم از این ماده تولید میکنه این ماده با فعل و انفعالات شیمیای باعث میشه شما خواب ببینید روحت جایی نمیره برگرده چون دنیای خواب وجود نداره صرفا داخل مغزته اینطوریه که چیزی رو که ندیدی تو بیداری نمیتونی خوابشو ببنید!
درطول روز ب هرچیزی توجه بیشتری داشته باشیم شب خواب آن میبینیم دراصل خواب تمرین مرگ است روز که کارخداپسندانه انجام می دیم خواب میبینم ب آرامی پرواز میکنم بسمت بالا و روی که کاربر انجام بد خواب سقوط کردن میبینم سپس یا میگیرم هنگام مرگ باید پرواز کنم نه سقوط..خواب برادر مرگ است..
با سلام و تشکر
من حس میکنم خواب شبیه ریسمان باریکیه (روح) که جهان ما و جهانی دیگر رو به هم متصل میکنه همه خوابها برخواسته از افکار و خیالات ما نیستن ممکنه ما صحنهای رو در خواب ببینیم که در آینده اتفاق میافته ولی از موجودیت و چرایی اون اطلاعی نداشتیم
برای من خیلی اتفاق افتاده خوابی دیدم که بعداً به حقیقت پیوسته یعنی روح از جسم سرعت بیشتری داره و زمان رو در می نورده
گاهی هم ممکنه ما تصویر کسایی رو در خواب ببینیم که مثلاً چند سال از فوتشون گذشته و چطور ما میتونیم با کسایی که فوت کردن ارتباط بگیریم؟
وقتی خواهر عزیزم فوت شد من افسردگی خیلی شدیدی گرفتم تا اینکه یک روز خواب خواهرم رو دیدم
من روی زمین های اطراف باغ نشسته بودم غمگین بودم حس میکردم از شدت اندوه در حال نابودیم در اون لحظه دختری جوان و زیبا با لباس های شیک و تمیز کنارم ایستاد با تعجب به او نگاه کردم او با مهربانی خاکهای روی لباسم رو تکون داد دستم رو گرفت و گفت بلند شو چرا اینجا روی خاکها نشستی؟
بلند شو کمی با هم قدم بزنیم بیاختیار بلند شدم و به دنبالش راه افتادم او با محبت و لطف با من صحبت میکرد و من رو به جاهایی برد که در عالم امکان اصلا نمیشه رفت در تمام این مدت دستم در دستش بود من کم کم متوجه شدم در مکانی عادی نیستم این تصاویر دنیایی نیستن و چطور تونستم روی آب راه برم درحالیکه باید در آب فرو میرفتم ؟بعد در حالیکه داشتم کم کم متوجه میشدم این مکانها عادی نیست که دوباره سر جای اول برگشتیم خواهرم دست منو رها کرد و گفت عزیزم وقت رفتن من رسیده گفتم منو تنها نگذار اگه میشه منو با خودت ببر گفت نه دیر شده باید برگردم تو در زمانی دیگر به ما ملحق میشی الان زمانش نیست و بعد رفت.
از وقتی خواهرم رو دیدم که در آرامشه دیگه هرگز مثل سابق غصه نمیخورم چون مطمئنم حالش خوبه
بعضی خوابها انسان رو آشفته میکنن اما بعضی به انسان آرامش میدن
قطعاً خداوند میخواد به ما بگه که همه زندگی همین دنیا نیست و ما باید به وجود روح و بازگشت به جهان دیگر اعتقاد داشته باشیم
بیداری این روزا خواب تلخیه!!