چرا سفر با هواپیما هیچوقت برایمان عادی نمیشود؟
وقتی امکان پرواز کردن با هواپیما برای عموم مردم فراهم شد، گویی آینده به امروز آمده بود.

هواپیماهای جت، با آن خط سفیدی که پشت سرشان در آسمان به جا میگذارند، هنوز برای خیلی از ما جذاب و رؤیایی به نظر میرسند. سفرکردن با سرعتی فوقالعاده، گذشتن از میان ابرها، و پرواز بر فراز کوه و دریا نوعی حسِ بینظیر آزادی و قدرت به همراه دارد. هواپیماها، از همان آغاز ورودشان به زندگی عمومی، نماد پیشرفت و زیبایی بودهاند. کتابی جدید میگوید هواپیماها تجربهای زیباییشناسانۀ نیرومندی برای ما ساختهاند که در ساحتهای گوناگون زندگیمان تأثیر گذاشته است.
در فصل اولِ سریال «پیشتازان فضا»، که نخستینبار در سال ۱۹۶۶ پخش شد، کشتی فضایی یواساس اِنترپراز بارها با سرعت نور، در کهکشان حرکت میکند؛ این در حالی است که خدمۀ آن با چنان آرامشی مشغول انجام وظایف خودشانند که گویی دارند در سالن یک هتل یا در ساختمانی اداری راه میروند. وقتی کشتی فضایی به سیارهای میرسد، اتاق انتقال گروه کاوش را در کسری از ثانیه و بدون تأخیر به سطح سیاره منتقل میکند. کارگردان با در نظرگرفتن بودجۀ محدود سریال و با استفاده از جلوههای ویژۀ ساده، از مزیت هنری اتاق انتقال استفاده کرد تا سرعت پیشروی فیلم را افزایش دهد. به گفتۀ جین رادنبری، خالق این مجموعۀ نمایشی، استفاده از اتاق انتقال سبب شد «بهسرعت جلو برویم و داستان را از همان صفحۀ دوم فیلمنامه شروع کنیم».
ونسا آر. شوارتز در کتابش نامی از این سریال تلویزیونی نمیبرد، اما پیشتازان فضا نمونهای بارز از ویژگی اساسی آن زمانه است: افسون عصرِ جت و «سیالیتِ آرامی که احساسش نمیکنی». آنچه آدمها را در اوایل قرن بیستم به تحسین پوسترهای تبلیغاتی و نقاشیهای فوتوریستی وامیداشت، حس سرعت بود. اما اینجا سرعت نیست که حرکت روان و بیدردسر را جذاب میکند. شوارتز در کتاب زیباییشناسی عصر جت مینویسد «به یُمن وجود هواپیماهای جت، مردم دیگر در جهانی چنان پرشتاب زندگی میکردند که آینده به حال رسیده بود. این تحولات به مدد فناوری، با سهولت و بدون زحمت به دست میآمد».
برخلاف شیوههای قدیمیترِ حملونقل، جتها مسافران خود را تا حد زیادی از چشمانداز و حس حرکت جدا میکردند. شوارتز که در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی تاریخ هنر، تاریخ، و فیلم درس میدهد، از مقالهای در مجلۀ نیوزویک در سال ۱۹۵۴ نقل میکند که به خوانندگان اطمینان میداد سفر با هواپیما «مثل رد شدن از فضا خواهد بود؛ بدون لرزش، بدون تکانتکان و بدون احساس سرعت». او معتقد است آلبوم پرفروش فرانک سیناترا، «بیا با من پرواز کن»۱، که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد، بیش از آنکه به سرعت اشاره کند، حس حرکتِ بیدردسر را در شنونده پدید میآورد. دوستداران این آلبوم «بهسمت پِرو شناور میشوند» و «غرق در خیالات به پرواز درمیآیند».
وعدۀ سیالیت، فقط به حرکت در آسمان منحصر نمیشد. شوارتز مینویسد معماران، برنامهریزان و تولیدکنندگان محتوای بصری «برای تجربۀ خارقالعادۀ سفر هوایی جایی در زندگی روی زمین باز کردند. آنها این تجربه را -بهمثابۀ امری ارزشمند و حسی- گسترش و رواج دادند» و سیالیت را به روی زمین آوردند.
برای معمارانِ فرودگاه تجربۀ مسافران از حضور در فرودگاه بیش از خود هواپیماها اهمیت پیدا کرد. آنها تلاش میکردند در ساخت فرودگاههای جدید با حذف عواملی که سرعت انجام کارها را کند میکند، در حد توان، به تصویر رؤیایی مسافران از فرودگاه نزدیک شوند. در این تصویر، فرودگاه «گذرگاهی است که هرگز در آن متوقف نمیشویم چرا که هواپیماها مدام در حال پروازند. کافی است مسیری سهثانیهای را پشت سر بگذاریم و بعد ناگهان در هواپیما خواهیم بود».
اِرو سارینن تلاش کرد با طراحی خودروهای جابهجاکنندۀ مردم در فرودگاه دالاس این فاصله را حذف کند. نام رسمی این جابهجاکنندهها «سالنهای متحرک» بود. به اعتقاد این معمار، «با وجود هواپیماهای پرسرعت»، «حس 'معطلشدن' در فرودگاه و روند آهستۀ فعالیتها، به لحاظ فیزیولوژیکی، عصبانیت و ناراحتی بیشتری تولید خواهد کرد.» (حق با او بود.) در طرح سارینن، مسافران به جای آنکه فاصلۀ طولانی تا گیتها را پیاده بروند، به سالنهای متحرک تکیه میدادند و یکراست بهسمت هواپیما میرفتند. البته، این طرح به همین خوبی از آب درنیامد. تعداد مسافران هواپیما معمولاً بیش از آن بود که یک سالن متحرک به تنهایی بتواند همۀ مسافران پرواز را در خود جای دهد؛ در نتیجه، خودروهای جابهجاکننده خود به یکی از عواملِ کندی روند سفر تبدیل شدند.
افسونکردن نوعی متقاعدکردن است. کتاب شوارتز به این پرسش پاسخ میدهد که چگونه افسون عصرِ جت سبب شد مردم دربارۀ رابطۀ اینجا و آنجا، امر مادی و غیرمادی، انسانها و فناوری، دیگرگونه فکر کنند. سفر هوایی به استعارهای بدل شد که زندگی در عصر فناوری را خلاصهوار به تصویر میکشید، عصری که در آن مردم و تصاویر در سراسر جهان به گردش درمیآمدند و به نظر میرسید زمان و فاصله مفهومشان را از دست دادهاند.
خوانندگان مجلات تصویری مانند لایف و پاری مَچ۲، با دیدن عکسهای این مجلات میتوانستند در کنار عکاسان مشهور در اطراف و اکناف دنیا سفر کنند. دیدن عکسهای افراد متموّلی که مدام با هواپیما در سفرند، مانند آن بود که خواننده در کنار عکاسانی که از زندگی این افراد عکس میگرفتند، حضور دارد. شوارتز مینویسد «همراهی با این ثروتمندانِ هواپیماسوار، بدین معنا بود که همیشه باید در حال رسیدن یا رفتن باشی». عکسگرفتن روی فرش قرمزی که بر سنگفرش فرودگاه پهن میشد، به استعارهای فریبنده تبدیل شد. مشاهدۀ اشرافزادگان فاسد و هنرمندان جلایوطنکرده که در این عکسها بهواقع پناهندگانی آواره بودند، بیش از آنکه احساس ترحم را در ما برانگیزد، احساس تحسین و حسرت را در ما بیدار میکرد.
در فرانسه خانوادههای طبقۀ متوسط یکشنبهها را در فرودگاه اورلی به تماشای جتها میگذراندند. خانوادههای طبقۀ متوسط آمریکا تعطیلات را در شهربازیهای دیزنیلند سپری میکردند، مکانی که حسِ ماندگارترین تجربههای عصر جت را امکانپذیر میکرد. شوارتز مینویسد: «دیزنیلند مانند فرودگاه در عصر جت، تجربۀ حرکت را به امری زیبا، لذتبخش و آسان بدل کرد». این پارک هنرمندانه بازدیدکنندگان را در چشماندازی آکنده از فناوری به جلو میراند و آدمها احساس میکردند دارند داستانهای والت دیزنی را بهصورت سهبعدی تجربه میکنند. شیوههای جدید حملونقل، از مونوریل و راههوایی۳ گرفته تا پرواز پیتر پَن و قایقهایی که بازدیدکنندگان را از میان دزدان دریایی جزایر کارائیب عبور میداد، نمونههایی از دستاوردهای غرورآفرین این پارکها بود.
در همین راستا، یکی از بخشهای جذاب دیزنیلند «چه دنیای کوچکی است» نام داشت. عصر جت جهانیسازی را آسان و دلفریب نشان میداد.
کتاب زیباییشناسی عصر جت که با دقت و تکیه بر مستندات فراوان نوشته شده، خواننده را در گذشتهای غوطهور میکند که به اندازۀ دیزنیلند آشنا و به اندازۀ سالن ضیافت وایکینگها عجیبوغریب است. همان گونه که شوارتز استدلال میکند، ما در چشماندازی ذهنی زندگی میکنیم که با افسون عصر هواپیما پدید آمده است. ما عادت کردهایم از همۀ جای دنیا عکس ببینیم، عکسهایی که با سرعتی بهمراتب بیشتر از آنچه ویراستاران مجلۀ لایف میتوانستند تصور کنند، پدید میآمدند. (توصیف شوارتز از تلاشهای طاقتفرسای عکاسان برای چاپ عکس رنگیِ تاجگذاری ملکه الیزابت، بهصراحت یادآوری میکند دنیا تا چه اندازه تغییر کرده است.) این مسئله، تا همین اواخر، دربارۀ افراد و کالاها نیز صادق بود.
اما افسون همواره با فریب همراه است. واژۀ افسون در اصل به معنای طلسمی است که بیننده را وامیدارد اموری را ببیند که وجود ندارند. افسون هرگز نمیتواند وعدۀ خوشبختیِ بیدردسر را به واقعیت تبدیل کند. دنیای واقعی سرشار از اصطکاکها، پیچیدگیها و نقایص است؛ از هواپیمارباییهای تروریستی دهۀ ۱۹۷۰ و صفهای طویل دیزنیلند گرفته تا بررسی گذرنامه و کووید-۱۹. در هیچ کجا نمیتوان نشانی از حرکت سریع و بیدردسر یافت. دستگاه انتقالدهنده در سریالِ پیشتازان فضا صرفاً نمایشی از جلوههای ویژه بود.
در حالی که در میانۀ این بیماری همهگیر و جهانی در خانه نشستهایم، از خود میپرسیم آیا سفر هوایی به مکانهای دوردست -حتی با وجود تأخیرها و بازرسیهای امنیتی- دوباره دستیافتنی خواهد شد. با این حال، هنوز هم در وضعیت قرنطینه میتوانیم کورسویی از زیباشناسی عصر جت را مشاهده کنیم: نام آن زوم۴ است.
منبع: ترجمان
70