داستان اولین کسی که ایرانیها را به غرب بدبین کرد
نام فردید در تاریخ سیاسی ایران خواسته یا ناخواسته، به یک نام مهم تبدیل شده است.
وقتی از احمد فردید صحبت میکنیم، منظورمان سید احمد مهینی یزدی است. کسی که در حوالی انقلاب مشروطه ایران، یعنی سال ۱۲۸۹ در یزد به دنیا آمد و در سال ۱۳۱۸ نام خانوادگیش را به فردید تغییر داد. نام فردید در تاریخ سیاسی ایران خواسته یا ناخواسته، به یک نام مهم تبدیل شده است.
چه موافق اندیشه فردید باشیم و چه مخالف، نمی توانیم از تاثیرگذاری او بر نسلی از روشنفکران ایرانی غافل شویم. نسلی که بسیاری را از جمله داریوش شایگان، داریوش آشوری، احسان نراقی، جلال آل احمد، رضا داوری اردکانی، محمدرضا مددپور، عباس معارف، مرتضی آوینی و ... را در برمی گیرد.
داریوش آشوری نویسنده و مترجم درباره اهمیت فردید میگوید: احمد فردید از یک بابتی آدم خیلی مهمی است و مفهومی را خلق کرد که نقش تاریخی مهمی داشت. مفهوم غربزدگی. همان چیزی که جلال آل احمد گرفت و آن را عنوان کتابش کرد. به هر حال این مفهوم نقش تاریخی مهمی بازی کرد برای یک دورانی. اگرچه هنوز هم مطرح است و هنوز هم کسانی در این خط میاندیشند و یا مینویسند.
این مفهوم که طرد کلی تمدن غرب و طرد کلی آنچه که حتی انحطاط بشریت خوانده میشود در این کنتکست که در واقع فردید فرموله کرده بود یک عنصر اساسی ایدئولوژیک برای انقلاب اسلامی و بعدش شد که هنوز هم ادامه دارد. گرچه آنچه آل احمد میفهمید و ارائه کرد با آنچه که فردید از مساله میفهمید متفاوت بود.
فردید و اندیشه هایدگر
آشوری درباره ارادت فردید به هایدگر میگوید: فردید با پشتوانهای که از هایدگر گرفته بود و نظریه انتقادی او نسبت به کل تاریخ فلسفه غرب به عنوان متافیزیک که با افلاطون و ارسطو شروع میشود از دیدگاه او، قضیه را به صورت یک مفهوم خیلی جهانروا (یونیورسال) طرح میکرد که کل بشریت و عالم موجود به خاطر تاثیر تمدن مدرن غربزده است. و از این بابت تفاوت اساسی داشت این دو رهیافت این مفهوم. رهیافت فردید میتوانیم بگوییم فلسفی بود. مال آل احمد بیشتر اجتماعی سیاسی بود.»
اما نام فردید، در محافل فلسفی ایران با نام مارتین هایدگر فیلسوف مشهور آلمانی گره خوده است. با این وجود آنچه محل اختلاف نظر است میزان اصالت نگاه فردید به هایدگر است. داریوش آشوری اما شناخت هایدگر از مسیر فردید را اینگونه توصیف میکند: «هایدگر را به هیچ وجه نمیشود از طریق احمد فردید فهمید. یعنی اگر آدم مستقیم برود و بخواند، خب متن و فکر و فرهنگ و فلسفه آلمانی است و اندیشه بسیار اساسی است. بعضیها او را بزرگترین فیلسوف قرن بیستم میدانند. بسیار هم تاثیر گذار بوده و فلسفهاش یکی از عناصر زنده حاضر همیشگی دنیای فکر غرب است که به هیچ وجه از طریق فردید نمیشود فهمید. ولی فردید یک نوع کاربردی از آن یا بگوییم اپلیکیشن داده به عالم ما که آن را باید در عالم فردیدی و کانتکست زبان او فهمید.»
فردید و غربزدگی
اصطلاح «غربزدگی» را فردید متعلق به خود میداند. وی عنوان میکند که این عبارت زمانی که در اروپا میزیسته به سراغش آمدهاست. وی بیان میکند که در بیست سالگی تحت تأثیر پوزیتیویسم و غرب زدگی بودهاست. خواندن کتابهای گوستاو لوبون را نیز در همین راستا میداند. اندیشه غرب زدگی نزد فردید با مفاهیم بسیاری نظیر نیست انگاری، یونانیت و ادوار تاریخی و مکر لیل و نهار ارتباط دارد. بیژن عبدالکریمی مفهوم غربزدگی در اندیشه فردید را در ارتباط با فلسفه تاریخ گونه میداند. بر این اساس غربزدگی پوستهای فردیدی و محتوایی کاملاً هایدگری دارد.
این اصطلاح را خود فردید وضع کردهاست و شیفته آن بودهاست. عبدالکریمی مفهوم غربزدگی نزد فردید را به مفهوم مثلث زر و زور و تزویر از شریعتی مقایسه کردهاست. این مفاهیم شاه کلید دریافت این تفکرات است. وی غربزدگی نزد فردید را به معنایی کاملاً وجود شناختی و همچون غفلت از وجود میداند. غرب به معنای مرگ تفکر حضوری و اقبال کردن به علم حصولی معنا شدهاست که همان غفلت از وجود است. مفهوم غرب همان مفهوم متافیزیک است؛ و غربزدگی به معنای غلبه تفکر متافیزیکی بر هر گونه تفکر شهودی، قلبی و معنوی و حضوری است.
اصطلاح «غربزدگی» را فردید متعلق به خود میداند. وی عنوان میکند که این عبارت زمانی که در اروپا میزیسته به سراغش آمدهاست. وی بیان میکند که در بیست سالگی تحت تأثیر پوزیتیویسم و غرب زدگی بودهاست. خواندن کتابهای گوستاو لوبون را نیز در همین راستا میداند. اندیشه غرب زدگی نزد فردید با مفاهیم بسیاری نظیر نیست انگاری، یونانیت و ادوار تاریخی و مکر لیل و نهار ارتباط دارد.
بیژن عبدالکریمی مفهوم غربزدگی در اندیشه فردید را در ارتباط با فلسفه تاریخ گونه میداند. بر این اساس غربزدگی پوستهای فردیدی و محتوایی کاملاً هایدگری دارد. این اصطلاح را خود فردید وضع کردهاست و شیفته آن بودهاست. عبدالکریمی مفهوم غربزدگی نزد فردید را به مفهوم مثلث زر و زور و تزویر از شریعتی مقایسه کردهاست. این مفاهیم شاه کلید دریافت این تفکرات است. وی غربزدگی نزد فردید را به معنایی کاملاً وجود شناختی و همچون غفلت از وجود میداند. غرب به معنای مرگ تفکر حضوری و اقبال کردن به علم حصولی معنا شدهاست که همان غفلت از وجود است. مفهوم غرب همان مفهوم متافیزیک است؛ و غربزدگی به معنای غلبه تفکر متافیزیکی بر هر گونه تفکر شهودی، قلبی و معنوی و حضوری است.
فیلسوف شفاهی
احمد فردید در دوران حیات طولانی خود هیچ اثری منتشر نکرد. بهطوریکه به «فیلسوف شفاهی» مشهور شد. برخی از منتقدان وی معتقدند که دلیل این امر تغییر جهتهای مکرر فکری او بوده و اینکه او مایل بود مدرک مکتوبی نزد کسی نداشته باشد تا بتواند افکارش را مکرراً نفی کند. او حتی پس از شرکت در کنگرهها نیز گزارش مکتوبی از کارش ارائه نمیداد.این تغییر موضع مکرر فردید را بسیاری از افرادی که با وی برخورد داشتهاند، گزارش کردهاند.
ادبیات فردید الهامبخش نسلی از نویسندگان انقلابی مانند رضا داوری اردکانی، مرتضی آوینی، یوسفعلی میرشکّاک و شهریار زرشناس شد؛ نویسندگانی که به مخالفت با نسل جدیدی از روشنفکران دینی پساانقلابی مانند عبدالکریم سروش و محمّد مجتهد شبستری پرداختند؛ روشنفکرانی که میکوشیدند تفکرات خود را با دموکراسی و حقوق بشر سازگار کنند.
بیشتر این کسان چون جلال هرهری که در غرب بدنبال سنگی برگوری بود غرب را ماوا گزیدند.
الان هم آسیب هماناست
منتها به جای غرب زدگی
عرب و شرق زدگی هست
که میبینیم تاثیراتش به مراتب بدتره