رئیس شورای سیاسی مجمع ایثارگران:
محتشمی پور، انجمن حجتیه و جریان مصباح را انحرافی و مغایر به اندیشه های امام می دانست/ هیچ وقت دشمنی اش نسبت به آمریکا و اسرائیل را رها نکرد
رئیس شورای سیاسی مجمع ایثارگران گفت: محتشمی پور «جریان مصباحیه» را در تقابل با اندیشه امام می دید و گاهی هم نسبت به آن واکنش نشان می داد و معتقد بود مبانی معرفتی آن اندیشه در تقابل با مبانی معرفتی امام و انقلاب است.
حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر محتشمی پور پس از یک عمر مجاهدت و جانبازی در راه مبارزه با رژیم صهیونیستی و دفاع از آرمان های ملت مظلوم فلسطین، 17 خرداد ماه امسال بر اثر ابتلا به کرونا دار فانی را وداع گفت تا بهانه ای شود برای اینکه چهره ها و شخصیت های سیاسی کشور خاطرات، مبارزات و خدمات این یار دیرین امام خمینی(س) را مرور کنند که از سال 42 با نهضت امام همراه شد و تا آخرین نفس یک لحظه هم از آرمان های مراد خود عقب نشینی نکرد و در راه ایستادگی بر سر آنچه مسیر درست می دانست نیز هزینه های فراوانی پرداخت.
با دکتر غلامرضا ظریفیان عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و رئیس شورای سیاسی مجمع ایثارگران گفت و گویی در خصوص ویژگی های شخصیتی و خدمات مرحوم محتشمی پور داشته ایم که مشروح آن را در ادامه می خوانید:
تشکر می کنم که دعوت ما را پذیرفتید تا موضوع ویژگی های شخصیتی مرحوم محتشمی پور و خدماتی که از ابتدای شروع نهضت امام خمینی(س) تا اواخر عمرشان که در حوزه علمیه امام خمینی(س) در نجف مسئولیت داشتند را مرور کنیم. احتمالا شما خاطره ای از ایستادگی ایشان در مسیر سیره حضرت امام دارید و نکاتی از این است که فکر می کنم برای مخاطب ما جذاب باشد.
مثل آیات قرآن که محکم و متشابه داریم، در تبیین شخصیت های انقلاب هم می توانیم همین را به کار ببریم. ما افرادی داریم که جزو محکمات و افرادی هم داریم که جزو متشابهات انقلاب هستند. مثلا آیت الله هاشمی در جاهایی جزو محکمات انقلاب است و در جاهایی هم سیره و عملکردش جزو متشابهات است. یعنی نیاز به تفسیر دارد و باید عمیق شد و آن کار را جست و جو کرد تا به دریافتی برسیم؛ معلوم نیست آن دریافت هم درست باشد یا نباشد.
ولی آقای محتشمی جزو محکمات هستند؛ یعنی ابهام و نیاز به تفسیر کم دارند. می شود ایشان را تبیین کرد ولی نوع روش، منش و رفتارشان پیچیده نیست و خیلی شفاف، صریح و روشن است و بنابر این نیاز به تحلیل های عمیق ندارد.
سیره ایشان را همه می دانند. یک آدم جوان باهوش(بعدها هم هوش سیاسی ایشان مورد تأیید امام قرار گرفت) که وارد مدرسه علوی می شود. خود این یک نکته است که معمولا مدرسه علوی بچه های تیزهوش را جذب خودش می کرد و از سوی دیگر کسی که مدرسه علوی را انتخاب می کند حکایت از روحیه مذهبی او دارد و نشان می دهد که نمی خواهد در فضای متعارف دیگری درس بخواند و وارد مجموعه ای شده که خود این مجموعه تاریخچه و تبار و مناسباتی دارد.
شاید بعضی از نگاه هایی که ایشان پیدا کرد و نقدهایی که به طور صریح و واضح که تا ایام ارتحال به انجمن حجتیه داشت به خاطر تجربه زیسته ای بود که در این مدرسه پیدا کرده بود. البته این تجربه زیسته با نوع نگاه امام پیوند خورد. امام خیلی صریح در مورد این جریانات موضع گیری کرده و آقای محتشمی این نگاه را تا آخر عمرش رها نکرد.
به دلیل شخصیت خانوادگی وارد حوزه تهران و بعد قم می شود و بعد با رفتن امام به نجف به آنجا می رود. امام را هم با یک منطق معرفتی انتخاب می کند. آقای محتشمی یک روحیه سلحشوری و انقلابی گری دارد و این روحیه انقلابی گری را هم تا آخر عمرش رها نکرد. هرچند این روحیه انقلابی گری را با ویژگی های دیگری در هم آمیخت.
من وقتی می خواهم در مورد انقلاب اسلامی صحبت کنم، اینکه آیا صرفا انقلاب است و یا یک انقلاب اصلاحی است، همواره معتقدم انقلاب اسلامی ترکیبی از revelation و reformation و در واقع نوعی «اصلاح - انقلاب» است. یعنی در بعضی جاها انقلاب و در بعضی جاها اصلاح است. آقای محتشمی هم همین ویژگی را داشت. یعنی ابتدا با روحیه انقلابی شروع کرد و تا دهه اول انقلاب کاملا این روحیه انقلابی را دارد. این روحیه انقلابی را در برخی موضوعات تا انتهای عمرش حفظ کرد ولی در عین حال به اصلاحات جدی و عمیق توجه داشت. علت اصلی این است که در محتوای اندیشه امام هم این «اصلاح - انقلاب» را می بینیم. در خیلی از جاها اندیشه امام انقلابی و در برخی جاها اصلاحی است.
یعنی در عین حال که می خواهند یک حکومت جمهوری اسلامی برقرار شود، یک سری اصلاحات در جامعه و نوع حکومتداری مدنظر دارند که ایستادگی می کنند تا حالا که انقلاب انجام شده آن اصلاحات هم انجام شود؟
مبتنی بر تحولی که امام می فرمودند اجتهاد ما متکی بر زمان و مکان است و ممکن است موضوعی در یک زمانی حکمی داشته باشد و در یک زمان دیگر همان موضوع با توجه به تحولات زمان ممکن است حکم دیگری داشته باشد، آقای محتشمی همین ویژگی را داشت. چون یکی از اساتید مسلّم و سپس مراد آقای محتشمی امام بوده و هم پای درس حوزوی امام نشسته و هم در جلسات خصوصی امام حضور داشته است. امام هر کسی را در جلسات خصوصی راه نمی دادند. یک تجربه زیسته طولانی را با امام داشته و از سال 42 تا 57 به طور مستمر این ارتباط را داشته اند و بعد از انقلاب هم آقای محتشمی مدتی در ایران نیست و وقتی هم در ایران هست با مختصات خودش بوده است.
به هر حال آقای محتشمی جزو محکمات انقلاب و یک عنصر انقلابی است. در یک عرصه هایی کاملا عملیاتی است و به مسأله عمل خیلی توجه دارد. یعنی میان حکمت نظری و حکمت عملی او گسستی وجود ندارد و بنابر این یک پیوند جدی بین عمل و نظرش هست. هم قبل و هم بعد از انقلاب می توانیم مصادیقی هم برای این امر بیان کنیم. هر جا به نتیجه می رسد که این کار درست هست حاضر است همه هزینه هایش را بپردازد و حتی خودش را قربانی کند تا آن اتفاق بیفتد. حاضر شد برای آرمان گرایی هزینه های جدی بدهد و 10 سال آخر عمرش هم هزینه آرمان گرایی بود. یعنی جایی که به نتیجه می رسید آرمان هایش با شرایط موجود در تعارض است، آرمان گرایی را ترجیح می داد.(در واقع او 10 سال آخر عمر عزلت منفعلانه نداشت بلکه کنش فعالانه داشت).
تعلق به امام و تلاش برای تحقق منویات امام در عرصه های مختلف تا روز آخر زندگی او را رها نکرد. امام برای او هم اسوه و الگو و هم نقشه عمل است. یعنی شیوه زندگی امام برای او یک راهنمای عمل است و این اعتقاد به امام را هیچ وقت از دست نداد.
در ارتباط با مسائل خارجی، او هیچ وقت دشمنی اش نسبت به آمریکا و اسرائیل را رها نکرد و حاضر شد برای آن هر هزینه ای را بپردازد. بحث آمریکا و مسأله اسرائیل برای او دو امر مهم اعتقادی و جهان اسلامی بود که تأسیساتی برای آنها ایجاد کرد، تلاش هایی داشت، هزینه هایی پرداخت و تا آخر عمر هم همواره با این موضوع همراه بود.
در داخل کشور آقای محتشمی همیشه دو سه نگرانی داشت و بر آن آسیب داخلی خیلی تکیه می کرد که یکی از آنها «انجمن حجتیه» بود. این انجمن حجتیه را هیچ وقت رها نکرد و معتقد بود بسیاری از اتفاقاتی که در کشور رخ می دهد، مخصوصا بعد از انقلاب، به دلیل نفوذ و ظهور انجمن حجتیه است. ممکن است در این زمینه اغراق می کرد ولی به هر حال مسأله انجمن حجتیه و اندیشه و مبانی معرفتی انجمن حجتیه را هیچ گاه رها نکرد. حتی تا همین اواخر، یکی از عوامل اینکه انقلاب دارد به انحراف می رود را انجمن حجتیه و نفوذ آن در ارکان نظام می دید. او در گذشته نگران حاکمیت نگرش های لیبرالیستی هم بود اما آن را خطر اصلی مانند دیگر عوامل نمی دید.
دوم بحث جریانی بود که ایشان از آن به عنوان «جریان مصباحیه» یاد کرد و این جریان فکری و اندیشه را در تقابل با اندیشه امام می دید و گاهی هم نسبت به آن واکنش نشان می داد و معتقد بود مبانی معرفتی آن اندیشه در تقابل با مبانی معرفتی امام و انقلاب است. حتی زمانی که این اندیشه بعد از امام خودش را با فضای پس از امام وفق داده، ایشان معتقد بود این نزدیکی مصلحتی است و اساسا آنها امام و انقلاب را به عنوان یک مقتدا و رهبر و یک جریان اصیل قبول ندارند.
یعنی پیوندی بین «انجمن حجتیه» و «جریان مصباحیه» قائل بودند؟
بله؛ همیشه هم این نگاه را داشت و این هم از نکات مهمی است که در اندیشه آقای محتشمی می توانیم ببینیم.
آقای محتشمی پور اعتقاد داشت که باید انقلاب اسلامی در همه کشورهای منطقه اتفاق بیفتد و به خاطر همین دغدغه بود که حزب الله لبنان را ایجاد کرد و جانبازی ایشان هم بر اثر پایمردی او بر آرمان های امام خمینی(س) در این زمینه بود. شروع مبارزات آقای محتشمی با رژیم صهیونیستی از چه زمانی بود؟
شروع ارتباط آقای محتشمی با مسأله فلسطین قبل از انقلاب است. یعنی بسیاری از طلبه ها و یا سایر افرادی که در کنار امام بودند عموما با مسأله فلسطین و لبنان ارتباط داشتند. آقای محتشمی در خیلی از جاها برخی از مباحث امام را منتقل می کرد و نوعی ارتباط بین المللی داشت؛ از جمله در مورد مسأله فلسطین و پیرو همان روحیه انقلابی و ضدیت با اسرائیل این ارتباطات خیلی عمیق شد.
بعد از پیروزی انقلاب به دلیل تحولاتی که در منطقه رخ داد، تحلیل آقای محتشمی این بود که آن نگاه گذشته بسیار تأثیرگذار امام موسی صدر مخصوصا در خلأ امام موسی صدر در لبنان دیگر پاسخ نمی دهد؛ و اگر تبدیل به یک نهضت مقاومت تشکیلاتی و سازمان یافته نشود ممکن است با آسیب های جبران ناپذیری روبرو شود. در همان زمان هم آقای محتشمی ارتباطات بسیار خوبی با سیدعباس موسوی و شیخ راغب حرب داشت و همان ایام آقای سیدحسن نصرالله در قم طلبه بود و آقای محتشمی شاید حتی در شناسایی شخصیت این مرد بزرگ نقش مهمی داشتند.
این ارتباطات بعد از انقلاب جدی تر شد و به همین دلیل بود که آقای محتشمی سفیر ایران در سوریه شد. چون سوریه جایی بود که امکان این سازماندهی جدید را ایجاد کرد. البته این جمع بندی بخشی از انقلابیون درون لبنان هم بود که باید به سمت تشکیلاتی بروند که برخاسته از انقلاب اسلامی باشد، آرمان های آن با آرمان های امام پیونده خورده باشد و در عین حال بتواند حلقه واصل شیعه در لبنان و جریان مبارز اهل سنت در فلسطین باشد. بنابر این می شود گفت ایشان یکی از مؤسسین تأثیرگذار شکل گیری جریان مقاومت بود.
نامگذاری «حزب الله» با تأکید آقای محتشمی پور بود که این نام بتواند با فرهنگ قرآن و متن دین پیوندی داشته باشد و صرفا یک جریان گروهی که قبلا هم در این مناطق متداول بود، نباشد و مفهومی باشد که بتوان خیلی ها را حول آن جمع کرد. لذا این اتفاق بزرگ افتاد و پیوند عمیق میان اندیشه و راه امام و مقاومت در لبنان و فلسطین شکل گرفت. بعدها در ملاقاتی که با شهید فتحی شقاقی در تهران داشتم عنوان می کرد که چگونه در اسرائیل یک مبارز فلسطینی با نام و عشق به امام و تنها با سنگ مبارزه می کند. آقای محتشمی نقش مهمی در این سازماندهی داشت و هزینه آن را نیز پرداخت.
به هر حال آقای محتشمی جزو محکمات انقلاب و یک عنصر انقلابی است. در یک عرصه هایی کاملا عملیاتی است و به مسأله عمل خیلی توجه دارد. یعنی میان حکمت نظری و حکمت عملی او گسستی وجود ندارد و بنابر این یک پیوند جدی بین عمل و نظرش هست
بعضی از آقایان معتقد بودند که باید از ایران نیرو به آنجا اعزام شود و با رژیم صهیونیستی که در آن زمان بخش هایی از لبنان را به اشغال درآورده بود مبارزه کنند. اما آقای محمدعلی سبحانی(سفیر اسبق ایران در لبنان) به این مسأله اشاره می کند که نظر آقای محتشمی پور این بود که حزب الله باید از نیروهای مردمی لبنان تشکیل شود و ما باید به آنها کمک فکری بدهیم. به نظر شما چرا به این جمع بندی رسیدند که باید حزب الله را از مردم و جوانان خود لبنان تشکیل دهند؟
خود امام هم معتقد بود هر تحولی می خواهد رخ بدهد اولا باید مبنای آن فرهنگی باشد و دوم اینکه درونی باشد. اگر این دو عامل شکل نگیرد، مبارزات جواب نخواهد داد. تجاربی که در خود منطقه لبنان و فلسطین رخ داده و جریانات نیابتی که شکل گرفته بود، امام را بر این امر مصرّ کرده بود که ما باید با تکیه بر ملت همان منطقه کار را جلو ببریم و دوم اینکه نهضت باید مبنای فرهنگی داشته باشد و نه اینکه صرفا مبنای سیاسی داشته باشد.
خوب است من اینجا خاطره ای از آقای محتشمی عرض کنم. آقای محتشمی می گفتند سال 56 هر کدام از طلبه هایی که خدمت امام بودیم با گروه های فلسطینی پیوند خورده بودند و هر کدام از آنها گرایشی پیدا کرده بودند و اقدامات دیگری را قبول نداشتند. امام احساس نگرانی کرد و دید هرکدام از این طلبه ها به سمت یکی از گروه ها رفته و فکر می کنند این گروه حرف اول را در تحولات خاورمیانه می زند. گفتند یک روز امام همه ما را جمع کردند.
امام حتی بعد از انقلاب هم هر وقت می خواستند حرف های جدی سیاسی بزنند با یک مقدمه عرفانی شروع می کردند. یعنی می خواستند بگویند اگر سیاست با عرفان و توحید پیوند نخورد می تواند منحرف شود. امام آنجا یک بحث اخلاقی کردند و یک نکته صریح گفتند. امام فرمودند اگر من همه شما را جمع کنم از نظر سیاسی انگشت کوچک مظفر بقایی نمی شوید. مظفر بقایی یک عنصر سیاسی تأثیرگذار در تحولات قبل از انقلاب بود.
آقای محتشمی گفت امام با این حرف نیشتری به برداشت های ما زدند. هر کدام از ما فکر می کردیم نوک پیکان تحولات سیاسی منطقه هستیم. بعد از آن بحث اخلاقی امام فرمود اگر می خواهید در عرصه مسائل سیاسی نقشی داشته و تأثیرگذار باشید، به چیزی بپردازید که مظفر بقایی از آن غفلت کرد؛ و آن «امر معنوی» است.
این را از این جهت گفتم که کسانی که خدمت امام بودند در عین حال که با ایران ارتباط داشتند ولی در منطقه با فلسطین و لبنان و همچنین انجمن های اسلامی خارج از کشور ارتباط داشتند. آقای محتشمی از همین جا شروع کرد ولی پیوند امام با آقای محتشمی و نگاهی که امام معتقد بود مسأله باید فرهنگی و مردمی باشد و از درون شروع شود، سه محوری بود که آقای محتشمی به اتکای آن در خود لبنان موضوع را پیگیری و هسته ای ایجاد کرد و این هسته، هسته مقاومتی شد که کل خاورمیانه از آن سود برد و توانست بخش عظیمی از نیروهای فرهنگی، متدیّن و انقلابی را در کنار همدیگر جمع کند.
شما اشاره داشتید که آقای محتشمی پور به تبعیت از امام خمینی(س) روی فرهنگی و مردمی بودن جریانات تأکید داشتند. از سوی دیگر همه می دانند که ایشان مخالفت جدی با انجمن حجتیه و «اندیشه مصباحیه» داشتند. ایشان اندیشه مصباحیه را چقدر در تعارض و تضاد با فرهنگی و مردمی بودن حرکت می دیدند؟
هر دو جریان انجمن حجتیه و اندیشه آقای مصباح در بستر فرهنگی شکل گرفت.
ولی به نظر می رسد نقش مردم را کمرنگ می بینند.
آقای محتشمی اندیشه امام را در چند نکته کلیدی خلاصه می کرد. این نکات کلیدی برای او موضوعیت داشت و تا آخر عمر همین نکات کلیدی اندیشه امام مبنای دفاع حداکثری آقای محتشمی از امام بود. یکی از آن مبانی مبارزه و «ضدیت با امپریالیسم و آمریکا» بود و آقای محتشمی تا آخر عمرش این را کاملا حفظ کرد و عامل اصلی مشکلات جهان را در خوی استکباری آمریکا می دید. نکته دوم بحث عدالت خواهی امام بود. بحث محرومیت زدایی و عدالت خواهی و حمایت از مستضعفین امام، برای آقای محتشمی خیلی مهم بود. اگر به مجله و بعد روزنامه «بیان» نگاه کنید، نوع دفاعی که ایشان از آقای موسوی کرده و کنار آقای موسوی قرار گرفته، عدالت خواهی، کاهش فاصله طبقاتی و جنگ فقر و غنا از نکات کلیدی ارتباط و اتصال آقای محتشمی با اندیشه امام است.
نکته سوم نوع نگاه امام به اسلام بود. در کتاب حکومت اسلامی امام هم هست که اساسا وقتی با قرآن روبرو می شویم تصدیقی که بلافاصله از این نگاه حاصل می شود این است که این قرآن آمده تا ما را به مسائل جامعه و مردم پیوند بزند. یک انسان مسلمان نمی تواند بی تفاوت باشد نسبت به ظلم و ستمی که به مردم می شود، بی عدالتی که نسبت به مردم می شود و رنجی که از سیاست های غلط می برند.
اساسا از این منظر اسلام حقیقی و به تبع آن موحد واقعی کسی است که کنش اجتماعی و سیاسی دارد و این کنش سیاسی باید حمایت از مردم و دفاع از محرومین و مقابله با ستمگران و ظالمین باشد.
قبل و بعد از انقلاب دو گروه تأثیرگذار یکی در حوزه و دیگری در غیر حوزه بودند. انجمن حجتیه در غیر حوزه و جریانی که به نام «در راه حق» که منسوب به حضرت آیت الله مصباح بود، هر دو اینها در عین حال که جریان فرهنگی هستند ولی اساسا دفاع از مردم، مبارزه با ظلم و ستم و مبارزه با فقر و محرومیت از درون اندیشه های آنها بیرون نمی آمد و به یک معنی آقای محتشمی این دو جریان را در مناسبات فرهنگی ایران دو جریان انحرافی و مغایر با اندیشه های امام می دانست.
از همان اوایل پس از انقلاب بیانات امام به گونه ای بود که انجمن حجتیه به یک معنی خودش را منحل کرد. صریح، واضح و روشن امام در مورد انجمن حجتیه حرف زده، کد داده و اندیشه این انجمن را یک جریان انحرافی می دانست. آقای محتشمی معتقد بود بعد از انقلاب این جریان خودش را منحل نکرد بلکه دوباره خودش را بازسازی و بازتولید کرد و سعی کرد خودش را به رنگ جامعه جدید درآورد و نفوذ پیدا کرد.
نکته دوم در مورد جریان آیت الله مصباح بود و آقای محتشمی معتقد بود این جریان در عین حال که موقعیت های علمی خودش را دارد و آقای مصباح از معدود کسانی بود که با فلسفه اسلام آشنایی عمیق داشت و در حوزه جایگاه معتبری داشت، ولی از دیدگاه آقای محتشمی یک جریان انقلابی معتقد به امام باید کاملا با جریان مصباح مرزبندی داشته باشد. چرا که از این منظر تداوم اندیشه جریان آیت الله مصباح، انقلاب اسلامی نبود و با آن نمی شد به انقلاب اسلامی رسید. یعنی اگر می خواست آن اندیشه تداوم پیدا کند، انقلاب اسلامی شکل نمی گرفت. پس چیزی که علت موجده یک امری نیست، نمی تواند علت مبقیه آن هم باشد. یعنی چیزی که نمی توانست موجب انقلاب شود، موجب تداوم انقلاب هم نمی شد.
بنابر این به شدت معتقد بود که باید با این دو جریان مرزبندی کرد و تا آخر عمرش با این دو جریان یک مرزبندی صریح، شفاف و روشن داشت.
اگر خاطره ای از برخورد امام با متحجرین و تندروها دارید که آقای محتشمی پور آن را روایت کرده برای ما بفرمایید.
آقای محتشمی واقعا یک الگو و نماد خط امام بود. یعنی از جهت یک انقلابی بزرگ و مدافع سرسخت آرمان های امام بودن کسی در مورد ایشان تردید ندارد. ایشان گفتند ما در نجف که بودیم یک بولتنی تهیه و گاهی اوقات مباحث تحلیلی در آن نوشته می شد. دست اندرکاران این بولتن گزارش و تحلیلی را خدمت امام ارائه می کردند و در عین حال برخی از موضوعات آن را هم آقای دعایی در رادیو ارائه می کردند.
این بولتن ها بعد از تهیه خدمت امام برده می شد و امام اگر نکته ای داشتند مطرح می کردند و اگر هم نداشتند آن بولتن در سطحی منتشر می شد. یکی از روحانیونی که خدمت امام بودند در ایام اعدام مرحوم نواب صفوی مقاله ای را در دفاع از فدائیان اسلام و جریان نواب صفوی نوشته بود. می دانیم امام اساسا با ترور مخالف بودند و این نگاه را قبول نداشتند. معتقد بودند این نوع نگاه و رویه ها منجر به یک انقلاب فرهنگی و حضور و آگاهی بخشی مردم نمی شود.
امام در ذیل این مقاله عبارتی به این مضمون نوشتند که چگونه است که جناب آقای ... (نگارنده مقاله) از کسانی تجلیل می کنند که دست به آدم کشی می زنند. من این عبارت را از شخص آقای محتشمی شنیدم و بیانگر این بود که به هر حال امام با جریان ترور و کسانی که دست به این کارها زده اند اساسا مخالف بودند و در عین حال در سیره امام هست که خیلی تلاش کرده اند نگذارند مرحوم نواب صفوی اعدام شوند ولی در کل بیانات حضرت امام به عنوان یک انقلابی بزرگ حتی یک جمله دفاع گونه از این جریان نمی بینید که نامشان به عنوان جریان انقلابی بود. از این جهت گفتم که آقای محتشمی در عین انقلابی بودن با انقلابی گری که امام به آن معتقد نبودند مرزبندی جدی داشت.
برخی از سیاسیون معتقدند که ایشان بعد از سال 88 هزینه دفاع از رأی مردم را دادند. به نظر شما استقامت ایشان در دفاع از مظلوم و ایستادگی بر مواضعی که درست می دانست، از کجا نشأت می گرفت؟ این اندیشه چه طور می تواند به سیاسیون کشور ما کمک کند؟
همان طور که اشاره کردم، یک وجه از ویژگی های شخصیتی آقای محتشمی انقلابی بودن است که در چهره مبارزه با آمریکا، اسرائیل، امپریالیسم، ظلم و ستم دیده می شد و این را تا آخر عمر رها نکرد. اما آقای محتشمی معتقد بود که امام در این خلاصه نمی شود. هم در نظر و هم در عمل، نه صرفا در کتاب ولایت فقیه، در نوع نگاه امام تکاملی رخ داده بود و «جمهوری اسلامی»، یعنی پیوند بین اسلام و جمهوریت، زاییده آن تکامل بود. وجه جمهوریت نظام موجب می شد بحث آراء مردم، حق انتخاب مردم، مشروعیت انتخاب مردم و حق آزادی بیان مردم به رسمیت شناخته شود. امام می فرمایند «مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیم ندارند».(صحیفه امام، جلد 21، صفحه 10)
بعد از رحلت امام آقای محتشمی در عین اینکه آن ویژگی های شخصیت انقلابی برخاسته از راه امام را همچنان حفظ کرد، معتقد بود که اگر بخواهد این انقلاب حیات و تداوم پیدا کند، این وجه اصلاحی اندیشه امام یعنی بحث جمهوریت، آراء مردم و آزادی انتخاب آراء مردم باید محفوظ بماند و نهادینه شود. به همین دلیل می بینیم که ایشان در کنار آقای خاتمی قرار گرفتند و در دوره اصلاحات مشاور آقای خاتمی شدند. بعد هم به دلیل نگاه های عدالت خواهانه و ویژگی های شخصیتی آقای موسوی در کنار ایشان قرار گرفتند. به دلیل همین ویژگی های شخصیتی مسئولیت صیانت از آراء به ایشان سپرده می شود. بعد هم می بینیم ایشان چگونه عمیق و بدون ملاحظات و مصلحت اندیشی های معمول، بعد از انتخابات با شورای نگهبان وارد گفت و گو شدند. گفت و گوها و کلیپ هایش هست که چگونه صراحتا اعلام کردند مسیری که رفته با مسیر صیانت از آراء مردم کاملا در تعارض است.
آقای محتشمی می دانستند که این نوع مواضع هزینه های سنگینی دارد. سوابق مبارزاتی و جانبازی آقای محتشمی اگر با ملاحظه کاری همراه می شد قطعا آقای محتشمی امروز می توانست یک موقعیت ویژه سیاسی داشته باشد. ولی به دلیل آموزه هایی که از امام داشتند و حق طلبی امام در وجود ایشان کاملا موج می زد، نهایتا منجر به این شد که آقای محتشمی در دور دوم زندگی به سمت تقویت جریان اصلاح طلبی البته با قرائت خودشان آمدند. یعنی اصلاحاتی که معتقد بود دین باید در عرصه سیاست حضور داشته باشد اما این حضور زمانی مشروعیت پیدا می کند که متکی بر آراء مردم باشد. مردم هستند که باید مشخص کنند چه کسی رئیس جمهور شود. به همین دلیل با نظارت استصوابی مخالف بود؛ چون اینها را در تعارض با سیره حضرت امام می دید.
بعد از اینکه تمام تلاشش را کرد، به دلیل اینکه معتقد بود این نظام میراث امام است و باید تلاش کرد که هم این میراث را اصلاح کرد و هم حیاتش را ادامه دهد، لذا به این نتیجه رسید که کمی از این درگیری های سیاسی باید فاصله گرفت و با تأمل بیشتری به مسأله پرداخت. و معتقد بود که راه اصلاح این جامعه برگشت به مبانی اساسی و بنیادین نظریه امام است و به همین دلیل دوباره به نجف رفت و سعی کرد که با مدیریت حوزه علمیه امام در نجف همان مبانی را ادامه دهد و از آن دفاع کند و به تربیت نیروی انسانی همان مبانی بپردازد.
ضمنا آقای محتشمی یک عارف عملی است. من یکی دو بار زندگی ایشان را در نجف دیده ام. شبیه زندگی قبل از انقلاب امام در نجف بود که در یک شرایط بسیار ساده و یک خانه کوچک و بسیار قدیمی و با کمترین امکانات خودشان و همسرشان زندگی می کردند. پاکدستی بی نظیر در عین داشتن دیسیپلین تأسیسی و صلابت انقلابی و اصلاح طلبی، یک انسان کاملا عاطفی با عشق و علاقه به اهل بیت(ع) را در او جمع کرده بود. دارالزهرا(س) ایشان بیانگر این است که ایشان بخشی از زندگی شان را گذاشتند تا بحث اهل بیت(ع) با نگاه غیر انحرافی و درست تبلیغ شود.
حضور مستمری که ایشان در حرم امیرالمؤمنین(ع) داشتند شبیه حضوری بود که معمولا امام هر روز به زیارت بارگاه مطهر امام علی(ع) می رفتند و آنجا دعا می کردند. غیر از زمان هایی که امکانش نبود و حکومت نظامی بود، آقای محتشمی همین سیره را در پیش داشتند و با یک زندگی ساده، پاکدستی جدی و پیوندی که همچنان به مبانی معرفتی امام داشتند و معتقد بودند که راه اصلاح و جلوگیری از انحراف این انقلاب برگشت به همان آموزه های انقلابی و اصلاحی حضرت امام است.
محتشمی یک نمونه حقیقی پیرو راه امام است که باید ساحت های وجودی او را برای تداوم این راه به درستی تبیین کرد. خداوند روحش را قرین رحمت واسعه خود قرار دهد و با پیامبر گرامی اسلام(س)، اهل بیت(ع) و امام محشور نماید.
منبع: جماران
66
اگر سرنوشت مملکت به آقای محتشمی ودوستانش می افتاد الان ازانقلاب اسلامی خبری نبود