در سال ۲۰۴۵ قدرت از غرب به شرق منتقل خواهد شد
کارشناسان معتقدند که در سال ۲۰۴۵ ، ۶۰ درصد قدرت جهانی در اختیار کشورهای در حال توسعه خواهد بود، یعنی عملاً قدرت از غرب به شرق منتقل خواهد شد.
نشست «تحول قدرت چین و پیامدهای آن برای ایران» از مجموعه نشستهای «سیاست خارجی و مسئلهی ایران» اندیشگاه سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران با حضور حیدرعلی مسعودی دبیر این نشستها، محسن شریعتی نیا و ابوالفضل علمایی فر اساتید روابط بین الملل و متخصص حوزه چین برگزار شد.
در ابتدای این نشست حیدرعلی مسعودی عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و دبیر سلسله نشستهای «سیاست خارجی و مسئلهی ایران» با تشریح دلایل شکلگیری این سلسله نشستها گفت: این سلسله نشستها با موضوع تحول قدرت در سیاست خارجی بعد از جنگ جهانی دوم به عنوان موضوع کلان در نظر گرفته شده است که در آن قرار است به مسئله اتحادیه اروپا، آمریکا، خاورمیانه، روسیه و چین در فضای جدید بین الملل پرداخته شود و در ادامه این تحولات را بر اساس تاثیری که بر ایران میگذارد مورد بررسی قرار دهیم.
وی همچنین درباره اینکه چرا این نشستها با چین شروع شده است گفت: این نشستها در پی یک سری نشستهای تخصصیتر تدوین شدهاند و در آن نشستها جمعبندی این بود که از دلایل اصلی تحول نظام بین الملل قدرت گرفتن چین است. در حقیقت سؤال اصلی این است که با قدرت گیری چین و مقابلهی آن با هژمونی آمریکا نظام بین الملل به کدام سو میرود و در ادامهی این سوال به دنبال پاسخ به سوال دومی خواهیم بود و آن اینکه جایگاه ایران در این تحولات کجا خواهد بود و چه تاثیراتی بر ایران خواهد گذاشت.
محسن شریعتینیا استادیار دانشگاه شهید بهشتی در ابتدای سخنان خود با بیان اینکه تغییر سیستمی به این معناست که توزیع قدرت بین المللی دگرگون میشود گفت: ما این تغییر سیستمی را در دورانهای مختلف شاهد بودهایم. به عنوان مثال در سالهای 1914، 1945، 1991 و 2001 این تغییر انجام شده است و یک تغییر تکتونیک است. الآن هم ما شاهد این تغییر تکتونیک هستیم. اینکه آقای ترامپ صحبت از مرگ ناتو میکند و همین ظهور شخصی مثل ترامپ در آمیکا نشانههای یک تغییر تکتونیک است. من باور دارم که نظام بین الملل متحول خواهد شد و به دنبال آن یک ایران جدیدی نیز شکل خواهد گرفت. ایران و چین در نقطهی کانونی این تغییر قرار دارند. ایران به صورت منطقهای و چین به صورت جهانی.
شریعتینیا در ادامه سخنان خود گفت: پیش بینی میشود که در سال 2045 ، 60 درصد قدرت جهانی در اختیار کشورهای در حال توسعه خواهد بود، یعنی عملا قدرت از غرب به شرق منتقل خواهد شد. در یک دورهی سی ساله سرعت رشد چین بر اساس GDP به شدت افزایش پیدا خواهد کرد و با توجه به ویژگیهای سنتی مانند جمعیت و پهناوری چین را به نقطه کانونی این تحول تبدیل خواهد کرد.
وی در ادامه با بیان اینکه نشانههای این تغییر را در شاخصههای کنونی چین نیز مشاهده میکنیم گفت: طبقهی متوسط شهرنشین یکی از شاخصههای توسعه یافتگی است. در حقیقت یک نسبت مستقیم میان توسعه شهرنشینی و توسعهی اقتصادی وجود دارد. طی 30 سال گذشته ما شاهد بزرگترین روند شهرنشینی در تاریخ بشریت در چین بودهایم به صورتی که در این دوره 831 میلیون نفر شهر نشین شدهاند.همچنین پیش بینی میشود که 564 میلیون نفر دیگر هم ظرفیت شهرنشین شدن دارند. بنابر این تا یک آیندهی قابل پیشبینی هیچ کشوری امکان رقابت با چین را ندارد.
شریعتی نیا با بیان اینکه چین خیزش نکرده است بلکه احیا شده است گفت: در برخی تحلیلها ما شاهد این هستیم که از رشد سریع چین به عنوان خیزش نام برده میشود در حالی که این غلط است. چین یکی از اولین دولتها را در تاریخ تاسیس کرده است که 2000 سال تداوم داشته است. در دورهی مدرن حذف میشود اما ازسال 1987 که اصلاحات در چین انجام میشود ما شاهد بازگشت چین خواهیم بود. طبقهی متوسط جهان تا پیش از خیزش چین عمدتا در آمریکای شمالی و اروپا بوده است اما پش بینی میشود که به زودی به بزرگترین طبقهی متوسط جهانی تبدیل خواهد شد.
وی همچنین گفت: چهرهی عمدهی قدرت چین اقتصادی است، ما هنوز با چهرهی سیاسی، نرم و فرهنگی آن آشنا نشدهایم. دربارهی نسبت چین با آیندهی ایران، اول باید ببینیم که موقعیت ایران چه بوده است. هر تغییر عمده در فضای بین المللی یک تاثیری بر ایران گذاشته است. احیای چین را هم باید از همین جهت نگاه کرد.
این کارشناس مسائل چین در ادامه به رابطه تحول قدرت چین با آیندهی روابط ایران پرداخت و گفت: در سالهای اخیر برجام مهمترین نماد درگیری ایران در محیط بین المللی است. ایران سعی کرد که مشکل خود را با غرب حل کند اما این تلاش با شکست مواجه شد. در همین محیط احیای مجدد چین و این خیز بلندی که برداشته است در فضای پساصنعتی معنا میدهد که پیامدهای آن برای ایران متفاوت است. ایران در زنجیرهی ارزش چین تنیده شده است و چاره و جایگزین دیگری هم ندارد. در اقتصاد جهانی سه دوره قابل تفکیک است. اولی پیشا صنعتی است که اقتصاد ماهیتی محلی داشت و کشور به کشور فرق میکرد و اقتصادها به هم وابسته نبودند. دورهی دوم دورهی صنعتی است که اقتصادها منطقهای میشود و تا حدودی کشورها به لحاظ اقتصادی تا حدودی به هم متصل میشوند. ما امروز در دورهی سوم یعنی پسا صنعتی قرار داریم. ویژگی عمدهی این دوره این است که اقتصاد جهانی است و به هم پیوستگی زیادی دارد. ایران هم بخشی از این اقتصاد است و نمیتواند اقتصادی جدا داشته باشد. تاثیر عمدهی تحریمهای سالهای اخیر آمریکا هم به دلیل همین ماهیت جهانی اقتصاد است. آمریکا در مورد ایران،آن بخش بین المللی را هک کرده است و مانع از آن شده که کشورهای دیگر بتوانند روابط اقتصادی با ایران داشته باشند. به همین دلیل اقتصاد ما خواه ناخواه با اقتصاد چین تنیده شده است.
شریعتی نیا همچنین گفت: سه زنجیرهی قدرتمند اقتصادی در جهان وجود دارد که تعامل این سه با هم کل اقتصاد دنیا را شکل میدهد. یکی زنجیرهای است که در آن آمریکا محوریت دارد، دیگری اتحادیه اروپا با محوریت آلمان و سومی چین است. هرکدام از این سه زنجیره شامل یک مجموعه کشور است که حول یک اقتصاد برتر شکل گرفتهاند. ما به دلایل سیاسی سالهاست که با زنجیرهی آمریکا ارتباط نداریم. ارتباط ما در سالهای اخیر با زنجیرهی اتحادیه اروپا و آلمان روابط بسیار پرتنشی داشتهایم و متناوبا شاهد حضور و خروج این زنجیره در اقتصاد ایران بودهایم. بنابر این تنها زنجیرهی باقیمانده زنجیرهی چین است و ما این را در زندگی روزمرهی خودمان میبینیم. مثلا ماشینهای اروپایی رفته رفته از بازار ایران میروند و ماشینهای چینی جایگزین آنها میشوند. رشد چین و تبدیل شدن آن به اقتصاد اول جهان و گسترش این زنجیرهی چینی هم میتواند به نفع ما باشد و هم به ضرر ما. چین در سالهای اخیر به دنبال یک کلان پروژه اقتصادی به نام جادهی ابریشم است که ایران میتواند بزرگترین برندهی این پروژه باشد. ما به صورت تاریخی در جادهی ابریشم بودهایم و در این جادهی جدید هم میتوانیم دوباره به جایگاه تاریخی خودمان برگردیم. اگر این پروژه به ثمر برسد یک شریان بزرگ تجارتی بین شرق و غرب همین راه ابریشم خواهد بود. پیش بینی میشود که در آینده کانال سوئز اهمیت امروزین خود را از دست خواهد داد و جاده ابرشیم و دریای چین جنوبی اهمیت پیدا خواهند کرد. امروزه چین در جهان یک چهرهی اقتصادی پررنگ دارد اما به همین شکل باقی نخواهد ماند. چینیها مجبور هستند که نظم جدید را بسازند و برای این کار باید در حوزه فرهنگ و سیاست هم وارد بشوند. به لحاظ تاریخی چین تمایل نداشته است که در حوزه ژئوکالچر وارد شود اگرچه که چین همواره نظم ساز بوده است و به همین خاطر لاجرم بخشی از نظم آینده فرهنگ چینی خواهد بود. نکتهی مهم در رابطه با آینده روابط ایران و چین این است که رشد رابطهی ما با چین سرعت بسیار بالایی دارد اما بروکراسی ما با این سرعت رشد نکرده است و در آینده توانایی پاسخگویی نخواهد داشت. بنابر این ما در آینده به ک جدال اجتماعی با چین خواهیم پرداخت.
ابوالفضل علمایی فر دیگر سخنران این نشست نیز به موضوع نگاه نخبگان چینی امروز پرداخت و گفت: در محیط روانی نخبگانی در چین رهبری شی جین پی متفاوت است با رهبری رهبران قبلی این کشور. چین توانمند شده است و جایگزین هژمونی سابق شده است. کتاب سفید چین نشان می دهد که نخبگان جدید با نخبگان قبلی متفاوت فکر میکنند. چین به یک جامعه مرفه تغییر کرده است. رشد اقتصادی لازمه دسترسی به توسعه نیست و چین در زمینهی سیاسی و فرهنگی نیز تغییر خواهد کرد.در سطح بین المللی یک نوع پذیرشی از کشورها دیده میشود که چین یک قدرت جدید است و باید روابط با آن را تنظیم کرد. ما این تنظیم مجدد روابط را در ایتالیا، آلمان ،آمریکا و بسیاری ازکشورهای دیگر میبینیم.چین خودش هم معتقد است که از مرحلهی خیزش عبور کرده است.
وی همچنین گفت: برای درک رشد اقتصادی در چین کافی است که چند رقم را با هم مرور کنیم. در سال 1957 کل ارزش افزودهی تولید شده در چین 12 میلیارد یوآن بود که این رقم در 2018 به 30.5 تریلیون یوآن رسیده است.این یعنی رشدی برابر 2380 برابر. از سال 1978 تا 2018 چین بیش از 2000 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی داشته است که این به نوعی به معنای گسترش نفوذ سیاسی نیز هست. امروزه بیش از نیم میلیون دانشجوی خارجی در چین تحصیل میکنند. بر خلاف نخبگان نسب اول چینی، نخبگان فعلی که نسل پنجم نخبگان هستند،معتقدند که باید متفاوت از آمریکا بود. یعنی تمدن چینی آن چیزی که دنیا داشت را گرفت و تغییر داد و مدل چینی آن را مشخص کرد. بنابر این یک نوعی از بازگشت به یک فرهنگ چینی در آنها دیده میشود. چین امروز به راهی عکس راه مائو میرود که به دنبال تخریب هرچیزی بود که داشتند. چین به دنبال اشاعه مشخصههای فرهنگ چینی خواهد رفت.
منبع: خبرآنلاین
24