داستان روسیه؛ دولتی که به یکباره ورشکسته شد

هنگامی که مردم روسیه از حکومت تزار خسته شده و در جستجوی گذری برای عبور از دستگاه سرکوب معترضین و منتقدین به انقلاب پناه برده بودند، کمتر کسی گمان می‌کرد که حکومت جدید نیز دچار تزلزل شود.

داستان روسیه؛ دولتی که به یکباره ورشکسته شد

از فردی می‌پرسند که چه طور ورشکست شدی؟ در پاسخ می‌گوید که اول به تدریج و بعد یکدفعه. اگر تقویم روزگار را ورق بزنیم، به نقطه‌ی پایانی بسیاری از حکومت‌ها می‌رسیم که آرام آرام دچار شکاف میان ملت و دولت شدند و این شکاف اجتماعی تا بدان جا پیش رفت که برای حفظ مشروعیت خویش لاجرم به دستگاه سرکوب پناه آوردند؛ غافل از آنکه خشونت آغازی است برای یک پایان.

هنگامی که مردم روسیه از حکومت تزار خسته شده و در جستجوی گذری برای عبور از دستگاه سرکوب معترضین و منتقدین به انقلاب پناه برده بودند، کمتر کسی گمان می‌کرد که حکومت جدید نیز دچار تزلزل شود و آغاز آن ۷۴ سال بعد نه تنها به پایان برسد، بلکه با فروپاشی مواجه شود؛ شاید چون انسان‌ها فکر می‌کنند که مرگ برای همسایه است.

جمعه‌ی پیش‌رو «روز ملی روسیه» است، روزی که نخستین کنگره نمایندگان جمهوری سوسیالیسیتی فدرال روسیه شوروی در تاریخ ۱۲ ژوئن ۱۹۹۰ به تصویب رسید و به دنبال آن دیگر جمهوری‌های شوروی نیز بیانیه‌های مشابهی را امضا کردند تا در نهایت در ۲۵ دسامبر ۱۹۹۱ این کشور به طور رسمی با فروپاشی روبرو شد. از همین رو «در حوالی میدان سرخ» این هفته قصد دارم به اختصار به این موضوع بپردازم که بر انقلابیون ۱۹۱۷ چه آمد که به یکباره ورشکست شدند و عمر حکومتشان به پایان رسید.

در بحبوحه‌ی انقلاب ۱۹۱۷ که مردم علیه تزار قیام کرده بودند، برخی از روشنفکران روسیه نسبت به تلاش‌های آرمان‌پرستانه‌ اعتراض داشتند و آن را باعث انحراف انقلاب می‌دانستند که لاجرم پیامدهای سخت و دشواری را نیز به دنبال خواهد داشت. از همین رو تاکید داشتند که نباید برای چیره شدن بر هیجانات مردمی، وعده‌های خیالی سر داد. در حقیقت این نگاه از یک سو به سیاست‌های حکومت وقت که با چنگ زدن به اصلاحات ساختگی به دنبال بقای خویش بود، باور نداشتند و از سویی دیگر بر این عقیده بودند که نباید با شعارهای پوپولیسیتی،‌ هیجان کاذب در میان انقلابیون ایجاد کرد. به همین جهت منتقد جدی ناشیکیایی رهبران انقلاب بود و آنها را متهم به خشک‌اندیشی می‌کرد. همین نگاه واقع‌گرایانه جریان روشنفکری کافی بود تا انقلابیون و طرفداران آنها که در راستای ارزش‌های فایده‌گرایانه گام برمی‌داشتند، این انتقادات را بر نتابند و روشنفکران مارکسیستی را متهم به خیانت نسبت به آرمان‌های کمونیستی کنند. از همین رو پس از انقلاب اکتبر، حکومت به سرعت طی سال‌های ابتدایی جریانی از نخبگان وابسته و وفادار به خویش را پدید آورد و تلاش کرد تا روشنفکران بدلی را در افکار عمومی مردم، جایگزین جریان روشنفکری راستین کند تا توده‌ها را در مسیر ایدئولوژی و اندیشه‌های فایده‌گرایانه خویش مورد هدایت قرار دهد.

این رویکرد، نقطه‌ی عطفی بود تا دولتمردان جدید در همان ابتدا ناگزیر به ابزار سرکوب روی آورند و آرام آرام اندیشه‌های مارکسیستی جای خویش را به مارکسیستِ حکومتی بدهد و تا آنجا پیش رود که نه تنها دهان منتقدان را ببندد، بلکه حتی افرادی را که گمان می‌کند روزی شاید منتقد شوند، فارغ از اینکه در چه جایگاه و مقامی هستند را نیز خاموش کند.

آرام آرام حاکمان شوروی تا آنجا در ایدئولوژی غرق شدند و یا شاید بتوان گفت که ایدئولوژی را بر اساس منافع خویش تعریف کردند که رقابت تسلیحاتی با ایالات متحده را مهمتر از بازسازی اقتصاد خسته‌ی داخلی خویش دانستند. در این میان مردمی که روزی به امید آزادی، ‌دموکراسی،‌ زمین و غذا علیه تزار قیام کردند، دچار حکومتی شده بودند که همه‌ی حوزه‌های کشور را از سیاست تا اقتصاد، فرهنگ، موضوعات تربیتی و حتی ورزش را بر اساس ایدئولوژی خویش تعریف می‌کرد. در پاسخ به هر مشکلی در جامعه، بحرانی در آمریکا را رو می‌کرد و خود را منجی ملت‌ها می‌دانست تا آنجا که «ولادیسلاو زوبوک» در کتاب بچه‌های دکتر ژیواگو که روایتی است از آخرین نسل روشنفکران شوروی، در اینباره می‌نویسد: «مطبوعات روسیه پر بود از داستان‌هایی در مورد زندگی وحشتناک در ایالات متحده و گرسنگی و بیکاری و آزار و اذیت سیاهپوستان؛ آتش سوزی در مدارس، وفور جرم و جنایت در میان اقلیت‌ها و موضوعات مایوس‌کننده دیگر. به گونه‌ای که اگر کسی در صحت روزنامه‌های اتحاد شوروی تردید نداشت، باور می‌کرد نمایشگاه آمریکا چیزی جر یک مشت آت و آشغال وتبلیغات نیست.»

اگر چه در دو دهه‌ی پایانی حیات شوروی، رهبران این کشور به اصلاحات روی آوردند اما واقعیت این بود که وضع موجود چند دهه بعد از انقلاب اکتبر، یک شبه به وجود نیامده بود و این ورشکستگی که به یکباره ظهور کرده بود، تنها زائیده یک دولت نبود؛ بلکه این ورشکستگی حاصل فرآیند تدریجی بود که میان همه این سال‌ها، جامعه شوروی درد ناشی از بحران هویت را فهم کرده بود و علاوه بر این، گرانی و آشفتگی اقتصادی که سر در فساد، سیاست‌های ناکارآمد و رویاپردازی حاکمیت شوروی داشت، سبب شده بود تا ملت این کشور از حاکمیت فاصله بگیرد.

میان سال‌های پس از فروپاشی، دوازدهم ماه ژوئن در میدان سرخ و میادین مرکزی شهرهای روسیه، برنامه‌ها و کنسرت‌های ویژه‌ای به مناسبت روز ملی روسیه برگزار می‌شود و مردم این روز را جشن می‌گیرند.

نویسنده: احمد وخشیته، دانشیار دانشگاه ملی اوراسیا

منبع: روزنامه شرق

38

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • ali
    0

    بد نسیت مسئولین جمهوری اسلامی هم این متن را با دقت بخوانند چون دقیقا در همین مسیر قرار گرفته اند