شاهزادهای اسیر در انتظار بازگشت/ فرزند قذافی می خواهد جانشین پدرش شود
با وقوع انقلاب، سیف، فرزند قذافی با اشتیاق به سرکوب وحشیانه رژیم قذافی پیوست و بعد از نابودی رژیم هم اسیر شد.
"رابرت اف. ورث"،(Robert F. Worth) گزارشگر نیویورکتایمز اولین فردی است که توانسته پس از ۱۰ سال و گذشت تاریخی عجیب و خونبار بر لیبی با سیفالاسلام قذافی، پسر دیکتاتور مخلوع این کشور، معمر قذافی، گفتوگو کند.
وی نوشته است: تا شروع قیام لیبی، در فوریه ۲۰۱۱، سیف در غرب به عنوان بهترین امید این کشور برای اصلاحات شناخته میشد. او با ظاهری زیبا، عینک بدون فریم و زبان انگلیسی بی عیب و نقص، کاملاً متفاوت از پدر پر زرق و برق و دمدمی مزاج خود به نظر میرسید. سیف در مدرسه اقتصاد لندن تحصیل کرده بود و از دموکراسی و حقوق بشر صحبت میکرد. او اندیشمندان مطرح علوم سیاسی را دور خود جمع کرده بود و با جوانان لیبیایی از امور مدنی سخن میگفت. برخی از دوستان غربی او حتی از او به عنوان نجات دهنده بالقوه لیبی صحبت میکردند.
اما با وقوع انقلاب، سیف با اشتیاق به سرکوب وحشیانه رژیم قذافی پیوست. شورشیانی که ۹ ماه بعد به پیروزی رسیدند، به راحتی میتوانستند با یک حکم اعدام او را خلاص کنند، همانطور که با پدرش و دیگر مقامات عالی رتبه این کار را کردند. در عوض، سیف خوششانس بود که توسط یک تیپ مستقل که او را از دیگر گروههای شورشی محافظت میکرد، اسیر شد و او را به "زنتان"، منطقه اصلی آنها در کوههای جنوب غربی پایتخت بردند. سیف همچنین تحت تعقیب دیوان کیفری بینالمللی بود و همین امر او را به گروگان ارزشمندی تبدیل میکرد. حتی پس از برگزاری انتخابات لیبی در سال ۲۰۱۲، زنتانیها او را به عنوان زندانی خود نگه داشتند.
در سالهای بعد، لیبی توسط شبه نظامیان تقسیم شد. تروریستها انبارهای تسلیحات این کشور را مورد غارت قرار دادند و به شورشها و جنگها در شمال آفریقا و خاورمیانه دامن زدند. قاچاق انسان رونق گرفت و موج مهاجران را از دریای مدیترانه به اروپا فرستاد. داعش در سواحل لیبی یک خلافت کوچک ایجاد کرد. به تدریج، لیبیاییها درباره سیفالاسلام که تجزیه لیبی را در روزهای اولیه شورش ۲۰۱۱ پیشگویی کرد، متفاوت فکر کردند. گزارشهایی وجود داشت مبنی بر اینکه او آزاد شده است و حتی قصد دارد برای ریاست جمهوری نامزد شود. اما هیچ کس نمیدانست کجاست.
در یک صبح گرم ماه مه (اردیبهشت)، هتل خود را در طرابلس ترک کردم، با یک اتومبیل خاکستری و رانندهای به نام "سالم" که هرگز او را ندیده بودم. عصبی بودم. دو سال و نیم طول کشیده بود تا بتوانم مصاحبه با سیف را جور کنم، بارها با او تلفنی صحبت کردم. اما اکنون در مورد صدای آن طرف کمی تردید داشتم. هیچ روزنامهنگار خارجی یک دهه او را ندیده بود. دیدهبان حقوق بشر به من گفته بود از سال ۲۰۱۴ هیچ مدرکی مبنی بر زنده بودنش وجود نداشته. اکثر افرادی که در لیبی ملاقات کردم میگفتند نمیدانند که سیف مرده است یا زنده.
ماه رمضان بود و خیابانهای پایتخت تقریباً خالی از مردم و ماشینها بود. هنگام خروج از شهر و حرکت به سمت جنوب غربی به سمت کوههای "نفوسه"، با هیچ یک از بازرسیهایی که انتظار داشتم برخورد نکردیم. پس از حدود دو ساعت به آرامی از کوههای قهوهای رنگ بالا رفتیم و به فلات زنتان رسیدیم. "سالم" در حاشیه یک روستا، ایستاد و به من و عکاس همراه من، "جهاد نجا"، گفت که منتظر بمانید.
چندی نگذشت که یک تویوتا لندکروز سفید پشت سر ما آمد و مردی با لباس سفید ظاهر شد. او به ما گفت تلفنهایمان را در ماشین "سالم" بگذاریم. لندکروزر زره پوش بود و درهای آن آنقدر سنگین بود که تمام صداهای دنیای بیرون را از بین میبرد. راننده ما خود را "محمد" معرفی کرد، سپس حدود ۲۰ دقیقه بدون کلمه رانندگی کرد، وارد محوطهای شد و جلوی یک ویلای مجلل دو طبقه توقف کرد. محمد در ورودی خانه را باز کرد و من مقابل یک راهروی تاریک قرار گرفتم.
صدایی گفت، خوش آمدید و مردی جلو آمد و دستش را دراز کرد. شکی نبود که سیف است؛ اگرچه صورتش پیرتر به نظر میرسید و ریش بلند خاکستری داشت. انگشت شست و اشاره دست راست را نداشت که خودش گفت در نتیجه ترکش ناشی از حمله هوایی سال ۲۰۱۱ است. یک عبای مشکی خلیجی با حاشیههای طلایی به تن داشت، انگار هنوز هم رئیس دولت است، یک دستار به زیبایی روی سرش پیچیده بود. اگر هیچ چیزی نباشد اما بازیگری و نمایش پدر را به خوبی به ارث برده است. او ما را به سالنی برد، روی نیمکتهای سبز رنگ و جدید نشستیم. اتاق با وسایل گران قیمت و باکیفیت، با فرشهای ضخیم، لوسترهای کریستال و پردههای زرشکی مبله شده بود. نقاشی دریاچه آلپ و کوهها به طور بی نظیری روی دیوار آویزان شده بود. هیچ کس دیگری در خانه نبود.
پس از یک سکوت ناخوشایند، از سیف پرسیدم که آیا او هنوز زندانی است؟ گفت که یک مرد آزاد و در حال سازماندهی بازگشت به عرصه سیاسی است. او گفت که شورشیانی که یک دهه پیش او را دستگیر کردند از انقلاب دلسرد شدهاند و سرانجام فهمیدند که او میتواند یک متحد قدرتمند باشد. سیف در حالی که تبدیل شدنش از یک اسیر به شاهزادهای در حال انتظار را توضیح میداد، لبخند زد و گفت: میتوانید تصور کنید؟ مردانی که قبلاً نگهبان من بودند، اکنون دوستان من هستند.
سیف از غیبت خود در انظار عمومی استفاده میکند تا جریانات سیاسی خاورمیانه را زیر نظر بگیرد و بی سر و صدا نیروی سیاسی پدرش، "جنبش سبز" را سازماندهی کند. او تمایلی به گفتگو درباره اینکه نامزد ریاست جمهوری شده یا نه نشان نداد، اما معتقد است که جنبش او میتواند وحدت از دست رفته کشور را بازگرداند. شیوه مبارزات انتخاباتی او در بسیاری از کشورها موثر بوده است. سیف گفت: سیاستمداران چیزی جز بدبختی برای ما به ارمغان نیاوردهاند. زمان بازگشت به گذشته فرا رسیده است. آنها به کشور تجاوز کردند - کشور به زانو درآمده، نه پول و نه امنیت نیست. اینجا زندگی نیست، به پمپ بنزین بروید - سوخت نیست. ما نفت و گاز را به ایتالیا صادر میکنیم - نیمی از ایتالیا را روشن میکنیم - و اینجا خاموشی داریم! این بیش از یک شکست است، این یک فروپاشی است.
ده سال پس از سرخوشی انقلابشان، اغلب لیبیاییها با ارزیابی سیف موافق هستند. در طرابلس، هتل نیمه ساز "گرند هتل"، یک سازه عظیمالجثه خاکستری از بلوکهای مخروطی شکل و جرثقیلهای مشرف به اقیانوس است که تنها ساکنانش مرغهای دریایی شدهاند؛ یکی از بسیاری از پروژههای ساختمانی تحت حمایت سیف که از سال ۲۰۱۱ دست نخورده باقی مانده است. حامیان خارجی حاضر نیستند یک درصد دیگر در چنین مکان بیثباتی ریسک کنند. برخی از فرماندهان جنگی لیبی بسیار ثروتمند شدهاند - لیبی روزانه حدود یک میلیون بشکه نفت استخراج میکند - اما بسیاری از مردم روزانه ساعتها برق ندارند و برای تامین آب آشامیدنی مشکل دارند، طرابلس و دیگر شهرهای بزرگ مملو از سوراخ گلوله هستند که یادآور جنگی است که بیش از یک دهه ادامه داشته است.
در حال حاضر، کشور در آرامش است. طی سه هفتهای که آنجا بودم، بدون ترس در سراسر غرب لیبی رانندگی کردم. حتی نظم ظاهری نیز وجود دارد؛ پلیسهای متحدالشکل در خیابانها و کاهش چشمگیر آدم ربایی و ترورها. این عمدتا کار دیپلماتهای سازمان ملل متحد است که آتش بس میان دو جناح اصلی کشور را در ماه اکتبر اجرا کردند و سپس در یک سری جلسات، دولت موقت وحدت ملی را به وجود آوردند. انتخابات پارلمانی و رئیس جمهور جدید قرار است در ماه دسامبر برگزار شود.
بسیاری از مردم لیبی میترسند که صلح دوام نیاورد. در زیر نمای وحدت، لیبی هنوز عملاً به دو قسمت تقسیم شده است و نیمه شرقی آن تا حد زیادی توسط فرمانده نظامی خودکامه "خلیفه حفتر" کنترل میشود. خالد مشری، رئیس شورای عالی دولت لیبی به من گفت که رهبران غربی حتی یک میلیمتر اعتماد ندارند. انتخابات احتمالاً این شکاف را التیام نمیبخشد. با وجود یک شخصیت تفرقه برانگیز حتی ممکن است کشور به سمت جنگ کشیده شود و سیف ممکن است تفرقه برانگیزترین فرد باشد.
علی رغم وضعیت شبح مانند سیف، آرزوهای ریاست جمهوری وی بسیار جدی گرفته میشود. در جریان مذاکراتی که دولت کنونی لیبی را تشکیل داد، حامیان سیف اجازه مشارکت داشتند و آنها تاکنون ماهرانه مانور دادهاند تا قوانین انتخاباتی را که مانع از نامزدی وی میشود، لغو کنند. دادههای محدود نظرسنجی در لیبی نشان میدهد که تعداد زیادی از لیبیایی ها - تا ۵۷ درصد در یک منطقه - به او "اعتماد" دارند. حتی دو سال پیش زمانی که رقیبی گفت برای قتل وی ۳۰ میلیون دلار پرداخت میکند، حمایت بیشتری برای حیات سیاسی سیف دیده شد.
رو کردن به سیف ریشه در نوستالژی دیکتاتوری پدرش دارد؛ احساسی که به طور فزایندهای در لیبی و سراسر منطقه رواج یافته. حتی در کشور همسایه تونس، جایی که قیامهای بهار عربی در اواخر سال ۲۰۱۰ از آنجا آغاز شد. من فقط چند روز در لیبی بودم که وارد استراحتگاهی بین راهی شدم و خود را در حال تماشای سخنرانی سرهنگ معمر قذافی در دهه ۱۹۸۰ دیدم که توسط کانال تلویزیونی جنبش سبز در قاهره پخش میشد. یک شب در شام افطار ماه رمضان در طرابلس، از چهار لیبیایی در اوایل ۲۰ سالگی پرسیدم چه کسانی را به عنوان رئیس جمهور انتخاب میکنند. سه نفر به نام سیفالاسلام اشاره کردند. یک وکیل لیبیایی به من گفت که تلاشهای غیر رسمی برای سنجش افکار عمومی نشان میدهد که از هر ۱۰ لیبیایی هشت یا ۹ نفر به سیف رای میدهند.
پیروزی سیف مطمئناً یک پیروزی نمادین برای خودکامههای عرب خواهد بود که با نفرت او نسبت به بهار عربی سهیم هستند. همچنین مورد استقبال کرملین، که نیروهایش را در سراسر خاورمیانه تقویت کرده و همچنان یک بازیگر مهم نظامی در لیبی است، با سربازان و حدود ۲۰۰۰ مزدور. یک دیپلمات اروپایی با سابقه طولانی در لیبی به من گفت: "روسها فکر میکنند سیف میتواند برنده شود." به نظر میرسد سیف حامیان خارجی دیگری نیز دارد. لیبی در سالهای اخیر میدان جنگ نیابتی تعدادی از قدرتهای خارجی از جمله مصر، روسیه، ترکیه و امارات متحده عربی بوده است. اما نمیتوان فهمید که آنها چقدر می توانند بر انتخابات تأثیر بگذارند. برای ایالات متحده، که رهبری مبارزات ناتو را در برکناری پدر سیف بر عهده داشت، احیای سلسله قذافی حداقل شرم آور خواهد بود.
سیف همچنین با یک مانع جدی از خارج روبروست: وی به دلیل نقشش در سرکوب ۲۰۱۱ در دادگاه کیفری بینالمللی به دلیل جنایت علیه بشریت تحت تعقیب است. وی در دادگاه جداگانهای در سال ۲۰۱۵ در طرابلس که او را در قفسی در زنتان به نمایش گذاشت، محاکمه و به اعدام محکوم شد. سیف به من گفت که مطمئن است اگر اکثریت مردم لیبی او را به عنوان رهبر انتخاب کنند، میتوان این موضوعات حقوقی را کنار گذاشت.
یکی از امتیازات سیاسی سیف نام اوست. یکی دیگر این واقعیت عجیب است که پسر معمر قذافی-همان مردی که در سخنرانی خود در سال ۲۰۱۱ وعده "رودخانههای خون" را داده بود - اکنون توسط بسیاری به عنوان پاکترین نامزد ریاست جمهوری دیده میشود.
برای بسیاری از لیبیاییها، بازگشت سیف الاسلام راهی برای بستن درهای یک دهه از دست رفته خواهد بود. آنها تصوری از آیندهای که او به ارمغان میآورد، ندارند. سیف همیشه یک معما بوده است. از آنجا که فرض بر این بود که وی جانشین منتخب قذافی است، بسیاری از مردم در داخل و خارج از کشور به او امید بستهاند. سیف، دلگرم از این امید، گروهی رسانهای به نام "لیبی فردا" را برای پروژههای خانگی خود ایجاد کرد. اگرچه وی هیچ مقام رسمی در رژیم قذافی نداشت، اما پدرش با وکالت دادن به او در میانجیگری اختلافات برجسته دیپلماتیک، از جمله حادثه لاکربی اسکاتلند در سال ۱۹۸۸ نقش و اهمیت او را پررنگ کرد. سیف همچنین ممکن است در تصمیم پدرش برای برچیدن سلاحهای کشتار جمعی کشور نقش داشته باشد.
سیف در دانشکده اقتصاد لندن به دنبال مربیان روشنفکری بود که معتقد بودند او در تمایلاتش برای اصلاحات لیبرال صادق است. در سال ۲۰۰۵، او از دیدهبان حقوق بشر دعوت کرد تا از محل کشتاری در زندان دیدن کنند. بعداً، او پدر خود را متقاعد کرد تا زندانیان سیاسی را آزاد کند، او علناً خواستار اصلاحات نظام زندان و نظام حکومتی قانون اساسی شد. در یک شام در نزدیکی لندن در سال ۲۰۰۳، سیف خواست در کنار یکی از کارمندان یهودی کنگره آمریکا که رئیسش یکی از مدافعان برجسته اسرائیل بود، بنشیند. وقتی کارمند پرسید لیبی بیشتر به چه چیزی نیاز دارد، سیف پاسخ داد: "دموکراسی".
با آگاهی از اینکه رژیم لیبی مدعی دموکراسی است، کارمند مزبور فکر کرد اشتباه شنیده است. پرسید: لیبی به دموکراسی بیشتری احتیاج دارد؟ سیف گفت: نه، دموکراسی بیشتر به این معناست که ما تا حدودی از آن را داریم.
اما در کشور، افکار دموکراتیک او توسط تندروهای اطراف پدرش از بین رفت. منتقدان او را سیفالاحلام یا "سیف رویاها" نامیدند. او جنبه پلیبوی داشت: یک جفت ببر سفید به عنوان حیوان خانگی، گزارش جشنهای مجلل تولد در سنت تروپز و موناکو، سفرهای شکار در اروپا و نیوزیلند. او با پنج برادر خود، به ویژه معتصم، فرمانده نظامی، برای قدرت جنگید. گاهی اوقات سیف کمی گم شده به نظر میرسید، بین شرق و غرب درگیر شده بود و مطمئن نبود که چگونه انتظارات پدرش را برآورده کند.
با این وجود، سیف باید فردی مناسب برای سازش بین رژیم پدرش و شورشیان ۲۰۱۱ میبود. او شخصاً به چهرههای برجسته جنبش اعتراضی نزدیک بود و دو نفر از آنها را به رژیم قذافی آورد تا به آنها در این زمینه کمک کند. حتی اسلامگرایانی که در جنبش ۲۰۱۱ شرکت کردند مدیون سیف بودند: او سازماندهنده عفوی بود که رهبران آنها را قبل از شروع قیام از زندان بیرون آورد.
هنگامی که اولین اعتراضات بهار عربی در تونس در اواخر سال ۲۰۱۰ آغاز شد، سیف از آنها استقبال کرد. او از سرعت کُند تغییر رژیم پدر ناامید و افسرده شده بود و به خانه مجلل خود در لندن رفته و تمایلی به بازگشت به لیبی نداشت. به گفته یکی از دوستان قدیمی سیف، هنگامی که او به طرابلس بازگشت، درست پس از اولین اعتراضات در فوریه ۲۰۱۱، در حال تدوین یک سخنرانی آشتین بود که به خواستههای معترضان میپرداخت و تغییرات اساسی را نوید میداد. سیف به من گفت: در روزهای اول پس از بازگشت برای کشور نگران بودم، من به همه هشدار دادم پروژههای مسکن سازی، اصلاحات اقتصادی را تسریع کنید، زیرا نمیدانید در آینده چه اتفاقی میافتد. برای خنثی سازی هرگونه توطئه علیه لیبی به بنغازی آمدم و گفتم ما باید کارها را سرعت بخشیم. بسیاری از عناصر دولت علیه من کار کردند.
در ۲۰ فوریه ۲۰۱۱، رسانههای دولتی لیبی اعلام کردند که سیف یک سخنرانی تلویزیونی دارد. برخی از لیبیاییهایی که میشناسم فکر میکردند این لحظه پیروزی جنبش اعتراضی است. آنها انتظار داشتند سیف اعلام کند که پدرش کنار میرود و او دوره جدیدی از اصلاحات نئولیبرالی را آغاز میکند.
در عوض، آنها سیفی را دیدند که پشت میزی نشسته و نقشه جهان، سبز و سفید وسیعی پشت سرش قرار دارد و قاره آفریقا مانند برج دود از پشت سرش خودنمایی میکند. کت و شلوار تیره و کراوات داشت و ظاهراً ناراحت به نظر میرسید، چانهاش روی سینهاش فشرده شده بود. او با توصیف قیامهای سراسر جهان عرب به عنوان "توفان دموکراسی" که انتظارش را داشته، شروع کرد. اما در ادامه اعتراضات در لیبی را که تنها سه روز پیش با تظاهرات در شهر بنغازی در شرق آغاز شده بود، کار معتادان و جنایتکاران خواند. لیبیاییهای خارج از کشور را متهم به سوء استفاده از رویدادها و دامن زدن به خشونت کرد. هشدار داد که لیبی بر خلاف مصر و تونس است: به دلیل ریشههای قبیلهای، میتواند به راحتی به کشورهای کوچک تقسیم شود. وی جنگ داخلی، مرزهای شکسته، مهاجرت گسترده و پناهگاهی برای گروههای تروریستی را پیشبینی کرد.
او گفت: تمام لیبی نابود خواهد شد. ما به ۴۰ سال زمان نیاز داریم تا در مورد نحوه اداره کشور به توافق برسیم، زیرا امروز همه میخواهند رئیس جمهور یا امیر شوند و همه مایلند کشور را اداره کنند. سخنرانی آخرالزمانی سیف فوراً به یکی از نقاط عطف قیام تبدیل شد. این، شهرت او را برای همیشه تغییر داد. من درست بعد از ارائه آن در بنغازی بودم و شورشیان لیبیایی که میشناختم این سخنرانی را به عنوان برداشته شدن ماسک توصیف کردند: این بالاخره خود واقعی سیف بود. بسیاری معتقد بودند که او از طرف رژیم صحبت میکند و تهدیدی معتبر برای شروع جنگ است. برخی از آشناهای قدیمی سیف در غرب از او فاصله گرفتند یا حدس زدند که مورد تهدید قرار گرفته است. کسانی که از بنیادهای او پول گرفته بودند، هزینه پرداختند، از جمله مدیر مدرسه اقتصاد لندن که در اوایل مارس همان سال استعفا داد.
آن سخنرانی اما امروز کمی متفاوت تعبیر میشود. سیف که مدتها با تندروها مخالف بود، در موقعیتی نبود که بتواند به جنگ تهدید کند. شاید او بهتر از هر کسی ماهیت رژیم قذافی، شکنندگی و وحشیگری آن را درک کرده بود. وقتی در ماه مه با او ملاقات کردم، سیف به من گفت که این سخنرانی را چندی بعد از ملاقات با پدرش ایراد کرده است و من گمان میکنم که این کلید تغییر سیاسی او بود. او به این موضوع بسیار افتخار کرد و گفت بسیاری از آنچه پیش بینی کرده بود، به حقیقت پیوست.
از نظر سیف، مسئولیت ویرانی لیبی در نهایت بر عهده دولت باراک اوباما، رئیسجمهور سابق آمریکاست، نه پدرش. شاید حق با او باشد. هنگامی که قیام لیبی آغاز شد، آمریکاییها با همان سوالی روبرو شدند که بعداً در سوریه روبرو شدند: اگر مایل نیستید بار بازسازی را برعهده بگیرید، میتوانید دولتی را نابود کنید؟ در سوریه پاسخ منفی خواهد بود. تصمیم برای حمایت از مبارزات نظامی ناتو در لیبی تحت فشارهای شدید گرفته شد و حامیان حقوق بشر در مورد قتل عام قریبالوقوع هشدار دادند. حملات هوایی ناتو در سال ۲۰۱۱ بخشهایی از لیبی را ویران کرد و سال بعد ایالات متحده اساساً این کشور را پس از آنکه سفیرشان جی کریستوفر استیونز و سه آمریکایی دیگر در بنغازی کشته شدند، ترک کرد. اوباما در آخرین سال ریاست جمهوری خود اعلام کرد که بزرگترین اشتباه او به عنوان رئیس جمهور اجازه تجزیه لیبی بود.
هنوز درباره تصمیم اولیه اوباما برای مشارکت اختلاف نظر وجود دارد. پس از سقوط بمبهای ناتو، تلاشهایی برای برقراری آتش بس انجام شد، اما شورشیان تأکید کردند که تا کنارهگیری قذافی آتش بس برقرار نمیشود. او این کار را نکرد و سیف حاضر نشد به پدر خیانت کند. سیف در مورد شورشیان گفت: آنها تمام جهان را با خود داشتند. نیازی به مصالحه نداشتند. در مورد همکاران قدیمیاش مانند محمود جبریل که سیف در سال ۲۰۰۷ به عنوان اصلاح طلب استخدام کرد و بعداً در شورای شورشیان ۲۰۱۱ نخست وزیر شد، احساس تلخی در صدای او احساس کردم. سیف به طور مبهم در مورد ریاکاری صحبت کرد و گفت که رسانههای پان عربی آنقدر رژیم قذافی را شیطانی کردهاند که هیچ راهی برای صحبت دو طرف وجود ندارد. سیف به من گفت که شورشیان تمایل به تخریب دولت داشتند و بدون دولت، جامعه قبیلهای مانند لیبی از بین رفت. آنچه در لیبی رخ داد یک انقلاب نبود. شما میتوانید آن را جنگ داخلی یا روزهای شیطانی بنامید. این یک انقلاب نیست.
سیف، بهار و تابستان ۲۰۱۱ را "رژه سورئال بحرانها" توصیف کرد. در اوایل، تقریباً هر روز در چادر در مجتمع وسیع با دیوارهای بلند باب العزیزیه با پدرش دیدار میکرد. او هر از گاهی با اعضای مطبوعات بینالمللی که در هتلی در طرابلس گیر افتاده بودند، ملاقات میکرد. سیف میگوید او همچنین تماسهای تلفنی رهبران خارجی را که به احتمال زیاد او را کانال ارتباطی با پدرش میدانستند، داشت. او به من گفت که یک تماس گیرنده مکرر رئیس جمهور کنونی ترکیه، رجب طیب اردوغان بود. سیف گفت: ابتدا او با ما و علیه مداخله غرب بود. سپس مرا متقاعد کرد که کشور را ترک کنم. اردوغان این قیامها را توطئه خارجی از قبل طراحی شده میدانست. نظر خود سیف این بود که جنگ ۲۰۱۱ ناشی از تلاقی تنشهای داخلی طولانی مدت و بازیگران خارجی فرصت طلب، از جمله نیکولا سارکوزی، رئیس جمهور وقت فرانسه بود. سیف گفت: اتفاقات زیادی همزمان رخ میداد. یک توفان تمام عیار.
سیف به من گفت، هنگامی که شورشیان در اوت ۲۰۱۱ به طرابلس رسیدند، در باب العزیزیه به مدت کوتاهی جنگید. گفت که آخرین بار برای تشویق وفاداران و توزیع سلاح در ابوسلیم، محله فقیرنشین طرابلس، در میان مردم ظاهر شد. سپس به بنی ولید، سنگر رژیم در جنوب شرقی گریخت. او گفت که تا اواسط اکتبر و زمانی که در حمله هوایی ناتو ۲۲ نفر از پیروانش کشته و دست راستش زخمی شد، آنجا ماند. سپس ابتدا به شهر سرت، سپس به درهای بیابانی گریخت، دست زخمیاش همواره بدتر میشد. او با عبدالله السنوسی، رئیس اطلاعات پدرش تماس گرفت و این دو توافق کردند در مثلث جنوبی بی قانون که لیبی با الجزایر و نیجر هم مرز است، ملاقات کنند. سیف در راه بود که شورشیان زنتان او را دستگیر کردند. چند تصویر تحقیرآمیز در مطبوعات منتشر شد: سیف روی صندلی نشسته و توسط افراد مسلح پیروز احاطه شده است و دستش با باند سفید پیچیده شده است. سیف در داخل یک هواپیمای ترابری ساخت اتحاد جماهیر شوروی، توسط دستگیرکنندگانش به زنتان بازگردانده و سپس ناپدید شد.
سیف به من گفت که در سالهای اولیه اسارت، تقریباً هیچ تماسی با جهان خارج نداشت. او برخی از این اوقات را در نوعی غار زندگی کرده، یک اتاق زیرزمین در بیابان در زیر خانهای در زنتان. پنجرهای وجود نداشت و بیشتر اوقات نمیدانسته روز است یا شب. کاملاً تنها و میدانست که ممکن است در هر زمان بمیرد، در این دوران مذهبیتر شد. یک روز در اوایل سال ۲۰۱۴، ملاقاتی داشت که همه چیز را تغییر داد. دو نفر از اعضای تیپ زنتان به اتاق کوچک او آمدند، بیش از حد عصبانی بودند و میخواستند صحبت کنند. این دو نفر در شورش علیه قذافی شرکت کرده بودند، اما اکنون وحدت انقلابی فروپاشیده بود. یکی از آنها پسری داشت که در نبرد با شبه نظامیان رقیب مصراته، شهری در سواحل مدیترانه، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. آنها عصبانی بودند و نه فقط به خاطر مشکلات شخصی خود. در اتاق سیف به هم فشرده شده بودند - به اندازه کافی فضای کافی برای هر سه نفر وجود نداشت - این افراد به انقلاب نفرین کردند و گفتند که همه اینها یک اشتباه بوده است و سیف و پدرش در تمام این مدت درست میگفتند.
سیف به من گفت که با گوش دادن به آنها احساس کردم چیزی در حال تغییر است. انقلاب بچههایش را میخورد. سرانجام، لیبیاییها آنقدر منزجر میشوند که با نوستالژی به دوران قذافی نگاه میکنند. و این، به نوبه خود، ممکن است به او فرصتی بدهد تا همه چیزهایی را که از دست داده پس بگیرد.
حس سیف درست بود: لیبی در آستانه یک انتقال مهم قرار داشت. دوره امید به دنبال انقلاب تا تابستان ۲۰۱۲ ادامه یافت، زمانی که در این کشور انتخابات برگزار شد که کمابیش آزاد و عادلانه تلقی میشد. اما در همان سال، ترورها و آدم رباییها بیشتر شد. شورشیان روبروی هم قرار گرفتند. همانها که استیونس (سفیر آمریکا) را کشتند ساکنان بنغازی را ترور کردند. در سال ۲۰۱۳، رهبران جناحی از شهر مصراته - که خود را نگهبان انقلاب میدانستند - با استفاده از اقدامی قانونی به رقبای خود کمک کردند که عملاً رقبای آنها را از دولت بیرون کنند. در اواسط سال بعد، هنگامی که شورشیان زنتان از سیف در غار وی دیدن کردند، این کشور در حال جنگ داخلی بود. به زودی دو دولت رقیب به وجود آمد، سپس سه دولت. در زیر گروههای سیاسی رسمی مجموعهای از صدها جناح مسلح، با وفاداریها و دشمنیهای همیشه در حال تغییر وجود داشت.
این امر امروز صادق است. شبه نظامیان محلی لیبی قویترین نیروی نظامی این کشور هستند و حق وتوی ناگفته خود را حفظ کردهاند. در حالی که من در ماه مه در طرابلس بودم، گروهی از شبه نظامیان در یک اختلاف بر سر کنترل وزارت اطلاعات، هتلی را در مرکز شهر که محل اقامت برخی از مقامات ارشد دولتی است، به طور مختصر تصرف کردند. پس از آن یک جلسه پر تنش که به راحتی میتوانست منجر به درگیری مجدد شود، برگزار شد. ناتوانی نسبی دولت، منبع شرمساری مداوم برای بسیاری از شخصیتهای لیبی است. اکثر مقامات حتی از به کار بردن کلمه شبه نظامی اجتناب میکنند، زیرا گروههای مسلح ترجیح میدهند به عنوان "کتائب" یا تیپ شناخته شوند. خالد مشری به من گفت: "از لحاظ نظری، شبه نظامیان زیر نظر وزارت کشور و وزارت دفاع هستند."، "اما در واقع، نیستند!"
در میان شخصیتهای سیاسی لیبی، یکی به دلیل برخورد قاطع خود با شبه نظامیان برجسته شده است و همچنین از رقبای احتمالی سیف برای ریاست جمهوری است. او "فتحی باشاغا"، خلبان ۵۸ ساله سابق جنگنده است که از سال ۲۰۱۸ تا سال گذشته وزیر کشور دولت مستقر در طرابلس بوده است. باشاغا به طور گستردهای یک شخصیت شایسته و صادق تلقی میشود و در سفرهای خود به واشنگتن و پایتختهای اروپایی در سال ۲۰۱۹ برای جلب کمک مالی برای خطرناکترین رهبران شبه نظامی مورد استقبال قرار گرفت. او رهبری تلاشها برای ایجاد نیروی جدید پلیس را بر عهده داشت، بخشی از ابتکار عمل برای ایجاد نهادهای واقعی ملی. امسال، هنگامی که خبر رسید که باشاغا از رقابت برای نخست وزیری در دولت انتقالی جدید دست کشیده، برخی از شبه نظامیان جشن گرفتند.
باشاغا را یک شب در ماه مه در هتلی در مصراته، زادگاهش ملاقات کردم. مردی بلند قد با موهای خاکستری کوتاه و فردی با هوش. وقتی از تلاش او برای خلع سلاح شبه نظامیان پرسیدم، گفت که این یکی از اولویتهای اصلی وی است. درباره طرح طبقه بندی توضیح داد: افرادی که در گروه سبز قرار دارند میتوانند در دستگاههای امنیتی دولتی استخدام شوند، گروه نارنجی نیاز به بازآموزی دارند و دسته قرمز مجرمانی هستند که باید دستگیر شوند... وقتی او را ملاقات کردم در مبارزات انتخاباتی بود و از آن زمان تاکنون با سفر به اروپا سعی دارد برای ریاستجمهوری خود حمایت کسب کند.
اما رفتار خود باشاغا در دفتر و خارج - نشان داده است که فرار از چرخه شبه نظامیان چقدر دشوار است. او از نظر سیاسی مدیون گروههای مسلح قدرتمند مصراته است، اگرچه ممکن است خواهان مقابله با شبه نظامیان طرابلس باشد اما تعداد کمی فکر میکنند که او این کار را در شهر خودش انجام دهد. سال گذشته، فائز السراج، نخست وزیر دولت مستقر در طرابلس، باشاغا را به دلیل واکنش خشونت آمیز به اعتراضات خیابانی از وظایف خود معلق کرد. باشاغا، که در آن زمان خارج از لیبی بود، به پایتخت بازگشت و کاروان بزرگی از شبهنظامیان مصراته از او استقبال کردند. پیام دریافت شد و نخست وزیر بلافاصله او را به کار بازگرداند. این نوع رفتارها باعث شد باشاغا در بین لیبیاییهای دیگر شهرهایی که مدتهاست از تاکتیکهای خشن مصراته ناراضی هستند، محبوبیت زیادی نداشته باشد.
دیگر رقیب بزرگ سیف مردی است که قبلاً بر قسمت اعظم شرق لیبی فرمانروایی کرده است: خلیفه حفتر، یک نظامی ۷۷ ساله با سینهای پهن که در کودتای ۱۹۶۹ شرکت کرد که معمر قذافی را به قدرت رساند. بعدها، حفتر از قذافی جدا شد و با همکاری سیا راهی آمریکا شد و دو دهه در ویرجینیای شمالی زندگی کرد. حفتر در سال ۲۰۱۱ بازگشت و در انقلاب جنگید. در سال ۲۰۱۴، وی عملیات خود را با عنوان "کرامت" آغاز کرد و خود را یک میهن پرست معرفی کرد که میتواند لیبی را از شبه نظامیان پاکسازی کند. او در شرق با تمرکز بر گروههای افراطی که در آنجا قدرتمند شده بودند، شروع کرد. اما جاهطلبیهای او بزرگتر بود و به زودی با دولت منتخب طرابلس و شبه نظامیان حامی آن درگیر شد. حفتر شروع به دریافت سلاح و حمایت از گروهی از حامیان خارجی کرد که رویکرد سازش ناپذیر او را پذیرفته بودند: مصر، فرانسه، روسیه و امارات متحده عربی. او موفق شد نظم را در شرق، هر چند بی رحمانه و خودکامه، برقرار کند.
در بهار سال ۲۰۱۹، حفتر تصمیمی گرفت که رنجهای وحشتناکی را برای مردم لیبی به همراه آورد، شهرت او را خدشه دار کرد و در نهایت تلاش سیفالاسلام برای بازگشت به قدرت را تقویت کرد. نیروهای مسلح عرب لیبی میادین نفتی و پایگاههای هوایی را تصرف کردند و رقبای خود را کنار زدند. به نظر میرسد که حفتر و حامیانش بر این باور بودند که برتری نظامی- تانک، جنگنده و هواپیماهای بدون سرنشین پیشرفتهای که در زرادخانه خود داشتند - به او اجازه میدهد پایتخت را به سرعت تصرف کرده و اقتدار خود را بر کل کشور تحمیل کند، مقدمهای برای انتخابات. (در زمانی که رقبایی مانند سیف سر راه نبودند). اما او قدرت و سرسختی شبه نظامیان غرب لیبی را بسیار دست کم گرفته و فراموش کرده بود که در جنگهای شهری، مدافعان همیشه برتری دارند.
من با یکی از مردانی که رویای حفتر را نابود کرد، ملاقات کردم. او "یوسف بن لامین" است؛ یک مجروح جنگی ۵۰ ساله، شبه نظامی، سری بدون مو، ساعدهای عضلانی و ریش پرپشت. بن لامین به من گفت که باور نمیکردم که حفتر درصدد حمله به پایتخت باشد، تا اینکه تلفنهای هشداری دریافت کردم: ارتش حفتر در حال حرکت به سمت شمال به سمت طرابلس بود. بن لامین با مردان خود تماس گرفت و آنها به سرعت از مصراته به سمت غرب آمدند. هزاران شبه نظامی حامی حفتر در طرابلس گرد هم آمده بودند تا از شهر محافظت کنند. به نظر میرسید هیچ کس نمیداند چه کسی مسئول است و هیچ یک از آنها با منطقه آشنا نبودند. بن لامین به من گفت که خود را در چند متری جنگجویی دیدم که او را نمیشناختم. نگاهش کردم و گفتم: با چه کسی آمدهاید؟
آن جنگجو به بن لامین نگاه میکند و هر دو میفهمند که در برابر دشمن ایستادهاند. یک مرد دیگر اسلحه برمیدارد و به طرف بن لامین نشانه میرود اما هنگام عقب رفتن تلو تلو میخورد و تفنگش روی زمین میافتد. بن لامین گفت: "وقتی او گلوله را شلیک کرد، من را نکشت. فقط به پای من خورد"، همکارانش به سرعت تیراندازی کردند و او را کشتند.
در همان روز، مردم محلی وقتی بیدار شدند که حفتر طرابلس و حومه آن را به یک منطقه جنگی جدید تبدیل کرده بود. یک کشاورز و تاجر محلی در "عین زارة" به نام "عمر ابوعبید" میگوید: در خانه بودم که صدای خودروهای بزرگ را در همان نزدیکی شنیدم، به سمت جاده رفتم و ستون بلندی از کامیونهای زرهی و تانکها را دیدم که در حال حرکت به سمت شمال بودند. شایعاتی شنیده بودم مبنی بر اینکه ممکن است حفتر حمله کند، اما باور نمیکردم.
ابوعبید به من گفت: "ما بچهها را بیرون آوردیم و مغازهها را بستیم. فکر میکردم که ارتش حفتر به پیشروی به سوی طرابلس ادامه خواهد داد، اما به زودی شاهد بودم که سربازان شروع به ساخت استحکامات کردند." جنگ در حال وقوع بود. او و برادر بزرگترش، "عبدالمعلا"، سالها صرف ساختن خانه و کاشتن نخل کرده بودند. مادر و سایر خواهر و برادرهایشان در همسایگی زندگی میکردند و خانواده صاحب یک نانوایی و مغازه لوازم ساختمانی بودند. برادران خانوادههای خود را برای امنیت به طرابلس فرستادند اما برای محافظت از خانههای خود ماندند. پس از حدود دو هفته، سربازان حفتر آنها را مجبور به ترک خانه کردند و خانهها به پایگاههای نظامی تبدیل شد و حیوانات مزرعه برای غذا، کشته شدند. نبرد برای طرابلس در حومه جنوبی متوقف شده بود و تا ۵ ژوئن ۲۰۲۰ ادامه یافت و حفتر سرانجام به سمت جنوب عقب نشینی کرد. وقتی عمر و عبدالمعلا به خانههای خود بازگشتند، زمینی متروک پیدا کردند. مساحت وسیعی با دیوارهای فروریخته و آوار، نخلها عمدتا از بین رفته بودند. تعداد کمی که باقی مانده بود سوخته بودند، خانهها و مغازههای آنها ویران، پر از نقاشیهای دیواری و پوستر در مدح حفتر و قذافی. مزارع دورتر از مین پر شده بودند. تعدادی از کودکان محلی در یک سال گذشته توسط آنها کشته شده بودند.
عبدالمعلا که به ویرانههای زندگی خود خیره شده بود، چنان غمگین بود که سکته کرد. سمت راست او فلج شده است. وقتی در ماه مه با او ملاقات کردم، تقریباً یک سال بعد، روی صندلی چرخدار خارج از بقایای خانهاش نشسته بود، کت و شلوار تیره پوشیده بود و پایش به طور غیرقابل کنترل تکان میخورد. او مردی لاغر با چهرهای گشوده و زیبا داشت، اما هنگامی که سعی کرد آنچه را که در روز بازگشت اتفاق افتاده بود توصیف کند، هق هق گریه امانش را برید.
از عبدالمعالا پرسیدم آیا لیبیاییها میتوانند بعد از این همه جنگ داخلی یکدیگر را ببخشند؟ سرش را به شدت تکان داد. عمر گفت: چگونه میتوانم افرادی را که به پدرم صدمه زدهاند، برادرم را فلج کرده، اموال من را سرقت کردهاند، ببخشم؟" پیامبر ما میگوید شما باید تا میتوانید ببخشید اما من نمیتوانم.
یکی از فریادهای اعتراضی قیامهای بهار عربی در سال ۲۰۱۱ "فساد" بود. بیعدالتی آشکار اقتصادی دیکتاتورها، با ثروت شگفتانگیز و مناطق وسیع فقر شدید، به سقوط آنها کمک کرد. بنابراین برایم کمی غیرمنتظره بود که در مدت زمانی که من با او بودم، سیف شروع به دنبال کردن همین پرونده کرده بود. او گفت: در دهه گذشته، لیبی میلیاردها دلار بیحساب هزینه کرده است، بدون ساختن یک پروژه، حتی دو آجر روی هم گذاشتن. این پول به جیب کسانی رفته که از شبه نظامیان کوچک حمایت مالی میکنند تا این بازی همچنان ادامه داشته باشد.
این ممکن است به عنوان یک موضوع تبلیغاتی موثر برای سیف به نظر برسد. یکی از نظرسنجیها نشان داد که فساد از جمله نگرانیهای اصلی لیبیاییها است که از تروریسم، بیکاری و رهبری شکست خورده، پیشی گرفته است. رهبران نظامی جدید لیبی که تا سال ۲۰۱۱ عمدتا فقیر بودند، به همان شیوه معمر قذافی و خانوادهاش ثروتمند شدند: با به جیب زدن پول نفت لیبی. اما برخلاف قذافیها، که درآمد نفتی لیبی را به دلخواه خود توزیع میکردند، نخبگان جدید تا حد زیادی از طریق کلاهبرداری، اختلاس و قاچاق وارد میشوند. این طرحها بی نهایت متفاوت است، اما برای موفقیت، آنها باید از مردی بیتکلف عبور کنند که تنها در یک دفتر زیبا در طرابلس نشسته است. نام او "صادق الکبیر" و رئیس بانک مرکزی لیبی است که از زمان شروع جنگ داخلی لیبی تا کنون پرداخت کننده همه طرفها بوده است. ممکن است کبیر قویترین مرد لیبی باشد، اگرچه نام او برای خارجیان چندان شناخته شده نیست.
او به نوعی "آنتی قذافی" است و سیف میتواند از او درسهایی بگیرد. جایی که قذافیها با خودنمایی ظاهر میشدند- لباسهای نظامی عجیب معمر، محافظان زن، سیف و ببرهای خانگیاش- کبیر "بوروکراسی نامرئی" را انتخاب کرده است. او در پشت میز یک دفتر دوست داشتنی به سبک آرت دکو (Art Deco-style) که توسط دولت استعمارگر ایتالیا یک قرن پیش ساخته شده، نشسته است. اتاق آنقدر طولانی است که چندین ثانیه ناخوشایند طول کشید تا من از آن عبور کنم و با کفشهایم به کف مرمر ضربه بزنم و سلام کنم. او مردی باریک و طاس با بینی خمیده و با احتیاط، با کت و شلوار قهوهای و کراوات آبی بود. پس از نشستن، یک سخنرانی کوچک در مورد اقتصاد لیبی برای من انجام داد و با صدای ملایم اما آمرانه صحبت میکرد.
قدرت کبیر از کنترل بانک و درآمد نفت لیبی ناشی شده است. او همچنین بر پرداخت شبه نظامیان کشور نظارت میکند که علیرغم برادرکشیها و بی احترامی به قانون از سال ۲۰۱۱، از حقوق و دستمزد دولتی برخوردار بودهاند. کبیر به من گفت لیبی اکنون دارای بالاترین نسبت کارکنان دولتی در جهان است. این مشکل در دوران قذافی آغاز شد که بخش خصوصی را نابود کرد و سپس با ایجاد مشاغل بی پایان دولتی، که بسیاری از آنها بدون وجود خارجی بودند، صلح اجتماعی را خرید. اکنون دولت آنقدر هزینه یارانهها میدهد که بنزین ارزانتر از آب است و همین امر باعث شده که قاچاق در مقیاس بزرگ قابل توقف نباشد. گاهی شعبه شرقی بانک مرکزی در بنغازی از دینارهای لیبیایی چاپ روسیه استفاده میکرد. کبیر به من گفت: "ما تصمیم گرفتیم که این دینارها را نپذیریم، اما سپس آنها در بانکهای تجاری پذیرفته شدند." او با خستگی گفت، موقعیت او "کاملاً منحصر به فرد است".
یکی از رازهای بزرگ پیرامون کبیر این است که چگونه کار خود را حفظ کرده است. هیچ شخصیت مهم سیاسی دیگری از این دهه از سال ۲۰۱۱ جان سالم به در نبرده است. او دشمنان زیادی پیدا کرده است، اما کسی همیشه برای محافظت از او مداخله کرده است. لیبیاییها به شما خواهند گفت که هیچ رمز و رازی در کار نیست: کبیر کارتهای خود را به طرز ماهرانهای بازی کرده است، گاه بخشیده و گاه چشمان خود را به طور انتخابی بسته است. او این قدرت را دارد که فاصله بین نرخهای رسمی لیبی و بازار سیاه لیبی را افزایش دهد یا به حداقل برساند، که در مواقعی بسیار زیاد بوده است. وی با اعطای دسترسی به برخی افراد به نرخ رسمی، میتواند نوکیسههای جدید لیبی را حتی ثروتمندتر کند. به گفته گلوبال ویتنس (Global Witness)، یک سازمان غیر دولتی مستقر در لندن، این بانک به احتمال زیاد بر طرحهای جعلی واردات با اعتبارات ساختگی ریاست کرده است. کبیر اذعان داشت که در برخی موارد، ذخیره بزرگ پول نقد به سادگی ناپدید شدهاند. حتی رئیس شرکت ملی نفت لیبی سال گذشته کبیر را متهم به هدر دادن میلیاردها دلار پول نفت و اختصاص اعتبار به "گربههای چاق" (ثروتمندان) کرده است.
کبیر سالها پیش خانواده خود را به بریتانیا منتقل کرد. او بعداً آنها را به ترکیه آورد، شاید پناهگاه بهتری در حال حاضر که برخی میخواهند او را به محاسبه بکشانند. شکی نیست که او مرد زیرکی است.
وقتی از اتهامات اختلاس پرسیدم، کبیر به من گفت که او هیچ کار نادرستی نکرده و بانک اقداماتی را برای مبارزه با پولشویی و کلاهبرداری انجام داده است. بله، میلیاردها دلار مفقود شده بود. اما وقتی نوبت به کاغذبازی میرسید که این جنایات را ممکن میکرد، کار مدیر بانک با اسناد است. کسانی در مرز، مجاز به تأیید آنها هستند. یک نفر نمیتواند مسئول تمام شکستهای کشور باشد. مصاحبه به زودی به پایان رسید. او قبل از این که از من دور شود و برای خداحافظی به سمت پایین برود، لبخند مودبانهای زد.
در طول گفتوگوی ما، سیف بارها و بارها به این ایده بازگشت که لیبی از سال ۲۰۱۱ هیچ دولتی نداشته است. او گفت که دولتهای مختلفی که از آن زمان به بعد قدرت خود را اعلام کردهاند، واقعاً افراد مسلح بودهاند. وی گفت: داشتن دولت قوی به نفع آنها نیست. به همین دلیل است که آنها از انتخابات میترسند. آنها مخالف ایده رئیس جمهور هستند. آنها مخالف ایده دولت هستند، دولتی که مشروعیت آن از مردم نشأت گرفته است. نتیجه گیری نمیتواند واضحتر از این باشد: به نظر میرسد سیف معتقد است که فقط او میتواند نماینده دولت برای همه لیبیاییها باشد.
این فرض بسیار گستاخانهای است؛ اما معمر قذافی خود را فراتر از دولت میدانست. او لیبی را اتحاد جماهیر لیبی، مظهر کلمات عربی برای "تودهها" و "جمهوری" میخواند. ماندگارترین جنایت قذافی ممکن است تخریب نهادهای مدنی کشور باشد. احکام نامنظم وی لیبیاییها را در وضعیت دائمی ترس از جان و مال خود قرار داد. کمیتههای انقلابی وی گروههایی از متعصبان بودند که لیبیاییهای معمولی را میترساندند و میتوانستند آنها را به زندان بفرستند. در سال ۲۰۱۱، سردرگمی دائمی در مورد کلمه "انقلابی" وجود داشت، زیرا شورشیان و وفاداران هر دو خود را به این شکل شناسایی کردند. اغلب، تاکتیکهای آنها یکسان بود. به یک معنا، آنچه در لیبی پس از سال ۲۰۱۱ اتفاق افتاد، نه تنها یک انقلاب علیه قذافی بلکه تکرار روشهای وی در سطح محلی بود. "غسان سلامه"، دیپلمات لبنانی و نماینده سابق سازمان ملل در لیبی به من گفت: "لیبی تقسیم نشد. منفجر شد!"
طی یک سال گذشته، لیبیاییها مورد جنایتی قرار گرفتند که به نظر میرسد بدترین جنبههای دوران قذافی را بازگو میکند. این رویداد در شهر ترهونه، یک شهر کشاورزی در جنوب شرقی پایتخت، انجام شد. پس از آنکه شبه نظامیان حاکم - که توسط برادران بدنام "الکانی" اداره میشدند - در ماه ژوئن سال گذشته بیرون رفتند، ساکنان شروع به یافتن بقایای انسانی در نزدیکی یک باغ زیتون در حاشیه شهر کردند. تیمهای حفاری اجساد ۱۲۰ نفر را کشف کردند، اما گورهای دسته جمعی دیگری نیز به زودی کشف شد و بیش از ۳۵۰ خانواده از مفقود شدن خویشاوندان خود خبر دادند. قربانیان شامل زنان و کودکان بودند که برخی از آنها ۱۶ تیر خوردهاند. داستانهای آنها، پرده از دوره وحشتناکی برداشت که تقریباً هشت سال در آنجا وجود داشت. هیچ کس هیچ کاری برای متوقف کردن "کانیها" انجام نداد، زیرا آنها خود را برای همه طبقات سیاسی لیبی مفید میدانستند، ابتدا با روسای سیاسی طرابلس و سپس با حفتر متحد شدند. سلطنت آنها ترهونه را به یک دولت پلیسی تبدیل کرد که بازتابی از قذافیها داشت: شش برادر مهر خود را بر همه چیز گذاشتند و مردم را ترور کردند، همه به نام انقلاب.
تاثیرگذارترین شاهد من، پسر ۹ سالهای به نام "معاذ الفلوس" بود. تپل با چهرهای شیرین و چشمان قهوهای بزرگ که به نظر میرسید منجمد شدهاند؛ گویی هنوز نمیتوانند فراموش کنند. من او را در خانهشان ملاقات کردم، در حالی که دستانش را در بغل جمع کرده بود با صدایی بلند و آرام صحبت میکرد. او به من گفت، خانواده در خانه بودند و تلویزیون تماشا میکردند که شخصی در زد. چهار یا پنج فرد مسلح به داخل آمدند و گفتند که باید همه مردان خانواده را برای بازجویی ببرند. آنها به پدر اجازه دادند چهار پسر خود را با اتومبیل شخصی ببرد که این امر به آنها نوعی اطمینان داد.
اما وقتی به جاده اصلی رسیدند، افراد مسلح پسران را سوار ماشین خود کردند و آنها را به خانهای بردند و سپس رو به دیوار نگه داشتند. سه برادرش درست کنار او ایستاده بودند؛ عبدالرحمان، ۱۶ ساله؛ عبدالملک، ۱۵ ساله و محمد ۱۰ ساله، معاذ با صدای آرام خود ادامه داد: "ما صدای تیر را شنیدیم." "دیدم برادرانم جلوی چشمم افتادند." در حالی که معاذ با وحشت به بدن برادرانش خیره شده بود، رئیس - مردی با سر تراشیده - گفت که معاذ را به عنوان هشدار برای کسانی که از ما اطاعت نمیکنند زنده میگذارد. آنها او را به مدت دو هفته در زندان نگه داشتند و بعد در خیابان رها کردند. او به زودی متوجه شد که پدرش -که صاحب یک صرافی بود که کانیها آرزوی آن را داشتند- نیز به قتل رسیده است. این چهار جسد از جمله اولین جسدهایی بودند که هنگام کشف گورهای جمعی در ترهونه در سال جاری توسط کارشناسان پزشکی قانونی پیدا شدند.
مردی که برادران معاذ را کشت "عبدالرحیم الکانی" است؛ ترسناکترین عضو این قبیله. به نظر میرسد او هم حس وحشتناک قذافی برای نمایش دادن را داشته است. مردانش با یک جمله و امضا که در ترهونه مشهور شده است، به قربانیان اطلاع میدادند که قرار است کشته شوند: "شما با پیرمرد ملاقات خواهید کرد." کانیها، یک خانواده فقیر بودند که با حمایت از انقلاب در سال ۲۰۱۱ به قدرت رسیدند، آنها شیرها را به عنوان حیوان خانگی نگهداری میکردند و آنها را با خودروهای وانت خود در شهر نمایش میدادند. آنها یک زندان مخفی ساختند که در آن زندانیان را مجبور میکردند داخل جعبههای فلزی بسیار کوچکی بروند که برای ورود به داخل مجبور بودند خود را تا کنند. یکی از زندانیان سابق، مردی به نام "علی ابوزویده"، بشقابهای فلزی را نشان داد که زندانبانان با ذغال داغ روی هم انباشته میکردند و سپس بالای جعبهها میگذاشتند. گرمای داخل تقریباً غیرقابل تحمل میشد. زویده گفت: "آنجا وحشتناک بود. یک روز مثل یک سال بود." قبل از ترک شهر، معاذ و خانوادهاش را دیدم. کنار دیواری ایستاده بود و نام سه برادر مردهاش را با حروف بزرگ نوشته بود. مادرش به من گفت: "از وقتی برگشته همه جا اسم آنها را مینویسد." حتی با رفتن کانیها، برای فرزندان باقی ماندهاش میترسد. او گفت: ما تا زمانی که شبه نظامیان هنوز سلاح دارند، احساس امنیت نمیکنیم. جنایتکاران هنوز آزاد هستند.
اجازه دهید یک اعتراف کنم: من براساس یک افسانه به لیبی کشانده شدم. سیف همه چیز را از دست داده بود، قتل عام اعضای خانوادهاش را دیده بود و سالها را در زندان انفرادی گذرانده بود. هیچ شکی وجود نداشت که او رنج کشیده است و از طریق تماسی که او را به خوبی میشناسد به من گفتند که او تغییر کرده، بالغ شده و احساس تواضع پیدا کرده است. او حتی ممکن است شایسته نقش پادشاهی باشد که براساس آن متولد شده است. من میدانستم که این بعید است، اما این احتمال مرا مجذوب خود کرد، شاید به این دلیل که مدت زیادی را صرف گزارش قیامهای بهار عربی و پیامدهای غم انگیز آنها کردم. من به شدت مشتاق بودم کسی چرخه آن سالها را بشکند و راهی برای خروج از دام استبداد و تعصب بیابد. من نمیتوانم خودم را با این ایده که مردم واقعاً تغییر نمیکنند و نمیتوانند از نیروهایی که آنها را ساختهاند بالاتر بروند، وفق دهم.
در مدت زمانی که در لیبی بودم، فهمیدم که این احساسات بسیار رایج هستند. برای بسیاری از لیبیاییها، سیف به نوعی فانتزی ملی تبدیل شده بود؛ رویایی برای نجات. راز او برای آنها مرهمی بود. آنها میخواستند باور کنند که او تغییر کرده و آموخته است. پس از سالها ناامیدی، آنها به شدت به دنبال یک نجات دهنده بودند. یکی از وکلای لیبیایی به من گفت: "من فکر میکنم مردم به یک داستان رستگاری امیدوارند. اینکه او تغییر یافته ظاهر شود." بسیاری از دیکتاتورهای دیگر تخیلات مردم خود را به این شکل تسخیر کردهاند: اگر حاکمی از کشورش جدایی ناپذیر شود، فقط باید در خواب ببینید که او میتواند تغییر کند.
فکر میکنم سیف این را میداند. به نظر میرسد او درک کرده است که غیبت او کلید محبوبیت دوباره اوست. او آنقدر مشتاق حفظ هالهای از رمز و راز است که وقتی من او را در زنتان ملاقات کردم، حتی مایل نبود که اجازه دهد از او عکس بگیریم. او موافقت کرد که برای عکسهای پروفایل عکس بگیرد، اما از دوربین رویگردان بود و اصرار داشت قسمتی از صورت خود را با روسری بپوشاند. عکاس سعی کرد او را متقاعد کند که یک پرتره باعث میشود اعتماد به نفس بیشتری داشته باشد. من رفتار سیف را آنقدر گیج کننده دیدم که از او خواستم توضیح دهد. او گفت که میخواهد تصاویر، این تصور را ایجاد کنند که "این همان مرد است، اما مشخص نیست. او روشن نیست مثل یک روح. او بیمار نیست؛ او قوی است، اما او روشن نیست."
از او خواستم توضیح بیشتری بدهد. خندید و گفت: "من ۱۰ سال از مردم لیبی دور بودم. شما باید به آرامی، به آرامی برگردید. مثل یک استریپتیز! شما باید کمی با ذهن آنها بازی کنید." در نحوه بیان سیف نوعی حس توطئه وجود داشت. به نظر میرسید او احساس کرده که میتواند به من اعتماد کند و من شریکی در اغوای هموطنانش خواهم بود. اما در پشت دود و آینهها، سیف همان چهره یک دهه پیش بود. سالهای طولانی زندگی در بیابان چیزی به او آموخته است. او هنوز در مورد دموکراسی صحبت میکند و میگوید داشتن یک انتخابات آزاد و عادلانه برای لیبی مهم است. او درست میگوید که انقلاب فاجعهای را برای لیبی به ارمغان آورده است، زیرا این کشور اکنون بدتر از دوران پدرش است. اما به نظر میرسد او هیچ درکی از آنچه لیبیاییها متحمل شدهاند، ندارد. به نظر میرسد او حتی اهمیتی نمیدهد. وقتی از او پرسیدم که آیا او اصلاً با احساساتی که باعث شد معترضان در سال ۲۰۱۱ خواستار تغییر شوند، همدردی میکند یا خیر، پاسخهای او قاطعانه بود: "آنها افراد شرور، تروریستها و شیاطین بودند." من از او خواستم در مورد سایر قیامهای عرب نظر بدهد. او گفت: "عربهای احمق کشورهای خود را ویران کردند."
در کمال تعجب گفت که هیچ انتقاد واقعی از حکومت ۴۰ ساله پدرش ندارد. او گفت شاید برخی از سیاستهای سوسیالیستی دهه ۱۹۸۰ بیش از حد بودند، اما پدرش این را تشخیص داد و آنها را تغییر داد. من در مورد "کتاب سبز"، جزوهای به سبک مائو که قذافی از دوران کودکی به لیبیاییها تحمیل کرد، با ترکیب عجیب نظریهها و ابتذالهای شبه سوسیالیستی ("زنان، مونث و مردان، مذکر هستند") پرسیدم. آیا برخی از آنها کمی دیوانهوار نبود؟ سیف گفت: "این دیوانهوار نبود. در مورد چیزهایی بود که همه اکنون آن را تشخیص میدهند."
سیف گفت: همه انواع ایدههایی که در غرب رایج شده است- همه پرسی عمومی، طرحهای مالکیت سهام کارکنان، خطرات بوکس و کشتی-ریشه در حکمت کتاب سبز دارد.
از سیف در مورد عادات کتاب خواندن پرسیدم. او به نویسنده آمریکایی به نام "رابرت گرین" استناد کرد. گرین نویسنده کتابهای پرفروش مشاورهای است که در بین ستارههای هیپ هاپ در مورد چگونگی پیشرو شدن محبوبیت زیادی دارد. به نظر میرسید سیف تناقض درون خود را نمیبیند.
وقتی به حرف او گوش میدادم یادم آمد که در دهه ۱۹۹۰ علیه ساندی تلگراف شکایت کرد. به دادگاه نوشت تا اتهام روزنامه را مبنی بر عدم صداقت یا فساد وی رد کند. او در اواخر ۲۰ سالگی بود و تازه به عنوان یک شخصیت عمومی ظاهر شد و خود را یک جوان معمولی - البته با امتیازات غیرمعمول - بدون هیچ موقعیتی در رژیم لیبی خوانده بود. او با آوردن دو ببر سفید خود به وین، جایی که در آنجا برای M.B.A. تحصیل میکرد، ظاهرا هیچ قانونی را نقض نکرده بود - زیرا شخص دیگری این اقدامات را انجام داده بود. سیف در بیانیهای نوشت: "وقتی به وین رسیدم درباره ببرهای خود با شهردار و رئیس باغ وحش صحبت کردم، هر دوی آنها گفتند که از ببرهای من که بسیار نادر هستند در وین خوشحال خواهند شد و بنابراین ما ترتیب حمل آنها را دادیم." سیف گفته بود که مقامات اتریش تهدید کردهاند که اجازه اقامت وی را تمدید نخواهند کرد و خوشبختانه دولت لیبی با این توهین به او بسیار جدی برخورد کرده و تهدید کرد که در صورت لغو این تصمیم ویزای اتریشیها برای ورود به لیبی را رد خواهد کرد. دولت اتریش خیلی زود نظر خود را عوض کرد و به او اجازه اقامت دادند. حادثه مشابهی در سوئیس در سال ۱۹۹۷ رخ داد که دولت سوئیس از تمدید ویزای او خودداری کرد و دولت لیبی تهدید به تحریم کرد.
وقتی از سیف در مورد دوران کودکیاش پرسیدم، او خاطرات خصوصی خود را با نقاط عطف سیاسی درهم آمیخت. گفت ۱۴ ساله بودم که مادرم نیمه شب بیدارم کرد تا مرا به پناهگاه برساند. سال ۱۹۸۶ بود و بمبهای آمریکایی به تلافی انفجار یک دیسکو در برلین در ۱۰ سال قبل "باب العزیزیه" و دیگر اهداف لیبی را بمباران میکردند. در ۱۵ سالگی، او به بلغارستان سفر کرد، در آنجا با رئیس جمهور ملاقات کرد و اولین کنفرانس خبری خود را برگزار کرد. دو سال بعد، به عراق رفت و با صدام حسین در امور سیاسی صحبت کرد. او میگوید: "من گزارشها، کتابها، مقالات محرمانه را میخواندم."
سیف به من گفت که فکر بازی در نقش سیاسی را "زود، خیلی زود" آغاز کرد. پدرش او را به عنوان واسطه برخی درگیریهای لیبی با غرب، از جمله پس از بمبگذاری لاکربی، که منجر به کشته شدن ۲۷۰ نفر شد، تعیین کرد. سیف به من گفت که افتخارآمیزترین دوران فعالیت سیاسی او قبل از سال ۲۰۱۱ این بود که در سال ۲۰۰۹ برای آزادی تنها فردی که در بمب گذاری محکوم شده بود یعنی افسر اطلاعاتی لیبی به نام "عبدالباسط علی المقرحی" اقدام کرد. دلیلش را از او پرسیدم و او به من گفت به این دلیل که به مقرحی قول داده بود که او را به خانه میآورد. سیف به من گفت که حقیقت کامل را در مورد بمب گذاری لاکربی نمیداند، سیف به مذاکره برای مصالحه چند میلیارد دلاری با خانوادههای قربانیان کمک کرد اما بارها و بارها اظهار داشت که لیبی را به نادرست سرزنش میکنند.
اما او یک داستان مرموز را برایم تعریف کرد که باعث تعجب من شد. او گفت که پدرش پس از بمباران طرابلس توسط آمریکا در سال ۱۹۸۶ اسب سواری را متوقف کرد و پس از بمباران لاکربی سوارکاری را از سر گرفت! چه او همدست باشد چه نباشد، قتل ۲۷۰ نفر به نوعی آرامش قذافی را بازگردانده بود.
سیف بزرگ شد و پدرش از دیکتاتوری به عنوان "تنها دموکراسی کامل" جهان تعریف کرد و من فکر میکنم او باید از همان ابتدا آموخته باشد که درگیریهای لیبی با غرب مستلزم تسلط به یک زبان دوگانه است. او دوست داشت که دوستان آمریکایی و اروپاییاش او را دوست داشته باشند و به سرعت دید که با به کارگیری برخی ظرایف گفتگوی غربی، سلطنت خود را هموارتر و آسانتر از دوران پدرش میکند. یکی از اینها زبان دموکراسی و حقوق بشر بود. به نظر میرسد سیف واقعاً به این ایدهها علاقهمند بوده است، اما آنها را به عنوان هدیهای برای مردم در نظر گرفته که باید به مقیاسهای کوچک ارائه شود. کسانی که خواستههای زودهنگام را مطرح میکردند، باید مهار میشدند. او خود را به یک دلیل که هرگز مجبور نبود آن را بیان کند، محق میدانست: "اینکه او قذافی بود."
یک روز صبح در ماه مه، من با یکی از دوستان لیبیایی به نام "طاهر" به منطقهای در بیرون طرابلس به نام "یرموک" رفتم. در مسیر یک پایگاه نظامی بمباران شده، خود را کنار کشیدیم و به سمت محوطهای بزرگ حرکت کردیم که زمانی برای رژیم قذافی زندانی موقت بود. نه چندان دور از جاده یک انبار طولانی از فلز راه راه بود که مدتهاست به رنگ خون خشک شده سوخته است. ما داخل شدیم و دیوارهای دیواری قدیمی را دیدیم که توسط شورشیان خط کشیده شده بود: "ما قول میدهیم کسانی را که شما را کشتند تعقیب کنیم. خون شما هدر نمیرود."
ده سال پیش، درست زمانی که سیفالاسلام وفاداران قذافی را مسلح میکرد و برای فرار از پایتخت آماده میشد، دستوری به افسران مسئول زندان یرموک صادر شد. نگهبانان با پرتاب نارنجک به داخل منطقهای که حدود ۱۵۰ نفر را در خود داشت، شروع کردند. سپس آنها را بارها و بارها گلولهباران کردند و تنها حدود ۲۰ مرد موفق به فرار شدند؛ در حالی که برخی از آنها توسط اجساد به خاک افتاده رفقای خود محافظت میشدند.
یک دهه جنگ داخلی لیبی حتی عجیبترین جنایت را در تاریخ مدرن تحتالشعاع قرار داد: قتل بیش از ۱۲۰۰ زندانی در زندان "ابوسلیم" در سال ۱۹۹۶. به نظر میرسد رژیم قذافی از تکنیکهای مشابهی در ابوسلیم استفاده کرده است. نگهبانان نارنجکها را به داخل حیاطی پر از زندانی پرتاب کردند، سپس به روی آنها شلیک کردند. رژیم سعی کرد آنچه را که انجام داده پنهان کند. اجساد ابتدا دفن شده و سپس - حداقل بر اساس شهادت کارکنان زندان و زندانیان سابق - بیرون کشیده شدند، با سنگ تکه تکه شدند، در کیسه گذاشته و به دریا ریخته شدند. سالها پس از آن، بستگان زندانیان کشته شده همچنان با غذا و هدایا به زندان میآمدند و نگهبانان همچنان آنها را میپذیرفتند.
کشتار ابوسلیم توجه جهانیان را به خود جلب کرد و حتی در شعلهور ساختن انقلاب ۲۰۱۱ نقش داشت. این تظاهرات در بنغازی توسط بستگان مردان کشته شده بود که اعتراضات را برانگیخت. پس از سقوط رژیم در اواخر همان سال، شورشیان دهها نفر را که گمان میرفت در قتل عام شرکت کرده بودند، گرد آوردند و قول دادند که عدالت را اجرا خواهند کرد. اما با فرو رفتن مجدد لیبی در جنگ، ابوسلیم نادیده گرفته شد. محاکمه آنها تا سال ۲۰۱۸ آغاز نشد و سپس دادگاه به تدریج متهمان را از لحاظ فنی آزاد کرد. تا به امروز، هیچ فردی در بدنامترین قتل عام لیبی محکوم نشده است.
در پیچ و تاب عجیب سرنوشت، سیفالاسلام ممکن است شخصی باشد که بیشترین کار را برای قربانیان ابوسلیم انجام داده است. وی در سال ۲۰۰۵ سازمان دیدهبان حقوق بشر را به لیبی دعوت کرد و به نظر میرسد که پدرش را متقاعد کرد که به تقصیر رژیم اعتراف کند. به گفته وکیل برخی از آنها، مقامات پیشنهاد پرداخت حدود ۲۰۰،۰۰۰ دینار لیبی - حدود ۱۶۰،۰۰۰ دلار - به خانوادههای قربانیان را دادند، به شرطی که از هرگونه ادعایی علیه دولت صرف نظر کنند. اکثر خانوادهها از این پول گذشتند.
با این حال وقتی ابوسلیم را در صحبت با سیف مطرح کردم، او با اطمینان به من گفت که اکنون بیشتر لیبیاییها معتقدند که رژیم بسیار ملایم رفتار کرد و باید همه زندانیان ابوسلیم را میکشت. او گفت: "برو بنغازی. از هر کسی بپرسی به شما خواهد گفت آنها کار خود را تمام نکردند!"
از سیف پرسیدم آیا این اعتقاد را دارد که کشتار ۱۲۰۰ نفر ایده خوبی است یا او فقط آن را تکرار میکند. او به من گفت که معتقد است در ابوسلیم "استفاده بیش از حد از زور" وجود داشته است. با شگفتی، او این ادعای دروغین را که قربانیان ابوسلیم همه تروریستهای اسلامگرا بودند، تکرار کرد و گفت: "مردم آنچه را که در ۱۰ سال گذشته انجام شده، مشاهده کردهاند."
در آخر گفتگو از او پرسیدم آیا برایش پناه بردن به خانههای لیبیاییها در زمان فراری بودنش در سال ۲۰۱۱ عجیب نبوده؟ به نظرم میآمد سیف از این سوال گیج شده است. او گفت: "ما مانند ماهی هستیم و مردم لیبی برای ما مانند دریا هستند. بدون آنها، ما میمیریم. از آنجاست که حمایت میگیریم. ما اینجا پنهان میشویم. ما اینجا میجنگیم. ما از آنجا حمایت میشویم. مردم لیبی اقیانوس ما هستند."
منبع: ایسنا
38
قذافی و خاواده ی چپاولگر او چه سودی برای لیبی داشتند؟؟؟!!! --- معمر قذافی و خانوده اش برای سالهای طولانی در قلع و قمع مردم مظلوم لیبی و چپاول ثروت نفت این مردم و پر کردن جیبهای سرانی از دیکتاتورهای آفریقا و کشورهای غربی رسوای خاص و عام هستند و آمدن عضوی از این خانواده ی منفور بر سر قدرت در لیبی چه سودی برای مردم مظلوم این کشورخواهد داشت؟؟؟!!! این خانواده شوم غرق در فساد بار دگر لیبی را اسیر اهداف تخریبی و چپاولگری آمریکا و صهیونیسم و غرب خواهد کرد و بازهم مردم لیبی را به فقر و فلاکت و خفت و خواری خواهد کشاند .
چه متن کوتاهی!!!!!!!!!!!!!!