روایتهایی از آخرین وصایا و واپسین لحظات زندگی امیرمؤمنان (ع)
حضرت علی(ع) در واپسین لحظات حیات باعزت و عظمت خویش، وصیت گهربار و سرشار از نکات آموزنده داشتند.
کوفه در رمضان سال ۴۰ هـ. ق، در بُهتی عظیم فرورفت؛ شب نوزدهم ماه مبارک رمضان، یکی از خوارج که از آوردگاه نهروان جان سالم به در بردهبود، ضربتی سخت بر فرق مولای متقیان (ع) وارد کرد؛ ابنواضح در کتاب «تاریخ یعقوبی»، خبری عجیب را گزارش دادهاست؛ او مینویسد هنگامی که خبر ورود ابنملجم مرادی را به امیرمؤمنان (ع) دادند، فرمود: «و قد وافى؟ أما إنه ما بقی على غیره، هذا أو إنه»؛ بالاخره رسید؟ همانا جز آن چیزی برعهده من نمانده و اکنون، هنگام آن رسیدهاست. امام (ع) از آنچه در پیش دارد، آگاه است.
روایتی از شیخ صدوق
شیخ صدوق، در «عیون اخبارالرضا (ع)» روایتی را نقل میکند که شاهدی بر گزارش یعقوبی است؛ در روایت صدوق به نقل از امیرمؤمنان (ع) آمدهاست: «قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا اَفْضَلُ الْاَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ (شهر رمضان) فَقَالَ یَا اَبَا الْحَسَنِ اَفْضَلُ الْاَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بَکَی فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْکِیکَ فَقَالَ یَا عَلِیُّ اَبْکِی لِمَا یُسْتَحَلُّ مِنْکَ فِی هَذَا الشَّهْرِکَاَنِّی بِکَ وَ اَنْتَ تُصَلِّی لِرَبِّکَ وَ قَدِ انْبَعَثَ اَشْقَی الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ فَضَرَبَکَ ضَرْبَةً عَلَی قَرْنِکَ فَخَضَبَ مِنْهَا لِحْیَتَکَ»؛ خدمت رسولخدا (ص) عرض کردم:ای پیامبرخدا! برترین اعمال در ماه مبارک رمضان چیست؟ فرمود:ای اباالحسن! برترین اعمال در این ماه، پرهیز از محرمات الهی است؛ پس از این سخن، گریه کرد. عرض کردم: چرا گریه میکنید؟ فرمود: برای آنچه در این ماه نسبت به تو روا میشود؛ انگار میبینم که تو در پیشگاه خداوند به نماز ایستادهای و نابکارترین مردم که او را اجیر کردهاند، ضربتی بر فرق تو وارد میکند و محاسنت با خون آن زخم، رنگین خواهد شد.
روایتی از شیخ مفید
شیخ مفید در «الارشاد»، روایتهای متعددی را درباره آگاهی امام (ع) از شهادتش آوردهاست؛ روایاتی که دل را سخت به درد میآورد. اما آنچه بیش از همه جانگداز به نظر میرسد، نقل روایتی از عثمان بن مغیره است؛ مفید به نقل از وی مینویسد: «چون ماه رمضان فرا رسید، امیرالمؤمنین (ع) یک شب در منزل حسن (ع)، یک شب در منزل حسین (ع) و شبی دیگر در منزل عبدا... بن جعفر (همسر زینب (س)) افطار میفرمود و بیش از سه لقمه غذا نمیخورد». فرزندان نگران این وضعیت شدند و دلیل کم خوردن غذا را پرسیدند، فرمود: «یأتینی أمْرَالله و أنا خَمیص إنَّما هِی لَیلَة أو لَیلَتان»؛ امر خدا به سراغ من خواهد آمد و میخواهم در آن حال گرسنه باشم؛ یکی دو شب بیشتر نماندهاست. مفید به نقل از راوی میگوید: «در شب دوم، ضربت بر فرق مطهر امام وارد شد.»
آن لحظات دردناک
استاد «رسول جعفریان» مینویسد: «روایات فراوانی از طریق اهلبیت (ع) و نیز اهلسنت نقل شده که نشان از وضعیت خاص روحی امام (ع) در شبی است که صبحگاه آن شب، آن حضرت ضربت خورد. از جمله روایتی از امام باقر (ع) که ابن ابیالدنیا نقل کرده است که آشکارا آگاهی امام (ع) را از شهادت خویش، خبر میدهد.» «ابناعثم» در کتاب «الفتوح» مینویسد: «علی (ع) به مسجد رسید و بر فراز مأذنه قرار گرفت و اذان گفت... در همان هنگام، ابنملجم از خانه قطام وارد مسجد شد و گوشهای دراز کشید و خود را به خواب زد. علی (ع) پس از اذان، وارد مسجد شد و هر که را خواب بود، بیدار کرد و سپس، به سوی محراب رفت و در آن ایستاد و نماز را آغاز کرد؛ به رکوع رفت و سپس پیشانی خود را بر سجدهگاه قرار داد، آنگاه سر برداشت تا سجده دوم را به جا آورد که ابنملجم به سمت او دوید ...». «ابن عبدالبر اندلسی»، عالم و مورخ مشهور اهلسنت در کتاب «الاستیعاب»، درباره لحظه ضربتخوردن امیرالمؤمنین (ع) مینویسد: «ابنملجم ضربتی بر فرق علی (ع) وارد کرد و فریاد زد: حکم از آن خداست نه از آن تو یا علی! [این جمله شعار معروف خوارج بود]علی (ع) در حالی که محراب عبادت از خون مطهرش رنگین شده بود، فرمود: سوگند به پروردگار کعبه که رستگار شدم.» (الاستیعاب؛ ص ۱۱۲۵) ناگهان غوغایی در مسجد برپا شد.
امیرمؤمنان (ع) وصیت میکند
آیتا... جعفر سبحانی در کتاب ارزشمند «فروغ ولایت»، گزارشی از ساعات پایانی حیات دنیوی امیرمؤمنان (ع) آورده که سخت تکاندهنده است. او مینویسد: «هنگامى که امام (ع) ضربتخورد، پزشکان کوفه به بالین وى گرد آمدند. در بین آنان از همه ماهرتر اثیر بن عمرو بود که جراحات را معالجه مىکرد. وقتى او زخم را دید، دستور داد شُش گوسفندى را که هنوز گرم است، براى او بیاورند؛ سپس رگى از آن بیرون آورد و در محل ضربت قرار داد و آنگاه که آن را بیرون آورد، گفت: یا على! وصیّتهاى خود را بکن، زیرا این ضربت به مغز رسیدهاست و معالجه مؤثّر نیست. در این هنگام امام (ع) کاغذ و دواتى خواست و وصیّت خود را خطاب به دو فرزندش حسن و حسین (علیهما السلام) نوشت؛ اما به واقع این وصیت، وصیتی براى تمام بشر تا پایان عالم است.»
فرازهایی از وصیت پیشوای پارسایان
این وصیّت را عدّهاى از محدّثان و مورّخانى که قبل از مرحوم سیّدرضى مىزیستند، مانند مرحوم شیخ صدوق و شیخ مفید، با ذکر سند نقل کردهاند و در ادامه، فرازهایی از آن را مرور میکنیم.
أُوصِیکُما بِتَقْوَى اللهِ وَ أَنْ لا تَبْغِیَا الدُّنْیا وَ إِنْ بَغَتْکُما وَ لا تَأْسَفا عَلى شَیْء مِنْها زُوِیَ عَنْکُما وَ قُولا بِالحَقِّ وَ اعْمَلا لِلأَجْرِ وَ کُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛ شما را به تقوا و ترس از خدا سفارش مىکنم و اینکه در پى دنیا نباشید، گرچه دنیا به سراغ شما آید و بر آنچه از دنیا از دست مىدهید، تأسّف مخورید. سخن حق را بگویید و براى اجر و پاداش (الهى) کار کنید و دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید.
وَاللهَ اللهَ فِی الْجِهادِ بِأَمْوالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ. وَعَلیْکُمْ بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ وَإِیّاکُمْ وَالتَدابُرِ وَ التَّقاطُع. لا تَتْرُکُوا الأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ فَیُوَلّى َعَلَیْکُمْ شِرارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا یُسْتَجابُ لَکُمْ؛ خدا را، خدا را، در مورد جهاد با اموال و جانها و زبانهاى خویش در راه خدا و بر شما لازم است که پیوندهاى دوستى و محبّت را محکم کنید و بذل و بخشش را فراموش نکنید و ازپشتکردن به هم و قطع رابطه برحذر باشید. امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید که اشرار بر شما مسلّط مىشوند و سپس هرچه دعا کنید مستجاب نمىشود. سپس فرمود: اى نوادگان عبدالمطّلب، نکند که شما بعد از شهادت من دست خود را از آستین بیرون آورید و در خون مسلمانان فرو برید و بگویید امیرمؤمنان کشته شد و این بهانهاى براى خونریزى شود.
آخرین وداع
فرزندان امام (ع) خاموش نشسته بودند و در حالى که غم و اندوه گلوى آنان را مىفشرد، به سخنان دلپذیر و جانپرور آن حضرت گوش فرامىدادند. امام (ع) در پایان این وصیت از هوش رفت و، چون مجدداً چشمان خود را باز کرد، فرمود: «اى حسن، با تو سخنى چند دارم. امشب، شب آخر عمر من است. چون درگذشتم با دست خود مرا غسل بده و کفن کن و خود شخصاً مباشر اعمال کفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاریکى شب، جنازه مرا دور از شهر کوفه و مخفیانه به خاک بسپار تا کسى از آن باخبر نشود.» طبق گزارش یعقوبی، امام على (ع) دو روز زنده بود و در شبِ جمعه، بیستویکم رمضان سال ۴۰ هجرى، در ۶۳ سالگى، بدرود حیات گفت. مفید نقل کردهاست که فرزند گرامی امیرمؤمنان، امام حسن (ع)، پدر را با دست خود غسل داد و بر او نماز خواند؛ در نماز هفت تکبیر گفت و سپس فرمود: «أَما إِنَّها لا تُکَبَّرُ عَلى أَحَد بَعْدَهُ»؛ بدانید که پس از على (ع) بر پیکر هیچکس هفت تکبیر گفته نمىشود. پس از آن، امام (ع) را در جایى به نام «غرى» (نجف اشرف فعلى)، دفن کردند.
منبع: خراسان
46