راز ۴۰ سال زندگی عاشقانه محمود پاکنیت و مهوش صبرکن
محمود پاکنیت و مهوش صبر کن زوجی موفق هستند که سالها در کنار یکدیگر با آرامش و بدون جنجالهای بازیگران امروزی به زندگی خود وفادار ماندهاند. گاهی در کنار هم بازیهای بهیادماندنیای از خود به یادگار گذاشتهاند و گاهی هم به تنهایی هنرنمایی کردهاند.
باگذشت سالها هنوز هم نقش حسامبیک، خان بزرگ سریال «روزی روزگاری» با تکیهکلامهای زیبا و بهیادماندنی در خاطره همه ایرانیها باقیمانده است؛ حسامبیکی که «محمود پاکنیت» آن را بازی کرد.
۳ سال بعد در سریال پرمخاطب «پدرسالار» بازی متفاوت او را دیدیم و تحسیناش کردیم؛ اما بازی او در نقش اربابسالاری سریال «پس از باران» او را به اوج محبوبیتش رساند. البته اینها شروع تازهای برای او رقم زد و با هنرنمایی منحصربهفردش در نقش حضرتیعقوب (ع) در سریال یوسفپیامبر (ع) توانمندیهای خود را بار دیگر به رخ کشید.
در این میان از نقش کلیدی و مهم او در سریال «شهرزاد» هم نمیتوان ساده گذشت، اما موفقیتهای هنری پاکنیت را که کنار بگذاریم به بیش از ۴۰ سال زندگی مشترک بیحاشیه او با بازیگری از جنس خودش خواهیم رسید.
محمود پاکنیت و «مهوش صبر کن» زوجی موفق هستند که سالها در کنار یکدیگر با آرامش و بدون جنجالهای بازیگران امروزی به زندگی خود وفادار ماندهاند.
گاهی در کنار هم بازیهای بهیادماندنیای از خود به یادگار گذاشتهاند و گاهی هم به تنهایی هنرنمایی کردهاند. به بهانه پخش سریال «حکایتهای کمال» و بازی پاکنیت، سراغ این زوج رفتیم و پای صحبتهای خودمانی و دلنشین آنها نشستیم.
اجازه بدهید برای سؤال نخست از زندگی مشترکتان بپرسیم. شما حدود ۴۰ سال است که در کنار یکدیگر با کمترین حاشیه زندگی میکنید. زندگی هنریتان تأثیری در زندگی شخصیتان داشته است؟
پاکنیت: بیتردید زندگی هنری در زندگی شخصی ما تأثیر گذاشته است؛ چراکه ما هر دو همکار هستیم و همدیگر را بهتر درک میکنیم. بههرحال کار ما مشکلات خاص خودش را دارد. برای مثال ساعت کاری نامحدود در طول شبانهروز و بازی در نقشهای مختلف برای زوجهایی که همکار هستند راحتتر است.
اگر همسر من این موضوع را درک نکند مطمئنا مشکل پیش خواهد آمد و همین موضوع منجر به اختلاف و متأسفانه گاهی جدایی میشود. خوشبختانه ما، چون هر دو در تئاتر باهم آشنا شده و مشکلات تئاتر را هم بهخوبی درک کرده بودیم در این زمینه به تفاهم رسیدیم.
شهریور امسال زندگی مشترک ما مرز ۴۰ سال را رد کرد. سال ۵۸ که ازدواج کردیم وسیلهای مثل موبایل نبود که ما از حال هم باخبر شویم یا در یک تئاتری کنار هم باشیم و بتوانیم هماهنگ شویم. با تمام این سختیها با هم همکاری کردیم، گاهی کنار هم بازی کردیم و گاهی جدا از هم.
صادقانه میگویم گاهی هم خسته از کار برگشتیم و از سر عصبانیت بگومگوی کوتاهی میکردیم، اما هیچوقت به این فکر نکردیم که این دو جمله پایان زندگی ما باشد.
صبوری و گذشت، زندگی ما را محکمتر کرده است. ما این ۴۰سال واقعاً خوب زندگی کردیم. واقعاً از زندگیمان راضی هستیم و ۲پسر، ۲عروس و ۳ نوه دوست داشتنی داریم. یکی از پسرانم در شیراز همراه خانوادهاش زندگی میکند و پسر کوچکمان هم همراه خانوادهاش تهران هستند. ما دائم با فرزندان و خانوادهشان حضوری و تلفنی در تماس هستیم و از با هم بودن لذت میبریم.
مهوش صبرکن: من هم معتقدم که تداوم یک زندگی مشترک به گذشت و بخشش دو طرف برمیگردد. در دنیا ثابت شده که سختی کار تئاتریها برابر با سختی کار معدنچیان است و من، چون سالها در حوزه تئاتر در شیراز کار کرده بودم، با مشکلات و سختیهای کار بازیگری آشنا بودم.
وقتی که ازدواج کردیم جوان بودیم و دوست داشتیم که مهمانی، سفر و گردش برویم، اما با شغل بازیگری، تفریح برنامهریزی شده شامل حال ما نمیشد. گاهی جمعهها و تعطیلات رسمی هم سرکار بودیم. ولی خداراشکر خانوادههایمان این محدودیتهای شغل ما را درک کرده و هیچوقت دلخور نشدند. بهخاطر این سختیهایی که توضیح دادم اگر گذشت چاشنی زندگیمان نبود به مشکل برمیخوردیم.
نکته جالب اینجاست که شما کارهای مشترک زیادی همچون سریالهای کهنهسوار، پس از باران، یوسف پیامبر (ع)، خاطرات مرد ناتمام، دخترم نرگس و... باهم داشتید. از کارهای مشترکتان برایمان بگویید.
پاکنیت: وقتی باهم هستیم راحتتریم؛ مثلا ما الان ۳ماه باهم در ارومیه مشغول بازی در یک فیلم بودیم و برای هر دوی ما خیلی خوب بود. به همینخاطر من هیچ پیشنهاد بازی در خارج از شهر تهران را قبول نمیکنم مگر اینکه براساس ضابطه و توانمندیهای همسرم او هم در کنارم بازی کند.
سالها قبل این پیشنهادها را قبول میکردم. برای مثال برای بازی در سریال پدرسالار من ۸ماه تهران بودم و همسرم با ۲ بچه در شیراز مانده بود. آن زمان مهوش با اینکه کار تئاتر انجام میداد سرگرم بچهها بود، اما حالا هر دو فرزندمان ازدواج کردهاند و ما تنها شدهایم. اصلا نمیتوانم همسرم را تنها بگذارم.
او هم نمیتواند مرا تنها بگذارد، چون ممکن است اتفاقی برای ما بیفتد. این یک واقعیت است که ما دیگر پیر شدهایم و باید یک همدم همیشه کنارمان باشد. از طرفی به هم عادت کردهایم و در کنار هم بودن برایمان شیرین است.
صبرکن: چون اغلب در فیلمهای مشترک با هم آفیش بودیم برای ما هماهنگی راحتتر بود. البته اگر با هم نباشیم هم، چون بازیگریم کارمان را انجام میدهیم، ولی خیلی قشنگتر است که باهم باشیم و باهم بازی کنیم.
از بازیهای مشترکتان خاطرهای دارید؟
صبرکن: یک سکانس از سریال پس از باران خیلی روی من تأثیر گذاشت که دوست دارم بازگو کنم. من خودم در آن سکانس بازی نداشتم و از دور بازی محمود را میدیدم. جایی که خانم کوچیک همسر خانسالاری رفته بود و خان به یک حالت جنون رسیده بود.
همه کارکنان خانه اربابی را جمع کرده بود، فریاد میکشید و بازخواست میکرد. خاطرم هست چنان در نقش فرورفته بود و با گریه فریاد میکشید که من در پشت صحنه متاثر شدم، روی زمین نشستم و گریه کردم.
خانم صبرکن! شما نسبت به آقای پاکنیت گزیدهتر کار میکنید؛ علت خاصی دارد؟
صبرکن: من خیلی به متن فیلمنامه اهمیت میدهم. پیشنهادهای زیادی به من میشود، اما نقش دلخواه من نیست. دوست ندارم همیشه نقش یک زن معمولی و کلیشهای را بازی کنم. چون تئاتری بودم این توان را در خودم میبینم که بتوانم نقشهای سخت و تأثیرگذار بازی کنم.
یکی از مشکلات فیلمنامههای امروزی این است که وقتی به تو کاری پیشنهاد میدهند فیلمنامه هنوز کامل نوشته نشده و تو اصلا نمیدانی پایان بازی چه میشود و نقش تو به کجا میرسد؟ همچنین این روزها هم ترجیح میدهم بیشتر پاکنیت بازی کند و من امکانات رفاهی را برای او در خانه فراهم کنم.
آقای پاکنیت! شما نقش خان و خانزاده و شاه را خیلی خوب بازی میکنید. در خانه هم این احساس خانی و ریاست را دارید؟
پاکنیت: نه (با لبخند). فضای ما در خانه بسیار صمیمی است. در خانه حتی به فرزندانم میگویم برای اینکه صمیمیتر باشیم مرا با اسم کوچکم صدا بزنند. من حتی در خانه آشپزی هم میکنم و دستپختم حرف ندارد.
صبرکن: نه اینطور نبوده. من معتقدم وقتی بازیگر در اتاق گریم، گریم صورت خود را پاک و لباسش را عوض میکند باید نقش را هم همانجا بگذارد و در زندگی خودش باشد. اگر قرار باشد بازیگر با هر نقشی که بازی میکند به خانه و زندگیاش بازگردد زندگی به هم میریزد.
البته حالا که صحبت از بازیهای متعدد محمود در نقش خان و شاه به میان آمده بد نیست خاطرهای جالب تعریف کنم. همسرم علاقه زیادی به دیدن فیلم دارد و واقعا عاشقانه فیلم نگاه کرده و محو تماشای آن میشود.
یکبار خاطرم هست روی مبل سهنفره بزرگ به حالت نیمهخوابیده در حال تماشای فیلم بود و پسرم از طبقه بالا آمد و گفت بابا شاهانه فیلم تماشا میکنی! گویا باورت شده که شاه هستی و هنوز در نقش شاهعباس غرق هستی. ما همگی خندیدیم.
البته تأثیر بعضی نقشها و فیلمهای خوب در بازیگر را نمیتوان نادیده گرفت؛ برای مثال بازی در سریال یوسف پیامبر (ص) خیلی روی محمود تأثیر گذاشت. البته بهنظرم بهتر است خودش در این زمینه توضیح بدهد.
آقای پاکنیت! از کارکردن این سریال کنار مرحوم سلحشور برایمان بگویید.
پاکنیت: اتفاقا چندی پیش فرصت شد تا قسمت پایانی این سریال را تماشا کنم و مثل هر بار اشک در چشمانم جاری شد و متاثر شدم. بازی در این سریال و نقش حضرت یعقوب (ع) برای من یک افتخار بود. خاطرات زیادی از این سریال دارم، اما اینجا به یکی از آنها بسنده میکنم.
خدا رحمت کند، مرحوم سلحشور اصرار داشتند صحنه دیدار حضرتیعقوب (ع) و حضرت یوسف (ع) بهگونهای فیلمبرداری شود که همزمان با همآغوشی آنها باران ببارد و به یمن این دیدار مصر از قحطی نجات یابد. عوامل تولید گفتند وسط تابستان بارش باران آن هم در محوطه وسیع بیابان ممکن نیست.
اعلام کردند که این سکانس کمی سخت خواهد بود و مشکلات زیادی برای اجرای پیش خواهد آمد. مرحوم سلحشور گفتند: آن کسی که کارگردان و نویسنده این کار هست (منظورش خدا بود) حتما برای این سکانس فکری خواهد کرد. بالاخره او را راضی کردند که بدون باران این سکانس گرفته شود.
شاید باور نکنید همه سکانسهای رفتن حضرت یعقوب (ع) به مصر در یک روز گرفته شده و هوا آفتابی بود. تا اینکه به لحظه دیدار این دو رسیدیم. کمکم آسمان ابری و تیره شد و همه ما شگفتزده شدیم که چطور یکباره آسمان ابری شد. حتی لحظه آغوش این دو رعدوبرقی هم زده شد، اما باران نبارید. ایمان و اعتقاد قلبی مرحوم سلحشور واقعا ستودنی بود.
چه چیزی حال شما را خوب میکند؟
پاکنیت: هوای سالم، خیابانهای بدون ترافیک و نبودن بچههای کار در سطح شهر حال مرا خوب میکند. اینها وظیفه مسئولان شهری است که باید به آن توجه کنند.
صبرکن: برای من مهمترین چیز در تهران این است که واقعا آلودگیهوا برطرف شود. البته خوب میدانم که این فقط شهر تهران نیست و خیلی از کشورها گریبانگیر این مشکل هستند. گاهی با خودم فکر میکنم که با بالا رفتن سن ممکن است مجبور شویم بهخاطر این آلودگی هوا از تهران کوچ کنیم.
زیباسازی شهر هم خیلی برای من مهم است. شهر و محله زیبا، حال مرا خوب میکند. خانه قبلی ما حیاط بزرگی داشت. شهرداری به درخواست هیأتمدیره ساختمان درختان زیادی در حیاط آن کاشته بود.
همیشه دوست داشتم پیشنهاد بدهم که هر کسی به مناسبت تولد خودش یک نهالی در باغچه بکارد. چقدر زیباست که این فرهنگ را ترویج بدهیم که از همین خانهها زیباسازی را آغاز کنیم و کمکم به شهر برسیم، بیشک شهر زیبایی برای شهروندان و حتی گردشگران خارجی خواهیم داشت. بهنظر من این آرزو، نه دور و نه دیر است.
اوقات فراغتتان را چطور میگذرانید؟
پاکنیت: مسافرت را خیلی دوست دارم. هر فرصتی که پیش بیاید به شهرهایی سفر میکنیم که تاکنون نرفتهایم. من اهل هواپیما نیستم و با خودروی خود سفر میکنم تا رانندگی کنم و از جاده لذت ببرم. ما مرتب در حال رفتوآمد بین تهران و شیراز هستیم.
از طرفی یکی از پسرانم در شیراز ازدواج کرده و همانجا ماندگار شده است، حالا دیدار با او، عروس و نوهام بهترین بهانه است که من و همسرم مدام شالوکلاه کنیم و به دیدار آنها برویم.
همچنین از تماشای فیلم هم لذت میبرم. مطالعه یکی از کارهای معمول من است و علاقه زیادی به خواندن کتابهای تاریخی بهویژه تاریخ ایران دارم. برای من مهم است که از تجربیات خوب و بد گذشتگانم بهره ببرم. ایکاش مسئولان کشور هم اهل مطالعه تاریخ بودند و از تجربیات آنها استفاده میکردند!
صبرکن: من هم خواندن کتاب بهویژه کتابهای رمان را دوست دارم. به جوانها پیشنهاد میکنم که کمی از این فضای مجازی بیرون بیایند و حداقل روزی یک صفحه کتاب بخوانند. برای شروع خواندن هم میتوانند از داستانهای بلند یا رمان شروع کنند. رمان خیلیها را به سمت عادت به کتابخوانی کشانده است.
من همیشه به خواهرانم میگویم که در خانه و مقابل چشم فرزندانشان کتاب و روزنامه بخوانند تا فرزندانشان به مطالعه عادت کنند. حیف است از کتاب دور بمانیم و فقط محو فضای مجازی که ثمره چندانی ندارد شویم. بیایید بوی کتاب را فراموش نکنیم. هر چه داریم از کتاب داریم. اگر کتاب و نوشتهای نباشد نمایشنامه و فیلمنامهای نخواهد بود و فیلم یا اثر هنری هم ساخته نمیشود.
هماکنون مشغول چه کاری هستید؟
پاکنیت: مشغول بازی در یک سریال همراه همسرم در ارومیه بودم که تصویربرداری آن تمام شد. الان هم مشغول بازی در سریال تاریخی «جشن سربرون» هستم. من در این سریال که ساخته آقای مجتبی راعی است نقش فتحاللهخان را بازی میکنم. این سبیل هم که در صورت من میبینید گریم این نقش است.
صبرکن: مشغول خواندن چند فیلمنامه پیشنهادی هستم که احتمالا بهزودی در یکی از آنها بازی کنم.
این روزها شاهد پخش سریال حکایتهای کمال از تلویزیون هستیم. برخلاف نقشهای جدی متعدد شما، اینبار نقشتان متفاوت است. از این سریال بگویید.
برای من با این سنوسال، حکایتهای کمال حس نوستالوژی دارد. ما با این حالوهوا بزرگ شدهایم. متأسفانه بچههای امروزی از دیدن این خانههای حوضدار، زیرزمینهای بامزه، بازارچههای قدیمی و... محروماند. این دورهمیهای خانوادگی و ارتباط نزدیک با همسایهها خیلی کم شده است.
بچههای امروزی به نوعی در آپارتمانها حبس شده و کل تفریحشان سرک کشیدن به موبایل و نشستن پای بازیهای رایانه است. شاید سریالهای اینچنینی بتواند برای ساعتی حالوهوای خانهها را غرق شادی و خاطرههای شیرین کند.
حالا که صحبت از نسل جدید و بچهها شد بد نیست از فرزندانتان بپرسیم. گویا اهل هنر و بازی هم هستند؟
پاکنیت: ثمره زندگی ما ۲ پسر به نامهای مسعود و مهرداد است. هردوی آنها علاقه زیادی به این هنر دارند و حتی درچند فیلم هم بازی کردهاند، اما من و همسرم همیشه دوست داشتیم فرزندانمان خیلی درگیر بازیگری نشوند و به تحصیلات و ازدواج و فعالیتهای دیگر مشغول شوند.
صبرکن: همانطور که محمودجان اشاره کردند برخلاف علاقه و استعداد فرزندانمان در حوزه بازیگری، ما خیلی برای ورود به این حوزه آنها را تشویق نکردیم. حتی پسر کوچک ما در سریال «وارث» بهعنوان نقش اول با پدرش همبازی شد، اما بعد پدر اجازه فعالیت بیشتر نداد تا به زندگی شخصی و خانوادگیشان لطمه وارد نشود. بیشتر دوست داشتیم که آنها به موقع ازدواج کرده و بچهدار شوند.
خیلی از جوانها به بازیگری علاقه دارند. به آنها چه راهنماییای میکنید؟
پاکنیت: به جوانهای عزیزی که علاقهمند به کارهای هنری هستند و دوست دارند بازیگر شوند پیشنهاد میکنم که اصولی و ریشهای وارد این رشته شوند.
منظورم از ریشهای، داشتن تحصیلات و دانش در این رشته است که هم در دانشگاه و هم در کلاسهای آزاد بازیگری میتوانند کسب کنند. از همه اینها کمهزینهتر تمرین تئاتر است. تئاتر مثل یک دانشگاه، البته بهصورت عملی آموزش میدهد.
اما اگر بدون دانش بخواهند بازیگر شوند شاید مقطعی موفق شوند، اما دیر یا زود از عرصه کنار گذاشته میشوند.
صبرکن: همیشه به جوانها و بهویژه دخترخانمهای علاقهمند به بازیگری گفتهام که شما فقط تصویر سینما و تلویزیون را میبینید و دوست دارید که بازیگر شوید، اما بازیگری فقط این چند ساعتی که میبینید نیست؛ سختیهای بسیاری دارد.
باید بلد کار باشید. اگر واقعا علاقهمند هستید بهدنبال پیدا کردن پارتی یا یک رابطه نباشید و اصولی و با تحصیلات این رشته را دنبال کنید.
محمود پاکنیت متولد ۱۰ دی ۱۳۳۱ در کازرون، است. فعالیت خود را از سال ۱۳۴۸ با تئاتر شروع کرد سپس در سال ۱۳۵۲ بهعنوان کارمند اداره کل فرهگوهنر مشغول به کار شد. از سال ۱۳۶۷ بازیگری را بهصورت حرفهای پیش گرفت. پاک نیت یکی از نقشهای ماندگارش را در سریال پدرسالار میداند.
او ضمن آرزوی سلامتی برای محمدعلی کشاورز میگوید: من از اینکه در سریال پدر سالار در کنار استادانی، چون استاد کشاورز قرار گرفتم بسیار خرسندم و توانستم از وجود او بهرههای زیادی برای بهترشدن کار خود ببرم. من همیشه خودم را مدیون استاد میدانم.
مهوش صبرکن متولد ۱۶ خرداد ۱۳۳۹ در شیراز، بازیگر است. او فعالیت حرفهای خود را از سال ۱۳۵۶ با تئاتر شروع و سالها تلاش کرده است تا به جایگاهی واقعی در این عرصه برسد. صبرکن در سریالهای مختلفی همچون پس از باران، خانهای در تاریکی، شب میگذرد و یوسف پیامبر (ع) در کنار همسرش نقشآفرینی کرده است.
خودش درباره ازدواجشان میگوید: «در سال ۱۳۵۶ که سال آخر دبیرستان را میگذراندم و تازه فعالیتم را در این حرفه آغاز کرده بودم (۱۸ سالم بود)، در تئاتر شاتره نقش مقابل محمود پاکنیت را بازی کردم. همین تئاتر سبب آشنایی و ایجاد علاقه شد و در سال ۱۳۵۸ باهم ازدواج کردیم و حالا بیش از ۴۰ سال است که کنار یکدیگر عاشقانه زندگی میکنیم».
پاکنیت جوایز و افتخارات زیادی کسب کرده است. اخذ درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۱۳۶۷ و انتخاب بهعنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۴ و همچنین کاندیدای سیمرغ بلورین این جشنواره بهخاطر بازی در فیلم «سفر به هیدالو» ازجمله افتخارات او است.
پاکنیت همچنین بهعنوان بهترین بازیگر مرد در بخش نگاه نو سیامین جشنواره فیلم فجر بهخاطر بازی در فیلم «پنجشنبه آخرماه» انتخاب شده و جایزه بهترین بازیگر ششمین و هفتمین جشنواره تئاتر فجر را کسب کرده است. او داوری بخش مناطق سیامین جشنواره تئاتر فجر را هم بهعهده داشت.
منبع: همشهری
72