وضعیت سفید کمرنگ/ نگاهی به سریال سرباز
سریال «سرباز» از آن سریالهایی است که به خاطر داستان آن واکنشهای بسیاری را در پی داشت. آنهایی که تجربه خدمت سربازی دارند، فضایی را که مقدمدوست و نعمتا …در دوران سربازی و پادگان ایجاد کردهاند، به واقعیت نزدیک نمیدانند.
«سرباز» نخستین سریالی است كه بلافاصله پس از افطار روی آنتن شبكه سه میرود و یكی دو شبی است كه فضای سریال تغییر كرده و حال و هوای سربازی به خود گرفته است. از این رو با تعدادی از بازیگران و منتقدان در این باره گفتوگویی صورت گرفته است:
سریال «سرباز» از آن سریالهایی است که از همان ابتدا به خاطر داستان و شیوه روایت آن واکنش های بسیاری را در پی داشت. آنهایی که تجربه خدمت سربازی دارند، فضایی را که مقدمدوست و نعمتا …در دوران سربازی و پادگان ایجاد کردهاند، به واقعیت نزدیک نمیدانند و نقدهایی را به آن وارد میدانند. آنهایی هم که با این مقوله بیگانه هستند و با داستان یلدا و یحیی بیشتر ارتباط برقرار کردهاند، نظرات متفاوتی را نسبت به رابطه این دو دارند. از طرفی شیوه روایت داستان و مونولوگ گوییهای ناصر طهماسب نیز برای برخی مخاطبان تلویزیون اتفاق تازهای است. واقعیت این است عدهای معتقدند با توجه به سبک کاری زوج مقدمدوست و نعمتا… که عمدتاً در ترسیم فضای ساده و زندگی معمولی تبحر دارند، تا اینجای قصه نتوانستهاند موفقیت سریال «وضعیت سفید» را با این مجموعه تکرار کنند. با این حال این مجموعه همچنان از همراهی مخاطبان خود بیبهره نبوده و عدهای کنار سفرههای افطار زمانی را به تماشای سریال «سرباز» اختصاص میدهند. به همین منظور نظر تعدادی از منتقدان و یکی از بازیگران این سریال در اینباره جویا شدیم که در ادامه میخوانید.
پادگان یا هتل؛ مساله این است
هر کس یک بار پایش به پادگان باز شده و یک روز خدمت سربازی انجام داده باشد، با تماشای قسمتهای مربوط به حضور بازیگران سریال سرباز در پادگان خنده اش می گیرد و البته حرص می خورد از این حجم تفاوت بین آنچه در واقعیت اتفاق می افتد و آنچه در سریال به تصویر کشیده شده است. از لحظه ای که سربازها سوار اتوبوس میشوند، همه چیز وارونه جلوه می کند. در بهداری، سرهنگ کارکشته ارتش جوری با سرباز حرف می زند که انگار سرباز، مافوق اوست.
سرباز دیگری خیلی راحت و یک لنگه پا جلوی جناب سرهنگ ایستاده و انگار که با رفیقش طرف است، حرف می زند. در ورودی پادگان، همه چیز خنده دار است. سربازها شبیه بچههایی هستند که می خواهند به اردوی بازدید از آسمان نمای تهران بروند. همه درون صف می زنند، دژبانها اسپند دود می کنند، آبنبات تعارف میکنند و جوری خوش آمد می گویند که ما در هیچ جا دوران خدمت با آن رو به رو نشدیم.
از همه عجیب تر، حضور فرماندهان پادگان با درجه های سرگردی و سرهنگی و سرتیپی در ورودی پادگان برای استقبال از سربازها است! یعنی سازندگان سریال فکر می کنند واقعاً چنین اتفاقی در واقعیت رخ می دهد که اگر رخ بدهد اشتباه است. چرا فرمانده پادگان باید به استقبال سرباز بیاید؟ مگر ارتش و نظام، مهمانی دورهمی است؟ کجای پادگانها در روز اول، سربازها در سالن آمفی تئاتر و روی صندلی می نشینند؟ ما که در تمام خدمت بیشتر روی زمین می نشستیم و اصلا درستش همین است و در همه ارتشهای دنیا همین روال است.
در کدام پادگان سرباز می تواند کوله اش را بیندازد روی دوشش و دو سه نفری بروند ببینند کدام گروهان افتاده اند؟ مگر خانه خاله است؟ والا ما که همین چند سال پیش خدمت مان تمام شده، برای رفتن به هر جایی باید قدم رو و به صورت رژه حرکت می کردیم و تصور اینکه برای خودمان در پادگان بچرخیم آن هم در روزهای اول آموزشی، محال بود. کاش نویسنده و کارگردان و مشاوران فیلمنامه سرباز، حداقل یک بار این مسائل ابتدایی را مرور می کردند یا اگر محدودیتی داشته اند و نمیتوانستند به شکل دیگری پادگان را نشان بدهند، سراغ این سوژه نمی رفتند. سوژه ای که حالا فقط سوژه خنده است و بس!
شهرام خرازیها منتقد:
بارزترین ویژگی مجموعه «سرباز» استفاده از نریشن(گفتار روی تصویر) است که در سریالهای تلویزیونی کمتر مسبوق به سابقه است. بهرهگیری از «نریشن» معمولا زمانی صورت میگیرد که متن، «دیالوگ»، «منولوگ»، تصویر یا نماد عاجز از رساندن کافی و بسنده محتوا باشد؛ در چنین مواردی «نریشن» نه تنها عاملی مزاحم محسوب نمیگردد بلکه به درک بهتر شخصیتها و داستان سریال کمک میکند. «نریشن»
پاشنه آشیل سریال «#سرباز» است. به وضوح مشخص است که کارگردان این مجموعه از کاربرد «نریشن» بیاطلاع یا کماطلاع بوده و به مسیری منحرف شده است که از اساس اشتباه و غلط ریلگذاری شده است. تدوین نیز لطمه غیرقابل اغماضی به سریال «سرباز» زده است. بسیاری از «پلان» ها را میتوان حذف کرد و ... انگار دست کارگردان را باز گذاشتهاند تا هر چقدر دوست داشته داستان، نماها و سکانسها را کش بدهد! کل این مجموعه را میتوان با تدوین مجدد و حذف «نریشن» به یک «مینی سریال» متوسط تبدیل کرد.
مقدمدوست متنهای خوب و تأثیرگذاری هم نمینویسد. البته نمیتوان منکر ایدههای خوبی که در سر دارد، شد. اما در پروراندن این ایدهها چه در سریال «سرباز» چه در آثار دیگرش ناتوان است! از طرف دیگر داستانی که برای این مجموعه نوشته شده بسیار کمرمق است و به همین خاطر هم «نریشن» نه برای ارتقای متن بلکه برای پرکردن چالههای داستان سریال، حفرههای دراماتیک آن و خلأ شخصیتپردازی به کار گرفته شده است. یحیی به عنوان یک پزشک قابل باور نیست.
پزشکان و کسانی که دستی در حرفه پزشکی دارند بهراحتی متوجه میشوند که جامه پزشکی برای چنین کاراکتری مناسب نیست. داستان سریال آن قدر بیرمق است که بیننده در پایان هر قسمت اصلا راغب به تماشای قسمت بعدی نمیشود؟! مسیر داستان بارها بهواسطه ورود کاراکترهای جدید زائد و طرح موضوعات فرعی، بیهوده و بدون منطق دراماتیک عوض میشود؛ درست مثل خوانندهای که خارج میخواند و شنونده را از خود منزجر میکند.
در این میان نمیتوان بازیگر خوب و مسلطی مثل آرش مجیدی را مقصر دانست. زیرا او ناگزیر بوده طبق آن چه در متن نوشته شده و برای این سریال در اختیارش گذاشتهاند، بازی کند و دیالوگ بگوید. باورپذیر نبودن پزشک سریال ریشه در ناشیگری نویسندگان و کارگردان دارد. کاملا مشخص است که به بازیگران این مجموعه اجازه بداهه و بروز خلاقیتهای ذاتیشان داده نشده است. حتی بازیگر بداههکار و خلاقی مثل نیما شعباننژاد از این محدودیت سفت و سخت در امان نمانده است.
کیوان امجدیان؛ منتقد:
برای این سریال شاید کارگردان می توانست دست به ساختارشکنی بزند و قصه ای را شکل دهد که در عین کمتر شدن پیچیدگی ها، ریتم کار را هم سریعتر میکرد. آن وقت شاید در این شرایط علاوه بر فضا و داستان، نوع کارگردانی مجموعه هم می توانست مخاطبان بیشتری را به خود جذب کند، اتفاقی که با هماهنگی کارگردانی و نوع روایت قصه، می شد کامل تر شکل بگیرد. با همه این ها باید درنظر داشت که این مجموعه برای زمانی غیر از ماه رمضان درنظر گرفته شده بود.
به نظرم سرباز چه در کارگردانی و چه در قصه با بقیه سریال ها تفاوت اساسی داشت. نوع روایت این مجموعه به شکلی است که می توان گفت کارگردان برای انتخاب آن ریسک کرده است، تصمیمی که البته چندان هم جواب نداده چرا که برخی از مخاطبان هنوز نمی توانند با آن ارتباط برقرار کنند. با همه این ها خود من این مجموعه را دوست دارم اما معتقدم که می شد زمان مناسب تری را برای پخش آن در نظر گرفت چرا که با توجه به حال و هوای ماه رمضان پخش این کار بلافاصله بعد از افطار شاید چندان مناسب نباشد.مخاطب برای تفکر و نزدیک شدن به شخصیت های سرباز به زمان نیاز دارد، موضوعی که در زمان افطار کمتر می شود به آن پرداخت.
آرش مجیدی جزو بازیگران گزیده کاری است که بسیار باورپذیر بازی می کند. در واقع می شود گفت که خروجی کارش تصویری در ذهن مخاطب ایجاد میکند که هر بازیگر دیگری را به جای او بگذاری نتواند این نقش را بازی کند. در مورد الیکا عبدالرزاقی هم می شود گفت که از او در این مجموعه بازی معمولی را دیده ایم، با این حال در شخصیت او ناراحتی و درگیری دیده میشود که گمان نمی کنم در فیلمنامه باشد و البته اگر هم باشد، بازی او برای انعکاس این حس جزو اتفاقات درخشان کار محسوب میشود.
گفتوگو با علی عامل هاشمی، بازیگر سریال سرباز
شهاب خیلی اذیتم کرد!
شهاب که علی عامل هاشمی نقش او را بازی میکند یکی از شخصیتهای پراهميت و دردسرساز سرباز است. هاشمی در این سریال چهره تازهای از یک سرباز دلنگران و تنها را به تصویر کشیده که البته نمک خاص خودش راهم دارد. در ادامه گپ و گفت ما با شهاب سرباز را بخوانید.
برای شما قصه سرباز و شخصیت شهاب چه جذابیت و ویژگیهایی دارد؟
در این فضا آن چه که در من علاقه ایجاد کرد، این است که قصههایی که هادی مقدمدوست روایت میکند در عرض پیش میرود یعنی او موقعیتهای جذابی خلق میکند که در همان سکانس است و من این مدل بازی را خیلی دوست دارم، جریانی که باعث میشود تا آن لحظه برای خودش جذابیت و موقعیت ویژهای داشته باشد.
فکر میکنید این میزان ترس از سربازی و حس و حالی که در شهاب وجود دارد چه قدر به واقعیت نزدیک است؟
اتفاقا یکی از جذابیتهای دیگر داستان این است که قصه آن انگار از دل مردم شکل گرفته؛ چرا این را می گویم چون خیلیها به من پیام دادند و گفتند که آقا من به همین اندازه از سربازی میترسم، در تنهایی خودم هستم یا آدمها اذیتم میکنند و به غرورم اهمیت نمیدهند.
پس این ماجرا مابهازای بیرونی هم دارد؟
بله، در ابتدا فکر میکردم که شاید این موضوع آن قدر واقعی نباشد، اما بعد از بازخوردهایی که گرفتم متوجه شدم درصد زیادی از جامعه ما این وضعیت را دارند و مثلا با تنهاییشان کنار آمدهاند و نمیتوانند روابط اجتماعی برقرار کنند. این معضل خیلی بزرگی در جامعه است که باعث می شود تا به واسطه دوریکردن آدمها از اجتماع شاهد افسردگی در آنها باشیم؛ مسالهای که در اجتماع به وفور به چشم میخورد.
حضور راوی در سرباز هم اتفاقی است که واکنشهای زیادی نسبت به آن وجود دارد، برای شمایی که بازیگر سریال هستید، این موضوع چه تأثیری روی کارتان دارد؟
خیلی وقتها در طول هر پلان ما تفکر و سکوت میکنیم و از ابتدا هم مبنا این بود که نریشنهای اینچنینی داشته باشیم اما قرار بود خود هر بازیگری این کار را انجام دهد، اتفاقی که شرایط کرونا روی آن اثر گذاشت و از آنجا که نمیتوانستیم مدام تردد کنیم و نریشن بگوییم، این نریشنها کم و آخر هم قرار شد آقای ناصر طهماسب آن را بگویند. این مدل روایتکردن هم سلیقه کارگردان است و قصه شبیه به جریانی شده که انگار یحیی، یلدا و شهاب در حال تعریف خاطرهای هستند که شاید برای چند سال پیش است. من بازخوردهای مثبت زیادی از این موضوع دیدم، اما برخی هم دوست نداشتند چیزی را که می بینند یکی دائم برایشان تعریف کند.
باز هم به شهاب برگردیم، شخصیتی که پر از آشفتگی، تردید، تنهایی و البته حالتی است که گاهی در آن طنز ظریفی دیده هم میشود. برای شکلدادن آن جدا از متن خودتان چقدر دخیل بودید؟
متن برای ما خیلی جالب بود، چرا که کلیت آن را همه میدانستیم، اما جزئیاتش را فقط آقای مقدمدوست در جریانش بود و او میگفت که به چه شکلی باید آن را بگوییم. این سریال و نقش برای من خیلی مهم بود چون خیلیها من را به عنوان یک بازیگر کمدی میشناختند اما اینجا شخصیت متفاوتی دارم که بدون تعارف من را خیلی اذیت کرد.
از چه نظر آزاردهنده بود؟ یعنی در آن غرق شدید؟
خیلی سخت بود که به مدت طولانی و در حدود 21 ماه تصویربرداری یکدفعه در این فضا فرو بروی. در این مدت من مجبور بودم تا آخر سریال با خیلی از دوستان قدیمیام مثل آرش مجیدی، جواد خواجوی و نیما شعباننژاد دعوا کنم و از آنها فاصله بگیرم. این گوشهگیری کمکم از جلوی دوربین به پشت صحنه هم رسید و برای مدتی دیگر نمیشد در آن دوران خیلی راحت زندگی کرد. تبدیلشدن به یک آدم تلخ و تنها برای من -که اگر تستی میگرفتند میتوانم بگویم افسردگیام صفر است و همیشه دوست دارم بامزه جمع باشم تا پرخاشگر- خیلی سخت بود. به هر حال این بازیگری است که درسش را خواندهام و خوشحالم توانستم رضایت بیشتر مخاطبان را جلب کنم.
خودتان سربازی رفتید؟
من معاف شدم اما سه برادر دیگرم رفته بودند و خاطراتشان را شنیده بودم. با این حال به محض معافیت در سه کار نقش سرباز داشتم و حدود 11 ماه کچل بودم.
پس یکجورهایی از آنهایی که سربازی رفتهاند هم بیشتر تجربه خدمت دارید.
بله واقعا، اگر سربازی می رفتم فقط سه ماه کچل میشدم اما بعد از آن کارها، برای سریال سرباز هم ماهها در پادگانها بودم.
خیلی ها شما و برادرتان(هدایت هاشمی) را شبیه به هم می دانند، در این فضا چقدر با هم تعامل داشتید؟
هدایت واقعا بازیگر خوبی است و میتوانم بگویم خیلی چیزها را از او یاد گرفتم و همیشه با او مشورت میکنم، اما ساخت و ساز نقشها مساله دیگری است که لازم است در حین آن شما تمام دانش و تجربهات را به کار بگیری تا اتفاق تازهای بیفتد. در مورد شهاب هم حتی راهرفتنش با علی عامل تفاوت دارد و برای شکلدادن به آن با وجود همه کمک هایی که از اطرافیانم گرفتم، زمان زیادی را صرف کردم.
به نظرتان زمان پخش سریال مناسب است؟
ما هیچ وقت فکر نمیکردیم سرباز در ماه رمضان پخش شود و شاید این ریتم سریال برای فصلی مثل پاییز و زمستان جذابتر است، با این حال به نظرم ذائقه مردم هم میتواند با مجموعههایی که نماهای زیبایی دارد و تنها عدهای دور هم حرف نمیزنند، تغییر کند و باز هم فکر میکنم سرباز این قابلیت را دارد.
منبع: جامجم
72