تاکنون ۹ نفر نقش بتمن را در فیلمهای بلند سینمایی یا مجموعههای تلویزیونی بازی کردهاند و این در حالی است که نفر دهم نیز برای فیلم جدیدی که مت ریوز درمورد این چهره افسانهای داستانهای کمیکاستریپی ساخته و آماده پخش کرده، مهیای نشستن بر پردههای نقرهای است. فقط یک نفر در جمع ۹ نفره مورد بحث سهبار در نقش بتمن ظاهر شده و او همانا کریستین بیل است که در سهگانه بتمنی کریستوفر نولان در این قالب سخت فرو رفت و چنان تصویر منفی، اما طبق اصول و واقعیای از مرد خفاشی ارائه داد که به اعتقاد خیلیها بهترین ایفاگر این نقش بوده است.
مایکل کیتون هم با دو بار ایفای این نقش، جزو پیشتازان است، ولی سه بار حضور بنافلک در نقش بتمن به این سبب که در فیلمهای جنبی مرتبط با وی یا آثار ترکیبی کمیکبوکی صورت گرفته، رسمیت لازم را ندارد و به هیچروی با دستاوردهای کریستین بیل که در سه فیلم کاملاً متمرکز بر بتمن تبدیل به وی شد، برابری نمیکند. دو نکته، مسلم و حائز اهمیت است. یکی اینکه در میان قهرمانان کمیکاستریپی و کسانی که براساس این داستانها به کمک مظلومین میشتابند و اشرار را سرکوب میکنند، بتمن یقیناً سیاهترین کاراکتر را دارد و در تضاد با سوپرمن که سراسر سپیدی و سرشار از نیات خوش نشان میدهد، ضد قهرمانیاست که پیش از نجات دادن مردم و سرکوب تبهکاران، مشغول ستیز با تردیدهای درونی خود است و هر یک از رسالتها و کارهای مردمیاش ابتدا با این سؤال اساسی و برخاسته از درون خود وی آغاز میشود که؛ «آیا من صلاحیت قهرمان بودن و تبدیل به یک منجی شدن را دارم.» شروعکننده این تم سیاه و تبیین بتمن به عنوان عامل نجاتی که ابتدا به رستگاری ماهیت خویش و تعیین تکلیف خود در جامعه لجامگسیخته غرب میاندیشد، تیم برتون با تریلوژی بتمنی خود در اواخر دهه ۱۹۸۰ و نیمه اول دهه ۱۹۹۰ بود و او حتی برق شفافیت را از لباسهای فلزی این قهرمان تنها و پناه گرفته در زیرزمین منزل اشرافی خود در شهر نیویورک گرفت و این لباسها را تیره و کدر کرد تا از سروپای مرد خفاشی حالات و احساسهای مردی ببارد که بیننده نمیتواند فرق چندانی بین او و دشمنان معروف وی یعنی جوکر، پنگوئن و هارلی کویین بگذارد.
کاملکننده این روند نیز کریستوفر نولان بود که در سهگانه اختصاصی خویش به مدد کریستین بیل بر این سیاهیها و تردیدها افزود و او را تبدیل به یکی از آدمبدهای آثار خود ساخت که البته کارهای خوب میکنند! نکته دوم این است که به سبب امتحان پسدادن ۹ نفر برای این نقش و در راه بودن نفر دهم تردیدی وجود ندارد که هیچیک از سایر قهرمانان کمیکبوکی تا به این حد ایفاکنندگان متعدد نداشتهاند و بتمنی از این بابت یک نمونه است. نمونه بودن او از جهات دیگر نیز قابل بحث و بررسی و یک واقعیت چشمگیر است و آوردن اوصاف مردانی که از دیروز تا امروز تبدیل به مرد خفاشی شدهاند، بیش از پیش مسأله فوق و سایر خصلتهای وی را عیان و موضوعات موجود را واکاوی میکند.
۱- لوییس جی ویلسون
وی اولین و جوانترین بازیگری بود که نقش مرد خفاشی را بازی کرد و البته ناموفقترین آنها، او در ۲۳ سالگی در سریال تلویزیونی ۱۵ قسمتی بتمن که کمپانی کلمبیا آن را به سال ۱۹۴۳ تهیه و پخش کرد، در قالب این منجی ویژه دیده شد، ولی مشکل این بود که به سبب قامت بسیار کوتاه و چاقی مفرط و بخصوص شکم برآمدهاش بیش از آنکه شبیه بتمن باشد، پنگوئن یکی از دشمنان بزرگ و همیشگی وی را به ذهنها میآورد.
اضافه بر این به اعتقاد منتقدان، وی صدای تند و تیزی داشت و لهجه بوستونیاش نیز توی ذوق میزد. هرچه بود، پس از اتمام دوران بتمنی ویلسون، وضع او تیره و به آرامی فراموش شد. به شماری از نقشهایش اصلاً در تیتراژ آن فیلمها اشاره نمیشد و بعضی فیلمهای دیگر او مفت هم نمیارزیدند. بهترین نقش بعدی او «بووانگا بووانگا» در سال ۱۹۵۱ بود که بین مردم محبوب شد، اما کلاس بالایی نداشت. در عوض پسر وی بهنام مایکل جی ویلسون یک تهیهکننده موفق در هالیوود شد و شماری چشمگیر از سری فیلمهای پرفروش و افسانهای و ۲۵ گانه جیمزباند را تولید کرد. لوییس جی ویلسون در سال ۲۰۰۰ بدرود حیات گفت.
۲- رابرت لاوری
لاوری بود که در سریال تلویزیونی بعدی که پیرامون بتمن درسال ۱۹۴۹ ساخته و عنوان «بتمن و رابین» به آن اطلاق شد، در قالب مرد خفاشی فرو رفت، لاوری با ۳۶ سال سن در آن زمان بازیگری باتجربه محسوب میشد و در فیلمهای حادثهای معروفی مانند «نشان زورو» (۱۹۴۰)، «شبح مومیایی» (۱۹۴۴) و «گذرگاه خطرناک» (۱۹۴۴) که بهگونهای خط و نشانهایی مشابه با بتمن داشتند و از سینمای حادثهای وام میگرفتند، بازی کرده بود، ولی حتی اگر این عامل هم درکار نبود، بهلحاظ فیزیکی و روحیات، بسیار بیشتر به بتمن میخورد.
لاوری هرگز در یک فیلم سینمایی مستقل و متمرکز بر بتمن این نقش را بازی نکرد. البته او در یک اپیزود از سریال تلویزیونی «ماجراهای سوپرمن» باز تبدیل به بتمن شد تا برای اولین بار یک بازیگر ایفاکننده نقش بتمن کنار سوپرمن قرار گیرد. وی بعداز کارهای بتمنیاش بهمدت ۲۰ سال در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی هم ایفای نقش کرد و در سال ۱۹۷۱ درگذشت.
۳- آدام وست
بیشترین مدت حضور در نقش بتمن را آدام وست تجربه کرد که نام واقعی و کاملش ویلیام وست اندرسون بود. شاید نوع بازی وست در نقش بتمن و در سریال بعدی تهیه شده پیرامون وی مبالغهآمیز و همراه با تظاهر و تأکیدهای آشکار بوده باشد، اما او آنقدر در این عرصه ماند که در یک فیلم سینمایی ساخته شده درباره مرد خفاشی محصول ۱۹۶۶ هم ایفای نقش کرد و یک سریال کارتونی هم که درباره این قهرمان کمیکبوکی ساخته شد، با الهام گرفتن از چهره و حرکات او ساخته شد و نقاشان براساس سیمای وی بتمن را کشیدند و به آن حیات صوری بخشیدند. وقتی سریال بتمن در بردارنده آدام وست در سال ۱۹۶۸ تعطیل شد، وی به اکثر نقشها و پیشنهادهای ارائه شده به او پاسخ مثبت میداد و، چون اینها پول زیادی را نصیب وی نمیکردند حاضر شد در نمایشهای صحنه و برخی مراسم و آیینها دوباره لباس بتمن را به تن کند تا امرار معاش کند.
وست پس از سالها فراموش شدن در اوایل دهه ۱۹۹۰ در قسمت اول سریالی تلویزیونی بهنام «نمای خوب» نقش مردی را بازی کرد که شرایط تبدیل شدن به یک هنرپیشه مطرح آثار اکشن تلویزیونی را دارد، اما از آن استفاده درستی نمیکند، ولی بدتر از آن و بهترین فرصت از دست رفته آدام وست در سال ۱۹۷۱ بود که پس از تردیدهای اولیه شون کانری در خصوص پذیرش مجدد نقش جیمزباند، سازندگان «الماسها ابدیاند» پیشنهاد بازی در این نقش بسیار مهم را به وست دادند و او با این توضیح و استدلال عجیب که این نقش را به سبب بریتانیایی بودن «باند» (طبق قصههای آن) باید حتماً یک انگلیسی بازی کند، از پذیرفتن آن سرباز زد. درست است که احتمال تکرار استفاده احتمالی از او در نقش جیمز باند بسیار اندک بود، اما تاریخ گواهی میدهد که حتی یک بار بازی در این نقش بسیار پرطرفدار مرتبط با فرانچیز ۵۸ ساله «۰۰۷» هم کافی است تا فرد استفاده کننده به تاریخ بپیوندد و نامش برای همیشه ماندگار شود و تجربه جورج لازنبی استرالیایی که درسال ۱۹۷۰ فقط یکبار در این قالب فرورفت و در فیلم «درخدمت سرویس جاسوسی ملکه» تبدیل به باند شد، بهترین نمونه در این ارتباط است.
۴- مایکل کیتون
آدام وست خوب یا بد سالها مالک تصور و تجسم سینمایی موجود از بتمن باقی ماند، ولی وقتی تیم برتون کشف جدید هالیوود با ایدههای پستمدرنی و فرهنگ ضد عوامگراییاش در سال ۱۹۸۹ تصمیم به ساخت تدریجی سه چهار فیلم بلند جدید درباره مرد خفاشی گرفت، بازی عوض شد و مشخص شد دوران آدام وست بهعنوان نماد ماندگار بتمن پایان یافته است. برتون و برادران وارنر کمپانی تهیهکننده این بتمنهای تازه، مایکل کیتون را برای ایفای این کاراکتر که بیش از قهرمان سنتی بودن یک ضد قهرمان است، برگزیدند و او فزونتر از آن که مردی از تبار آرتیستهای مستقر در هالیوود باشد، نماد «چهره اول»های مدرنتر تلقی میشود که هم حرکاتی از سر روشنفکری دارد و هم ترسناک و انفجاری بهنظر میرسد.
پساز اکران فیلم نخست برتون پیرامون بتمن، اکثر نظرها و نقدهای کارشناسان درباره عملکرد کیتون مثبت بود و واریهتی نوشت که وی بهخوبی توانسته است تضادهای درونی مرد خفاشی را که مهمترین مشخصه اوست، به نمایش بگذارد و این چنین بود که ایفای این نقش برای فیلم دوم برتون پیرامون بتمن نیز باز به کیتون سپرده شد و این فیلم که در سال ۱۹۹۲ با عنوان «بتمن باز میگردد» به نمایش درآمد، اگر چه توسط جوئل شوماخر فقید کارگردانی شد، اما ادامهدهنده خط فکری و طرز نگرش ویژه برتون به کاراکتر بتمن و اقدامات و روحیات وی بود، برای فیلمهای سوم و چهارم بتمنی تیم برتون که باز کارگردانان دیگری بجز وی منجمله شوماخر کارهای اجرایی و وظایف کارگردانی را برعهده داشتند، از ول کیلمر و جورج کلونی برای پوشیدن لباس تیره و هشداردهنده فلزی مرد خفاشی استفاده شد.
۵- ول کیلمر
پس از کنار رفتن مایکل کیتون از فرانچیز تیم برتونی بتمن، هنرپیشههایی در حد و اندازههای دانییل دیلوییس، رالف فاینس، ویلیام بالدوین و جانی دپ کاندیدای ایفای نقش این ضد قهرمان و مرد مرموز چندوجهی شدند، اما نقش را در نهایت به ول کیلمر سپردند که بعد از برخی و نقشهای توأم با سرخوشی در فیلمهای حادثهای و سرگرم کننده (مانند «اسلحه برتر» در سال ۱۹۸۶) با ایفای نقش اصلی در «دورز» فیلم زندگینامهای درخشان سال ۱۹۹۱ اولیور استون تصور تازه و غنیتری از خود را مقابل هنر دوستان شکل داده بود. عدهای هنوز و ۲۵ سال بعداز نمایش بتمنی ول کیلمر معتقدند او در اقتباسهای مدرنتری که از مرد خفاشی در دست است و در فیلمهای مؤخرتر ساخته شده درباره وی ضعیفترین فرد احراز کننده این مسئولیت بوده است، اما آمار میگویند «بتمن برای همیشه» با بازی وی و محصول ۱۹۹۵ بیشتر از «بتمن باز میگردد» مایکل کیتون که سه سال پیشتر عرضه شده بود، فروخت و آنچه سبب شد حضور او در این نقش کوتاه مدت و منحصر به همین فیلم باشد، رفتار تند و تکبرآمیز و برخوردهای شدید و مکرر وی با جوئل شوماخر کارگردان منتخب تیم برتون برای اداره این پروژه بود.
کنشهای کیلمر و نحوه برخورد او با عوامل مختلف تولید فیلم بهقدری بیادبانه بود که شوماخر به او تذکر داد مراقب رفتارش باشد، ولی این مسأله به جای اینکه هشداری مؤثر در جهت بهبود رفتار کیلمر باشد، سبب شد او دو هفته با شوماخر قهر کند و باوجود ادامه روند فیلمبرداری در هر روز اصلاً با این کارگردان صحبت نمیکرد. روزنامه معتبر نیویورکتایمز نوشت: «ول کیلمر از عهده کار برآمده و بتمن خوبی ساخته است، اما نمایش او شاید به قوت مایکل کیتون نباشد.»
۶- جورج کلونی
انتخاب جورج کلونی ستاره خوش سیمای سریال تلویزیونی «ER» برای ایفای رل مرد خفاشی و فرد جانشین ول کیلمر بهظاهر گزینش مناسبی بود، بخصوص که وی در انتقال از مدیوم تلویزیون به سینما در سال ۱۹۹۶ در فیلم «طوفان کامل» هم نمره قبولی گرفته بود و فاصله کمی تا بازی با «خارج از دید» کار پلیسی- جنایی درخشان سال ۱۹۹۷ استیون سودربرگ و از «غروب تا طلوع» فیلم فانتزی و پر تحرک سال ۱۹۹۸ رابرت رودریگز داشت، اما حضور او در «بتمن و رابین» محصول ۱۹۹۷ چنان تجربه ناموفق و در تضاد با روحیات و تخصصها و نشانههای شخصیتی کلونی بود که هم خود وی و هم سران برادران وارنر - کمپانی تهیه کننده فیلم - هنوز و بواقع ۲۳ سال پساز اکران فیلم همچنان غصه و افسوس آن تصمیم را میخورند.
«بتمن و رابین» هم یک شکست تجاری در گیشهها بود و هم منتقدان را دلسرد کرد، زیرا اصول جاری و محبوب آثار بتمن در آن چندان رعایت نشد و کلونی اصولاً بازیگری نبود که بتواند آن خواستهها و فضا را بهشکل لازم تأمین و ارائه کند. خودکلونی هم در سالهای بعدی به زبان آمد و گفت: «من هم در قتل بتمن و تعطیلی تقریباً ۱۰ ساله این فرانچیز سهم عمدهای داشتم و جوئل شوماخر هم بهمن گفت آن قدر تصویر ارائه شده از مرد خفاشی خلاف مسائل و واقعیتهای قبلی است که مردم دلسرد شده و به کل وجود مرد خفاشی بدبین شدهاند.» روزنامه سان فرانسیسکو کرونیکل آورد: «جورج کلونی در این فیلم یک صفر بزرگ است و بیگمان بدترین بازیگری که لباس بتمن را بر وی پوشاندهاند.»
۷- کریستین بیل
در روند سیاهسازی کاراکتر بتمن تیم برتون تا آنجا پیش رفت که تصور میشد فراتر رفتن از آن غیر ممکن باشد، اما اینکار سخترا کریستوفر نولان کارگردان نوگرای بریتانیایی مقیم هالیوود با وسعت و توفیق هرچه بیشتر انجام داده و در تریلوژی بتمنی او که در سالهای ۲۰۰۵، ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ به نمایش درآمد، کریستین بیل با هدایت وی بتمنی را آفرید که هرگونه تباهی و رویکرد منفی و شائبه برانگیزی در وجودش مأوا دارد و هرکاری از او بر میآید. ولی او در نهایت همان مرد نجاتدهندهای است که سر بزنگاه جوکر را فراری میدهد و سایر اشراری را هم که لباس مقامداران موجه را بهتن کردهاند، افشا میکند. اطلاق عبارت آشنای «شوالیه تاریکی» به دو فیلم از سه فیلم بتمنی نولان که البته نقل مستقیمی از نام و عنوان وی در داستانهای کمیک بوکی مرتبط با وی است، با توجه به آنچه نولان با این کاراکتر انجام داد، کاری بجابود و واقعاً این نسخههای مرد خفاشی کاملاً تاریک و برخاسته از وجود انسانی است که نمیداند کشتن اشرار بهسود او و گاتهام سیتی (شهری مثل نیویورک که محل استقرار بتمن و مکان وقوع اکثر اتفاقات است) تمام میشود یا به ضررشان، زیرا کمتر کسی در این شهر واقعاً تاریک، همانی است که نشان میدهد.
برای ایفای نقش این بتمن بیش از حد سیاه جیک جیلنهال، بیلی کرادوپ، جاشوا جکسون و شیلیان مورفی هم مد نظر نولان قرار داشتند، اما او کریستین بیل را برگزید که بهنظر نولان بیش از هر کسی میتوانست ادغامی از نور و تاریکی باشد و کاراکتر پیچیده او را ترسیم کند. جالبتر این که هیت لجر استرالیایی و جوان هم جز نامزدهای بازی در این نقش بود، اما از آن معاف و عهدهدار نقش جوکر شد و در «شوالیه تاریکی» محصول ۲۰۰۸ چنان در این نقش درخشید که اسکار نقش دوم مرد را بهدست آورد. بیل برای بازی در «بتمن آغاز میکند» (۲۰۰۵) نمرهای مثبت از اکثر کارشناسان گرفت و نمرات اختصاص یافته بهوی در «شوالیه تاریکی» (۲۰۰۸) و «شوالیه تاریکی به پا میخیزد» (۲۰۱۲) نیز اغلب مثبت بود، اما خیلیها به صدای بم و سنگین و گاه غیرقابل فهم وی در زمان بیان دیالوگها و هنگام بر سرداشتن کلاه و نقاب بتمن و حتی در زمان رها بودن از این قید و بند ایراد گرفتند و دیوید ادلشتاین منتقد نیویورکتایمز به تمسخر نوشت بیل مثل بچه ۱۰ سالهای حرف میزند که پای تلفن میکوشد صدایش مثل بزرگسالان باشد. با این حال موفقیت بیل و نولان در ترسیم بتمن به ویژه در «شوالیه تاریکی» به حدی بود که سبب شد آکادمی علوم سینمایی و هنرهای تصویری که نهاد ارائه دهنده جوایز اسکار است، اجباراً تعداد فیلمهای کاندیدا شونده برای اسکار برترین فیلم را از عدد ۵ که در سابق بود، به ۹ یا ۱۰ در هر سال افزایش بدهد و این پساز حذف شدن اجباری اسم «شوالیه تاریکی» از جمع کاندیداهای ۲۰۰۸ به سبب فقدان جای کافی برای همه نامزدهای بالقوه بود. اینچنین بود که «پلنگ سیاه» در ۲۰۱۸ و «جوکر» در سال ۲۰۱۹ در جمع نامزدهای برترین فیلم قرار گرفتند و حالا پذیرفتن یک کار کمیک بوکی در این جمع آنقدرها هم کار غیر عقلایی و سختی نیست.
۸- ویل آرنت
قرار دادن این بازیگر در جمع افرادی که در قالب بتمن فرو رفتهاند، در صورتی است که بپذیریم صداپیشگی برای این کاراکتر در نسخههای کارتونی و تبدیل شدن به الگویی برای مرد خفاشی در کارهای فاقد بازیگران زنده هم کاری ارزشمند و تخصصی بالا است. ماجرا به فیلم انیمیشنی «لگو» بر میگردد که در سال ۲۰۱۳ اکران شد و اکثر موجودات آن مربع مستطیلی و کسانی هستند که برخلاف سایر نسخههای بتمن ریشهای در این قصهها و اتفاقات آن ندارند و فقط برخاسته از سرخوشیهای زمانه و هیجان ناشی از برخورد موجوداتی کارتونی هستند و کسانی که اگر چه شبیه به بتمن و رقبای او نشان میدهند، اما جدیت آنها را ندارند و در هر حال در یک دنیای کارتونی سیر میکنند و طبعاً محدودیتهای آن را با خود حمل میکنند و اگر چه زنده و فعال و پرجوش و خروشاند، اما وجودشان فقط در همان دنیای کارتونی معنا و مفهوم مییابد و مختص همان جهان است.
همانطور که هر کارتونی میکوشد در درجه اول مفرح و اسبابسرگرمی و خنده باشد، «لگو» هم در همین راه قدم برداشت و، چون یک سال بعداز قسمت سوم (وآخر) تریلوژی بتمنی کریستوفر نولان اکران شد، صدای بم و پرخش کریستین بیل را به سخره گرفت و با اینکه سه سال بعد غوغای اولین حضور بنافلک در قالب مرد خفاشی و در رویارویی با سوپرمن در فیلم «طلوع عدالت» شکل گرفت، اما ویل آرنت کاری کرد که مغلوب صرف افلک و بازنده مطلق بازی جذب تماشاگران نباشد و چنان عمل کند که زیر سایه بلند افلک محو نشود، البته بتمن خلق شده در «لگو» که بعداً در «لگو ۲» هم ارائه و بواقع در یک فیلم اختصاصی و متمرکز بر همین کاراکتر نیز تکرار شد، در درجه اول موجودی خندهدار و سرشار از تفنن و مردی کوچک و مکعب مانند است که حتی بچههای کوچک نیز از او هراسیندارند، با هنر آرنت همین بتمن کوچک و عروسکوار تبدیل به موجودی شد که هواداران کمسن و سالتر مرد خفاشی دل به وی بستند و جملات او تبدیل به تکیهکلامهایی شدکه برخیشان به سنن بتمن پیوند خورده است. ناگفته نماند که زوج هنری فیل لورد و کریس میلر نویسندگان و کارگردانان نسخههای دو گانه «لگو» هم بهاندازه آرنت در خلق این فضا دست داشتند، اما به قول آن شعار ماندگار مجامع هنری و رایج در هالیوود، فقط صدا است که میماند!
۹- بن افلک
وقتی این بازیگر معروف عهدهدار نقش مرد خفاشی برای فیلم ترکیبی «بتمن مقابل سوپرمن: طلوع عدالت» شد، خیلیها نگران شدند، زیرا وی بهرغم کارگردانی فیلمهای خوب و جنایی «شهر» و «Gone, Baby Gone» در برخی فیلمهای تجاریاش مانند «Gigli» و «دختر جرسی» شکستهای گیشهای شدیدی را متحمل شده بود و این نکته که وی در «Daredevil» تنها تجربه کمیک استریپی قبلیاش به سال ۲۰۰۳ کارنامه مردودی نگرفته بود، نیز از نظرها دور ماند. با این حال چهار سال پساز پخش «طلوع عدالت» با کارگردانی زاک اسنایدر بهنظر میرسد که افلک موفقترین چهره فیلمی بوده که بهخودی خود هرگز به نقطه اوجی نمیرسید که برایش نوید داده شده بود. او نه مثل مایکل کیتون در پی خلق یک بتمن رؤیایی و ایدهالگرا بود و نه بهشکل و روال کریستین بیل مرد خفاشی را بهته چاه بدبینی فرستاد.
در عین حال صدای او مانند آوا و صدای کریستین بیل برای کاراکتر پر قدرت و مرموزی مثل مرد خفاشی مناسب نبود و زیاده روی سازندگان فیلم در نشان دادن خشونتهای تند بتمن در قبال دشمنانش با تردیدها و صبرهایی که این قهرمان خیالی معمولاً در مورد بعضی دشمنانش به خرج میدهد، در تعارض بود و این تردیدها هرچند به شکلی کامل و درست توسط کریستین بیل هم به نمایش گذاشته نشده بود، اما از ورسیون افلک بسیار اصولیتر و بهتر بود. افلک این روال را در فیلمهای «اتحادیه عدالت» که مجموعه و ترکیبی از ابرقهرمانان کمیک بوکها است، تا حدی تصحیح کرد، اما این هم نتوانسته او را از اتهامات وارده به وی رها سازد. در نهایت افلک باید شاد باشد که همین سه نمایش بتمنی برای او نهایت جولان در این عرصه خاص بوده است و در اولین «بتمن» مستقل بعدی که آن را مت ریوز ساخته و به سبب مشکلات کرونایی پخش آن از ۲۰۲۰ به ۲۰۲۱ موکول شده، این نقش از وی ستانده شده است و او دیگر خفاش مردد، اما نجات دهنده افراد تحت ستم نیست و این هم برای خود نوعی خوشبختی است!
منبع: روزنامه ایران
72