کلیشهها در فیلم آذر
فیلم آذر، پر دافعه نیست یعنی مخاطبی که به تماشای آن مینشیند بعد از خروج از سینما غرولند نمیکند اما قطعا به کلیشهای بودن آن اعتراض میکند و به زودیِ زود آن را از یاد میبرد.
به گزارش خبر فوری به نقل از گُلوَنی ، اولین فیلم محمد حمزهای رگههای زنانه دارد و هدفش بوجود آوردن یک قهرمان است. قهرمانی که با تمام مشکلات میجنگد ولی در نهایت به سادگی میرود. انگار نویسنده درک درستی از شخصیتهایش ندارد و بزرگترین نکتهای که به فیلم آسیب زده است، همین ضعف شخصیتهاست و بزرگترین مشکل نیز از شخصیت اصلی یعنی آذر (نیکی کریمی) شروع میشود.
قهرمان داستان (که البته پرورش آن کامل نشده) با تمام مشکلات میجنگد و از هزار نفر حرف میخورد و باز هم کنار شوهرش میایستد اما در نهایت با درخواستی که شوهرش از او میکند، میگذارد و میرود. به همین راحتی. این میزان از پارادوکس در یک شخصیت غیر قابل باور است و دقیقا در دقایق آخر فیلم، بزرگترین ضربه را به فیلم میزند. همه چیز انگار در این یک ساعت و نیم فیلم شکل میگیرد و گذشته و آیندهای وجود ندارد. دلیل نفرت عموی امیر (فرید سجاد حسینی) از آذر چه بود؟ هیچ چیز مشخصی برای این مسئله وجود ندارد. شاید دروغی که امیر (حمید رضا آذرنگ) به او گفته تنفری نسبت به آذر در او ایجاد کند، اما قبل از آن چه؟ چون فقط موتورسواری میکند و کار میکند تا این میزان از او تنفر دارد؟
شخصیتها تکلیفشان با خودشان روشن نیست. شخصیت امیر به درستی با اتفاقات روبرو نمیشود و رفتارهایی غیرقابل باور دارد که به دل مخاطب نمینشیند. چه میشد اگر آذر موتور سوار نبود تا این مسئله در سطح باقی نماند. بلکه برای مثال میشد موتور بلد بودن آذر را بر پایه یک تفریح خانوادگی ایجاد کرد. بازیها نیز بدلیل مشخص نبودن شخصیت ها کامل نیست، مخصوصا حمیدرضا آذرنگ که شخصیتی منسجم را ارائه نمیدهد و انتخاب بازیگر نیز کاملا تجاری انجام شده است. از بازیگران اصلی بگیر تا بازیگرانِ چهره که نقشی کوتاه بازی میکنند.
گرهافکنیهای فیلم کلیشهای است و برای مخاطب بسیار آشناست. گرهافکنی در حد یک مرگ که با یک هل دادن ساده شکل میگیرد، بیش از حد دل مخاطب را میزند. قهرمانی که قرار است شکل بگیرد در واقع کار انجام نمیدهد. غیر از اینکه دو سه بار با موتور پیتزا میبرد او را در انجام کار دیگر نمیبینیم. رستورانشان را هم که افراد دیگری اداره میکنند. فیلم در قصهگویی لکنت دارد و نمیتواند انسجام خود را حفظ کند. از موضوعی به موضوعی دیگر پرت میشود و نمیتواند وحدتی که باید را ایجاد کند. در کنار اینها موسیقی فقط تعلیق بیمعنا ایجاد میکند، تنشی که مورد نیاز نیست. اما با فیلمی خوش ساخت طرف هستیم که در کارگردانی توانسته رضایت را جلب کند. از قابهای مناسبی استفاده شده و دکوپاژ ها و میزانسنها قابل قبول است. طراحی صحنه و لباس نیز متناسب با موقعیت کار خود را انجام داده است. فیلمرداری نیز به خوبی صورت گرفته و لرزشهای دوربین هم راستا با فیلمنامه است، اما بعضی جاها لرزش از معنای خودش خارج میشود و تبدیل به یک عادت شده است.
فیلم آذر، پر دافعه نیست. یعنی مخاطبی که به تماشای آن مینشیند، بعد از خروج از سالن سینما غرولند نمیکند. اما قطعا به کلیشهای بودن آن اعتراض میکند. و به زودیِ زود فیلم را از یاد میبرد.
35