مرور پلیس های ایرانی که در تلویزیون خوش درخشیدند
شخصیتهای زیادی هستند که به عنوان پلیس در قصههای تلویزیونی با آنها آشنا شدیم و در ذهنمان ماندهاند، از کارآگاههای خارجی مثل پوآرو، ناوارو و... بگیر تا نمونههای ایرانی مثل اوصیا در «سرنخ»، کارآگاه علوی، سرگرد احمدی در «هوش سیاه» و...
اما چه میشود که برخی شخصیتها بیش از دیگران در ذهن مخاطبان میمانند و پس از گذشت سالها هنوز بازیگرانشان با همان عنوان شناخته میشوند؟ به نظر میرسد این رمز و راز را میتوان در شخصیتپردازی، بازی باورپذیر و قصه جذاب جستوجو کرد. در اینجا تعدادی از این شخصیتهای به یادماندنی و ویژگیهای آنان را مرور کردهایم. همچنین کریم لکزاده، کارگردان و یکی از اهالی قلم که در گونه پلیسی و معمایی آثاری را نوشته، در این مورد نظرش را با ما در میان گذاشتهاست.
بازپرسی با لهجه شیرین
امیرحسین اوصیا حتما یکی از شخصیتهایی است که در میان بازپرسهای ایرانی در قاب تلویزیون در خاطرمان ماندهاست. این شخصیت با بازی جهانبخش سلطانی همراه دستیارش مصطفی با نقشآفرینی بهزاد خداویسی در نیمه دهه ۷۰ گرهگشای چند ماجرای معمایی پلیسی بود و با ویژگیهای ایرانی به علاوه درایت و لهجه شیرینی که داشت، هنوز برایمان جذاب است.
ماجراهای سرگرد جوان سرگرد کاوه کیهان از آن پلیسهای خوشپوش و جوانی است که در سالهای اخیر مخاطبان با آن آشنا شدند. این شخصیت در مجموعه دو فصلی نوار زرد یک بار با بازی امیر آقایی و در سری دوم با نقشآفرینی بانیپال شومون، در کنار هوشی که برای رمزگشایی جنایات و جرمهای دیگر به خرج میداد، خود و اطرافیانش هم درگیر ماجراهای تلخی میشدند و او همواره تلاش میکردند به عنوان یک پلیس توازن میان حرفه و زندگی شخصی خود را برقرار کند.
قصه جناب سروان و دخترش سروان ناصر محمدی با بازی عبدالرضا اکبری در سریال مزد ترس جزو نخستین پلیسهای ایرانی است که اوایل دهه ۷۰ مخاطبان زیادی را با خود همراه کرد و بسیاری اکبری، بازیگر این سریال را با همین نام میشناختند. شخصیتپردازی سروان محمدی و درگیری خانواده او در ماجرای پرونده قتلی که پیگیری میکرد و صدمه دیدن دخترش در این میان، از ویژگیهایی بود که قصه او را تازه میکرد.
شلیک نهایی سرگرد کلانی
ایفای نقش سرگرد کلانی را داریوش فرهنگ در سریال شلیک نهایی برعهده داشت و این شخصیت هنوز جزو آثار به یادمانی کارنامه کاری اوست. کلانی، ماموری وظیفهشناس بود که موظف میشود باندی خلافکار را که مشغول قاچاق و دیگر جرایم بودند، به دام بیندازد. او در این میان متوجه میشود یکی از دوستانش در این باند حضور دارد. خود نیز به باند نفوذ میکند تا آن را منهدم کند.
خواب و بیداری، خانواده پلیس
تبعید مامور اداره تامینات
کریم لکزاده - فیلمنامهنویس و کارگردان
پلیس هم اشتباه میکند
یکی از پلیسهای ایرانی که قصهاش را تماشا کردیم، سروانمحمدی در سریال مزد ترس بود. او شخصیتی است که هنوز در یادمان هست. این هم به آن دلیل است که به عنوان پلیس، اتفاقاتی برای دخترش افتاد و خانوادهاش درگیر ماجرا شدند. او همچنین گاهی اشتباههایی انجام میداد و لطمه میدید. کشف حقیقت و کمک کردن به کسانی که ممکن بود جنایتکار قصه به آنها آسیب بزند، او را شخصیتی واقعیتر میکرد.
اگر اینطور نباشد و دستورالعملهای سفت و سختی برای نوشتن فیلمنامههای پلیسی اعمال شود، همه پلیسها شبیه همدیگر میشوند و شما نمیتوانید شخصیتپردازی خوبی داشتهباشید. هر نقش بنا بر تصمیمات، اشتباهها و اتفاقاتی که برایش رخ میدهد، شخصیتپردازی میشود و در این صورت است که یک پلیس هویت فردی پیدا میکند.
شخصیت شرلوک هلمز-البته در نسخه قدیمی آن-و پوآرو کاراکترهایی هستند که باوجود هوش برتری که دارند، باز درگیر اتفاقات مختلف میشوند و همین، آنها را در ذهن مخاطبان ماندگار کردهاست. یک شخصیت درخشان به جای اینکه درس اخلاق بدهد، به سمت کشف حقیقت میرود؛ چراکه برایش مهمتر است. آنهاجویای حقیقت هستند که یک اصل مهم برای انسان است. برای نوشتن سریال نوارد زرد حداقل سه چهار ماه تحقیق کردم. با کارآگاهی حرفزدم که میگفت با هزینه خودم پروندهای را جلو بردم تا بفهمم ماجراچیست.
درواقع آنها اسکلتی متعلق به ۴۰ سال پیش پیدا کردهبودند و چون هیچکس نبوده تا هزینه شناسایی دیانای را بپردازد؛ بازرس پرونده با هزینه شخصی خود تحقیقات را آغاز میکند تا ببیند این فرد به چه دلیل کشته شدهاست. اینها نشان از اهمیت کشف حقیقت و جذابیت آن دارد.