به مناسبت روز بزرگداشت شیخ اجل
سعدی؛ مصلح اجتماعی یا شاعری ارتجاعی؟/ شیخ اجل و واکنش به عصری که در حال فروپاشی بود
سعدی آخرین تلاش برای حفظ میراثی است که در حال از بین رفتن است. شاید راه حل او درست نباشد و منتقدان زیادی داشته باشد اما تلاشش قابل اعتناء است. چرا که به علت همین تلاش است که آثار او، به خصوص گلستان و بوستانش کمی رنگ و بوی محافظه کاری، مصلحت اندیشی و مخالفت با نواندیشی می دهد.
به گزارش خبر فوری، اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی شیرازی است. در وصف سعدی چه می توان گفت؟ شیخ اجل یکی از ستون های اصلی ادب فارسی است. او در بیشتر قالب های ادبی شاهکار آفریده است. غزل های او بالاتر از غزل های حافظ و مولوی نباشند، پایین تر هم نیستند. بوستان او سبکی نوین در مثنوی نویسی آفرید. گلستان او بدیعترین اثر نثر فارسی است. این کتاب آنقدر قدرتمند بود و چنان بر آثار بعدی خود تاثیر گذاشت که تا عصر قاجار نیز بر آثار نثر فارسی غلبه داشت. ترجیع بند «ای سرو بلند قامت دوست / وه وه که شمایلت چه نیکوست» همچنان در این قالب به عنوان یک الگو معرفی می شود. سعدی بهترین تک بیت ها را دارد. قصاید عربی او شاهکار هستند و کلامش از هر جهت، کامل و بی نقص است.
با وجود قدرت و اهمیت سعدی در فرم و ساختار، محتوا و مفاهیم آثارش همواره جنجالی بوده است. در دهه 20 الی 40 که اندیشۀ چپ تند و کج و معوج ایرانی به طرز ناشیانه ای در حال ظهور بود، برخی شعرا و نویسندگانِ به اصطلاح «سوپر انقلابی» سعدی را شاعری مجیزگو، مصلحت اندیش، مخالف با طبقۀ مستضعف، غیر اجتماعی و مستبددوست معرفی کردند. علی شریعتی و احمد شاملو دو نمونه مشخص از این اندیشمندان چپ بودند که نقدهای تندی به سعدی داشتند. از جانب دیگر، بعد از به قدرت رسیدن رضاشاه، نوعی اندیشۀ ملیگرایانۀ افراطی به وجود آمد که سعی داشت ادب و اندیشه ایرانی را به اصطلاح تنقیه کند. پیروان این اندیشه هم به مخالفت با سعدی پرداختند. احمد کسروی یکی از این افراد بود که اندیشه های سعدی را ویران کننده دانسته و حتی آثار این شاعر بزرگ را می سوزاند.
فارغ از این اندیشه ها و رویکردهای افراطی، پرسش بزرگ این است که سعدی چگونه می اندیشید و چه جایگاهی در عالم اندیشه ایران دارد؟
سعدی؛ نظاره گر نظمی که در حال سقوط است
سعدی در عصری عجیب می زیست. تمدن و دنیای 700 سالۀ اسلامی در حال از هم پاشیدن بود. خلافت عباسی آخرین روزهای خود را سپری می کرد. حکومت های محلی در حال نابودی بودند. اندیشۀ پیروی از خلافت جای خود را به اندیشه های انقلابی می داد. فقه حنفی و شافعی به سرعت جای خود را به اندیشه های حنبلی، سلفی می داد و از آن سو، اندیشۀ اسماعیلیه به خصوص در مصر و ایران رشد وسیعی کرده بود. همزمان با این تحولات، دو رویداد بزرگ نیز عالم اسلام را به شدت به لرزه درآورد. جنگ های صلیبی از غرب و حمله ویران کننده مغولان از شرق، جهان عصر سعدی را به مرز نابودی کشاندند. در انتهای قرن ششم و ابتدای قرن هفتم کمتر اندیشمندی بود که صدای ناقوس مرگ را نشنود. اندیشمندان اسلامی فهمیده بودند که نظم کهن در حال از بین رفتن است و به زودی جای خود را به اندیشه، سیاست و ساختاری نو می دهد. دنیای 700 ساله تمدن اسلامی روزهای پایانی خود را می گذراند و مسلمین با بیم فراوان منتظر نظم و دنیای جدید بودند.
اندیشمندان و متفکران اسلامی دائما این پرسش را مطرح می کردند که چرا تمدن اسلامی در حال نابودی است؟ و در واکنش به این تحول، چه گامی باید برداشته شود؟ اندیشمندان اسلامی چند پاسخ به این پرسش داشتند. عده ای همچون ابن تیمیه معتقد بودند دوری از سنت اولیۀ اسلامی و عدم اجرای دقیق شریعت باعث نابودی ساختار کنونی و جهان اسلامی شده است. آنها به اندیشه سلفی روی آوردند و سعی کردند جهان جدید را با سخت گیری خاص خودشان و با ارجاع به گذشته بازسازی کنند. گروهی به نظم گذشته «نه» و به دنیای جدید «آری» گفتند. خواجه نصیرالدین طوسی یکی از شاخص ترین چهره های این رویکرد بود. او معتقد بود اندیشه خلافت باعث نابودی و آسیب دیدن ایران شده است. به همین علت، از نابودی خلافت عباسی خوشحال شد، با مغولان همکاری کرد و سعی کرد از طریق اندیشۀ کلامی شیعه، دنیای جدیدی را ساخته و جایگزین جهان خلافت محور گذشته کند. در کنار این دو رویکرد، عده ای نیز به گذشته پناه برده و از طریق نوعی نوستالژی گذشته سعی داشتند مانع از تغییر دنیا شده و از نابودی نظم گذشته جلوگیری کنند. یک نمونۀ مشخص از این اندیشه و گرایش «ابوحامد محمد غزالی» است. غزالی مخالف سرسخت هرگونه اندیشه اسماعیلی و سلفی بود. اصولا از نظم جدید خوشش نمی آمد. او سعی داشت از طریق حفظ سنت فکری، اخلاقی و سیاسی گذشته مانع از نابودی نظم خلافت محور عصر خودش شود. او عاشق خلافت عباسی بود و سعی داشت اندیشه فقهی و کلامی این دنیا را حفظ کند. البته غزالی متوجه بود که ساختار گذشته باید تغییرات و اصلاحاتی داشته باشد. او به عنوان یک متکلم و فقیه، سعی کرد در کتاب «احیاء علوم الدین» اندیشۀ اشعری و فقه شافعی را با عرفان ترکیب کند و از این طریق، معجونی بیافریند که بتواند اخلاق سنتی را حفظ کرده و مانع از گرایش عوام به اندیشه های جدید شود؛ چرا که گمان داشت دوری مردم از سنت اخلاقی – فقهی حاکم باعث نابودی ساختار سیاسی عالم اسلامی و تغییر آن می شود.
به نظر می رسد سعدی به اندیشه های غزالی نزدیکی بیشتری دارد. او در نظامیه تحصیل کرده بود و نظامیه بغداد در آن عصر، نمونۀ مناسبی از محفل اندیشه غزالی بود.
سعدی و تلاش برای حفظ سنتی که در حال از بین رفتن است
سعدی مخالف مغولان است. از تغییرات سریع دنیای اسلام ناراحت است. به خلافت عباسی علاقه دارد و در سوگ آخرین خلیفه عباسی قصیده ای عربی می سراید. دو کتاب تعلیمی گلستان و بوستان او به خوبی نشان دهندۀ دغدغه های او هستند. او در این دو کتاب سعی دارد اخلاق سنتی را با کمی چاشنی عرفان و تقدیر گرایی احیاء کند. او در گلستان و بوستان مخالفت صریح خود را با قرمطی ها، اسماعیلیه، سلفی ها، زاهدمسلک های افراطی و... اعلام می کند. در دو کتابش همه را به اعتدال دعوت می کند. مانند اندرزنامه نویسان پادشاهان و حکام را به انصاف فرامیخواند. مردم عادی را به قناعت دعوت می کند. از ریاکاران فاصله می گیرد و آنها را آفت جامعه می داند. «در فواید خاموشی» می نویسد و حتی مصلحت گرایی و عمل گرایی را تشویق می کند و معتقد است «دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز». او در گلستان بابی به نام «در اخلاق درویشان» دارد و سعی دارد آنها را به دوری از عبادت های ریاکارانه و چله نشینی های طولانی وا دارد.
سعدی در عین حال، به تقدیرگرایی اعتقاد دارد. او حکایت سربازی را می نویسد که در جنگ با مغولان، علیرغم مهارت و قدرت دائما شکست می خورد و تقدیر مانع از این می شد که تیرش به هدف بنشیند.
«قناعت» شاه کلید بحث های سعدی است. این بحث همزمان جایگاه ویژهای در اخلاق سنتی اسلامی دارد. «فروتنی» از دیگر بحث های مهم اخلاق سنتی آن عصر است که سعدی دائما به آن تمسک می جوید و آن را ترویج می دهد.
بنابراین، سعدی تلاش دارد از طریق ذوق خود، اخلاق، سنت، سیاست و در واقع، نظم در حال نابود شدن عصر خود را حفظ کند. این تلاش البته بی ثمر می ماند. حکومت عباسیان نابود می شود، بیشتر حکومت های محلی از بین می روند، بسیاری از شهرها ویران می گردند، مغولان بر ایران و عراق حاکم می گردند و همه چیز تغییر می کند. نسل بعدی شاعران، چاشنی عرفانی آثار خود را بیشتر می کنند و یکسره به تصوف می پردازند و در واقع، برای فرار از مشکلات بیرونی به درون خود پناه می برند. سعدی آخرین تلاش برای حفظ میراثی است که در حال از بین رفتن است. شاید راه حل او درست نباشد و منتقدان زیادی داشته باشد اما تلاشش قابل اعتناء است. چرا که به علت همین تلاش است که آثار او، به خصوص گلستان و بوستانش کمی رنگ و بوی محافظه کاری، مصلحت اندیشی و مخالفت با نواندیشی می دهد.
چه مقاله قشنگی است.سعدی با آن بوستان و گلستان بی بدیل با توجه به مواضع سنتی زمان خودش، متهم به عافیت طلبی میشه!!
ولی کاشکی گریزی به مسئولان ما هم میزد که وقت برای اصلاحات همیشه نیست
آثار سعدی دریچه حکمت است نه حفظ سنت ونه مخالفت با نواندیشی. حکمت درهرشرایطی ودر هرزمانی برای روح وروان انسان لازم است چون تنها وجه تمایز بین انسانیت وحیوانیت است چه بسا درمبارزات برای نو اندیشی وتغییر هم اگر حکمت، درس عبرت و نادیده گرفته شود جزبلبشو عوایدی درپی نخواهد داشت.زنده باد سعدی که نام خود رابه نکویی ماندگارکرد.روحش قرین رحمت حق.
کسی که امده حریم صحرایی خلوتگاه دهها کیلومتر دشت برف و یخ محل شهادت پنهان امامزاده صدر اردبیل را اسفالت و ساختمان کند نه سنت حالی است نه کارگردانی نه حکمت نه حس زیبایی نه فقط، معبد سنگبودا حالیه نه کلبه حزین مانده در وسط دشت برفیوبه اراضی یکدست زیبای ورودی شهر نازیبا می گه
اگه امکان داره کمی واضحتر منظورتون رو بیان کنید
از کدام امامزاده صحبت میکنید؟؟؟
آیا کسی بیاحترامی کرده؟؟؟
لطفاً بیشتر توضیح دهید ممنون
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی
محافظه کاری در دادن پیام به حال و آینده خیلی هم خوبه چون شخص تمام تلاشش رو داره که پیامش برای حال و آینده مضر نباشه خود شاملو و شریعتی هم مدام در آثارشان سعی میکردند این مضمون رو رعایت کنند
دروغ تمدن اسلامی، آنچه تمدن اسلامی می نامند دروغی بزرگ است، عمده کار تازیان نژادپرست عرب حمله و غارت کشورهای متمدن و پیشرفته و بافرهنگ از جمله ایران بود، کشور ایران علی رغم انحطاط در کشورداری ساساانی، میراثدار نخستین تمدن کشور ملت جهان با سابقه تمدنی 12 هزار سال و کشوردرای 7 هزار سال بود، حجم عظیم ویران گری اعراب بدوی به بهانه ترویج اسلام موجب نابودی بخش اعظم کتاب ها و آثار باستانی و انحطاط فرهنگ در ایران شد، اما در قرون سوم هجری تا چهارم ایرانیان توانستند تا حدی بازیابی کنند و هر چند فتنه حمله ترکمانان اغوز و مونگول های بیانگرد نگذاشت رنانس ایرانی تداوم یابد.
اسلام گرایان تندور با انحراف جمهوریت در چند ده اخیر و نقض بدیهیات حققو بشری حتی آنهایی در قانون اساسی ج.ا امده از جمله ممنوعیت اصل آزادی بیان و تفتیش عقیده و تا فساد و .. ایران تا مرحله نابودی بردند
ایران هم اکنون در اشغال پان عربیسم ها است
عموجان سعی کن به جای متنهای صدمن یه غاز فیس بوکی و تلگرامی کتابهای تاریخی رو بخونی تا مقطع های تاریخی رو این چنین با هم قاطی نکنی و قیمه رو نریزی تو ماستها