چرا برخی از فلاسفه و دانشمندان، بین یک و اعداد دیگر تمایز قائل می شوند؟
یک فارغالتحصیل رشته فلسفه علم دانشگاه شریف می نویسد: در فلسفه قاعده ای هست بنام قاعده الواحد که بر اساس آن از واحد جز واحد صادر نمی شود. در ریاضیات هم همه اعداد بر اساس واحد تعریف می شوند. تمام تلاش فیزیک دان ها در دنیای علم بر آن است که چهار نیروی اصلی را در یک نیرو پیدا کنند که البته هنوز قادر به این کار نشده اند.
دکتر عباس طارمی کارشناسی ارشد در رشته فلسفه علم را از دانشگاه شریف و دکتری تاریخ علم دوره اسلامی را از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دریافت کرده و تز دکتری خود را در کتابی با عنوان « نظریه میل ابنسینا و تاثیر آن بر نظریه ایمپتوس بوریدان » به چاپ رساندهاست. کتاب «شرح هزار حکیم» که به تاریخچه تأسیس و تداوم حوزه فلسفی تهران اختصاص دارد و طراحی برنامه تلویزیونی مردان خدا زا دیگر کارهای ایشان است. وی هم اکنون بیشتر وقت خود را به تدریس و پژوهش در عرفان و مثنوی مولوی می گذراند. یادداشت زیر به مناسبت سوالات مخاطبان وبسایت مبلغ در مورد تفاوت عدد یک با اعداد دیگر که در دانش و فلسفه معاصر مطرح می باشد، نوشته شده است:
برای انسان که با کثرات این دنیا انس دارد و صبح تا شب و شب تا صبح در حال محاسبه نفع و ضرر و شمارش حساب و کتاب و رزومه ساختن و فکر کردن و زیاد کردن مال و عنوان ها ست بسیار سخت است که درباره وحدت و تجرد بیاندیشد. درباره کثرت اندیشی و منغمر بودن در کثرات آیه عجیب و تکان دهنده ای در قرآن داریم که زینهار می زند: الهاکم التکاثر حتی زرتم المقابر که میگوید آدمی تا لحظه مرگ غوطه ور در خیالات و کثرات است.
در فلسفه قاعده ای است بنام قاعده الواحد که بر اساس آن از واحد جز واحد صادر نمی شود و فیلسوف بزرگ ایرانی خواجه نصیرالدین طوسی در رساله ای مستقل آن را به روشی ریاضی اثبات کرده است. در ریاضیات هم همه اعداد بر اساس واحد تعریف می شوند. تمام تلاش فیزیک دان ها در دنیای علم بر آن است که چهار نیروی اصلی را در یک نیرو پیدا کنند که البته هنوز قادر به این کار نشده اند. لُبّ حرف اهل عرفان هم این است که تمام این کثرات به وحدت بازمی گردد و واحدیت هم به احدیتی بازمی گردد که دویی برای آن قابل تصور نیست و بعبارت دیگر فرق احد و واحد در این است که وحدت واحد، عددی است و وحدت احد، غیر عددی است.
چون تجلّی کرد اوصافِ قدیم / پس بسوزد وصفِ حادث را گلیم
در آیینه نیستی می توان هستی بی نهایت را به نمایش گذاشت و در این آیینهٔ فقر و فنای عاشقی است که هستی تمامِ قدِّ معشوق جلوه گر می شود. قدیم، همان هستی محض است و وقتی اوصاف قِدَم اش بر عوارض هستی نما و حادث ما، ظهور و تجلّی می کند او را از هر تعیّن و کثرتی جز بود و وحدت خود خالی و فارغ می کند. چون خوب بنگری همه موجودات تنها اسم هایی هستنند که مسمّای حقیقی و محتوای اصلی شان وجود قدیم و هستی مطلق است که لباس کثرت و تعیّن به تن موجودات کرده و آن بت عیار در همه مراتب وجود در هر لباسی با آنها بوده و هست. هر چه این کثرت ها و تعیّنات از انسان بیشتر عقب زده می شود آن مغز و محتوا بیشتر خودش را نشان می دهد تا جایی که اوصافِ وحدت و تجرّدِ معشوقی همه اوصافِ کثرتِ عاشقی را می سوزاند و آن هستی قدیم مطلق سراسرِ وجود حادث و موقّت سالک را در برمی گیرد.
مغز علم افزود، کم شد پوستش / زآن که عاشق را بسوزد دوستش
وصفِ مطلوبی چو ضدِّ طالبی است / وحی و برقِ نور سوزندهٔ نبی است
چون اگر بگویی یک بقیه اعداد را نیز گفتن باید
تو دنیا چیزی چرت از فلسفه وجوددارد ؟