روایتی کمتر شنیده شده از شیخ انصاریان درباره اتفاقی عجیب در جبهه
واعظ شناخته شده هیئات مذهبی که سالهای دفاع مقدس در جبههها حضور داشته، خاطرهای از اوایل شهریور ۶۲، پس از خاتمه عملیات والفجر۳ دارد که میخوانید.
گلعلی بابایی نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در پی بیماری و ابتلای شیخ حسین انصاریان، یادداشتی نوشته است.
مشروح متن یادداشت بابایی، در ادامه میآید:
اینک برشی از آن کتاب:
آن دَم که پردهها؛ به یک سو کشیده شدند
به گواهی تمامی رزمندگان قدیمی لشکر ۲۷، در تمامیت دوران موجودیت و فعالیتهای نظامی اینیگان طی سالیان دفاع مقدّس؛ هیچبُرههای همچون دوران پنجماهه استقرار رزمندگان آن در اردوگاه کوهستانی قلّاجه، سرشار از تجلّی جلوههای معنوی و بعضاً رویدادهایی خارقِ عادت بشری نبوده است. اتفاقهایی شگفت؛ که موجب میشدند آدمی از خود بپرسد مرزِ بین «زمانِ تقویمی» با «زمانِ سرمدی» در کجاست؟ و اینکه چگونه در یک آن؛ این مرز برداشته و به تعبیر استیون هاوکینگ؛ نابغه بیمانند فیزیک نظری؛ محالی، چون سفر در زمان، برای آدمیان ممکن میشود.
به رغم آنکه ما؛ در جایگاه ثبت کارنامه عملیاتی لشکر ۲۷ خود را موظف میدیدیم تا صرفاً به قواعد بازروایی مکتوب رویدادهای نظامی مربوط به اینیگان در آنبرهه از دوران جنگ مقیّد باشیم، لیکن در روند پژوهش کتاب حاضر، با واقعهای مواجه شدیم که گواهان معتبری داشت و نمیشد بهراحتی از کنار آن عبور کرد. واقعهای که دقیقاً با مباحث عمیقی همچون: تلاقیِ «زمانِ تقویمی» با «زمانِ سرمدی» و به کنار رفتن پرده حائل مابین عالم غیب و جهانِ شهود و به تعبیر آن نابغه فیزیک نظری؛ امکان یافتنِ محالی، چون سفر در زمان، ارتباطی انکارناپذیر دارد. امید که مخاطب خاص کتاب حاضر، ناپرهیزی در نقل آن واقعه را بر ما ببخشاید. هرچند؛ شیعیان خداوندگارِ علم و شمشیر که دست بر قضاء مخاطبین عام «کوهستانِ آتش» نیز هستند، با چنین خوارقِ عاداتی، بیگانه نیستند. مگر نه آنکه امام ایشان؛ امیرالمومنین علیبنابیطالب (ع) فرمود: «لَو کُشِفَ الغِطاء ما اَزدَدتُ یقینا». اگر پردهها [ی حائل میان عالم غیب و جهان شهود]به یک سو کشیده شوند، بر یقین من، ذرّهای افزوده نخواهد شد!
شامگاه یکم آبان سال ۱۳۶۲، زمانِ تقویمیِ حدوثِ این واقعه بوده است و اردوگاه کوهستانی لشکر ۲۷ در قلّاجه، مکان آن و شیخ حسین انصاریان، گواه و راوی این رویداد خارقالعاده.
او گفته است:
«..اوایل شهریور سال ۶۲، بعد از خاتمه عملیات والفجر-۳، از منطقه عملیاتی غرب، عازم مرخصی شدم.اینبار مدّتِ مرخصی بنده و حضورم در تهران ،یک مقداری طول کشید.بچّههای بسیجی لشکر ۲۷گاه و بیگاه نامه و پیک به سراغممیفرستادند و مضمون تمام پیغامهایشان این بود که حاجی؛ دلمان برایت تنگ شده. بیا پیش ما... [بغض میکند]... همین الان آن نامههایشان پیش من هست و من این نامهها را، با هیچ چیز در این عالم عوض نمیکنم.
خلاصه؛ طاقت نیاوردم و از تهران به قلّاجه برگشتم. به شروع مرحله سوّم عملیات والفجر-۴ که لشکر ۲۷ هم در آن شرکت کرد، ده شب باقی مانده بود. آن شبها من در یک محوطه نیمه بیابانینیمهکوهستانی که گردانها در آنجا تجمّع میکردند، برای بچّههای لشکر سخنرانی میکردم. انصافاً هم سنگ تمام میگذاشتم.
خاطره عجیبی از یکی از آن شبها دارم. شبی در حالی که داشتم برای بسیجیها سخنرانی میکردم و از مصائب آقا امام حسین (ع) در عاشورا میگفتم و بچّهها آرام آرام داشتند بر مظلومیت سیّدالشهدا (ع) اشک میریختند و گریه میکردند، یک مرتبه پرده از جلوی چشمهایم کنار رفت و شب عاشورای محرّم سال ۶۱ هجری قمری را دیدم؛ آنجا که ۷۲ تن نشستهاند و حضرت سیّدالشهداء (ع) دارد با آنها حرف میزند و ...
در یک لحظه؛ در قلّاجه چنین کشف و شهودی برایم حاصل شد! آخرِ سخنرانی هم؛ همین مطلب را برای بچّههای لشکر گفتم. جالب است بدانید خیلی از آن بچّههایی که آن شب پای سخنرانی من نشسته بودند، شهید شدند. شک ندارم که این کشف و شهود را، آنها هم دیده بودند و اصلاً به خاطر پاکی نیّت و نفس همان بچّهها بود که به اذن الهی، برای یک لحظه پرده به کنار رفت».
منبع: مشرق
24
واعظان کین جلوه درمحراب ومنبر میکنند%چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند(این رامن نگفتم مرحوم حافظ در8قرن پیش گفته خدابیامرز خوب شناخت داشته خیال میکنی برای این زمان گفته)
از گردنه قلاچه تا خط مقدم جبهه شاید بیش از صد کیلومتر فاصله بود جای خوش آب و هوایی هم هست با درختان بلوط خدا میدونه ساقی برای ایشان آن شب چه تدارک دیده بود؟
اخه شیخ شما رنگ جبهه دیده ای که به دروغ روایت می کنی.
نه فقط تو دیدی
واااااااا پنابرخدا ؟؟؟؟؟
حاجی تو که کاشف بودی پس چرا شهید نشدی.
مونده تو رو هدایت کنه
جمالتو عشقه حاجی، هیتلری تیپ زدی،هر چند هیتلر اگه زنده بود میآمد پیشت جهت فراگیری علم اعدام کردن.
داداش چیزی زدی؟
،،،،چه داند آنکه اشتر می چراند
حد اقل لازمه و شرط روضه خوانی و وعظ و سخن از دین و مذهب چیست؟؟؟!!! --- در سایه نظام اسلامی که به انتساب به اسلام افتخار می کند حد اقل شرط و لازمه ی روضه خوانی و وعظ و سخن از دین و مذهب می باید آگاهی کامل افراد دخیل در کارهای فوق به شناختهای فرهنگ دین داری و مذهب داری قرآنی باشد. چنین آگاهی ؛ این افراد را در کار خود از تجاوز به حد و مرزهای دین داری و مذهب داری قرآنی مصون نگه می دارد و مخاطبان این افراد را به گمراهی و انحراف از دین خداوند و از مذهب حق تشیع علوی دچار نمی سازد.
واعظ محترم توکه به این درجه مکاشفه رسیدی خودت چرا شهید نشدی چون صدکیلو متر با خط فاصله در زیر کولر گا زی با کباب و دوغ محلی
سلام حضرات شیخ انصاریان رابنده خیلی قبولش دارم...ایشان خیلی مردبامرام است،هرچه باشد دوزد ومال مردم خوار نیستش...دمش گرم.