عبور بهرام توکلی از کلیشهها/ قطار سریعالسیر دانکرک-ابوقریب
«تنگه ابوقریب» کلیشههایی را که تا کنون استفاده از آنها در اغلب فیلمهای سینمای جنگ ایران رایج بوده شکسته و توانسته چهره سینمای جنگ ایران را به نمونههای بینالمللی نزدیک کند.

مائده مرتضوی، نویسنده و مترجم در یادداشتی به بررسی فیلم سینمایی «تنگه ابوقریب» به کارگردانی بهرام توکلی پرداخته است. در متن این یادداشت میخوانیم؛
به قول ژان کوکتو؛ الاهه هنر سینما بسیار غنی است و اولین قدم برای تماشای هوشمندانه یک فیلم ترک عادت تماشا از گوشه چشم است و تحلیل یک فیلم هم از همینجاست که آغاز میشود.
ورود روشنفکرها به میدان جنگ
شاید اگر دو سال پیش از بهرام توکلی حرف میزدیم نام او هیچ بنی بشری را به یاد جنگ و سینمای اینچنینی نمیانداخت. منظور از سینمای اینچنینی هم رده فیلمهای جنگی بر پایه رخدادهای واقعی است.
بهرام توکلی برای یک فالوور وفادار سینمای ایران یعنی ملودرام فلسفی، طبقه متوسط روشنفکر، یعنی آسمان زردی که عمق چندانی ندارد و واقعیاتی که در پس این مفاهیم با ته رنگی از هنر و ادبیات به تصویر کشیده میشوند. در نهایت همین برداشتهای هنری توکلی است که کارنامه پرباری از جوایز مختلف برای او در زمینه کارگردانی و فیلمنامه رقم زده است.
من دیگر دیهگو مارادونا نیستم!
چه بخواهیم و چه نخواهیم و هر چقدر هم طرفدار سینمای به اصطلاح روشنفکری این فیلمساز جوان باشیم نامی که جلوی کارگردان فیلم «تنگه ابو قریب» مینشیند، بهرام توکلی است. توکلی هنر خاصی در به تصویر کشیدن ارتباطات میان آدمها دارد. این آدمها مانند فیلمهای اخیر اصغر فرهادی تنها به طبقه متوسط روشنفکر محدود نیستند و طیف وسیعتری را شامل می شوند، آدمهایی که در فیلم «من دیهگو مارادونا هستم»، «پرسه در مه»، «بیگانه» و«نزدیکتر» که فیلمنامه آن نوشته توکلی است، میبینیم به طبقات مختلفی از جامعه پیوند زده میشوند. و این همان نقطه قوتی است که در نهایت فیلم «تنگه ابوقریب» را از ورطه شعارزدگی میرهاند.
آدمهای این فیلم جنگی و نه دفاع مقدسی، آدمهایی معمولی و شبیه همان آدمهایی هستند که زیر باران خمپاره و بمبهای کشور همسایه یک شبه زندگی خود را از دست دادند. همان آدمهایی که هنگام غروب در بازار دنبال گلسری برای دختر یکییکدانه خود میروند و در هوای گرم هوس خوردن آب میوه یا بستنی میکنند. هنر پرداخت شخصیتهایی که مستقیما از دل جامعه بیرون آمدهاند به مدد کارگردان «بیگانه» میآید و رزمندههایی را به تصویر میکشد که هاله نوری دور سر خود ندارند و به ورطه اغراق نیفتادهاند. همین چیزهاست که دیگر باعث نمیشود، شنیدن نام بهرام توکلی به عنوان کارگردان سینمای جنگ چندان هم غریب و بیگانه به نظر برسد. از اینها گذشته در کنار نام توکلی به عنوان کارگردان به نام تهیهکنندهای میرسیم که درست است در چند فیلم دیگر هم در کنار توکلی چه در مقام تهیهکننده و چه طراح چهره پردازی حضور داشته اما فیلم و تجربهای به نام «ویلاییها» در کارنامه سینمایی خود دارد که کار را برای توکلی آسانتر کرده است.
تنگههای فراموش شده
تاریخ جنگ تحمیلی را معمولا به سه دوره آغازین،میانی و پایانی تقسیم میکنند. در این میان بیشتر فیلمهای ساخته شده آنهایی هستند که آغاز و میانه جنگ را دستمایه ساخت قرار دادهاند. اما در فیلمهایی که درباره جنگ هستند کمتر به وقایع مهم سالهای پایانی جنگ اشاره شده است. بهرام توکلی اینجا هم سلیقه به خرج میدهد و به سراغ منطقهای میرود که شاید نامش هم برای خیلیها کمتر شناخته شده باشد؛ تنگهای در نزدیکی دشتعباس و جاده دهلران - اندیمشک.
همیشه پای انگلیس در میان است!
سینمای دفاع مقدس سینمایی است بر پایه یک سری مفاهیم از پیش تعیین شده که مختص این فرهنگ و این نظام و این خطه است و کمتر مجالی برای تقلید دارد. جنگ تحمیلی اختلافات زیادی با جنگهای جهانی اول و دوم داراست و سینمای دفاع مقدس ایران از برخی جهات که مهمترین آنها ایدئولوژی است، با فیلمهای جنگی سینمای جهان قابل قیاس نیست.
«تنگه ابوقریب» در این میان استثناست. چون یک فیلم دفاع مقدسی با شعارها و اهداف از پیش تعیینشده نیست. هدف نهایی این فیلم به تصویر کشیدن واقعیاتی از روزهای پایانی جنگ است. یک فیلم جنگی تمام عیار. آن هم با عیاری بینالمللی و به همین خاطر به راحتی میتوان آن را با فیلمهای جنگی هالیوودی مقایسه کرد. البته به غیر از مضمون، بودجه و پروداکشنی که خاص این فیلم است و به مانند آن را در کمتر فیلمی دیدهایم، نقش اساسی دارد. این فیلم یکی از فیلمهای پرهزینهای است که سازمان اوج در سی وششمین جشنواره فیلم فجر در کنار «به وقت شام» اکران کرد. هزینه ساخت این فیلم به گفته تهیهکننده آن در نشست خبری جشنواره سی وششم چیزی بیشتر از پنج میلیارد تومان بوده است.
به جز فیلم «نجات سرباز رایان» و فیلمهای دیگری از این دست که نجات، هسته مرکزی فیلمنامههای آنها را تشکیل میدهد، «تنگه ابوقریب» را میتوان با آخرین ساخته کریستوفر نولان به خوبی قیاس کرد. این قیاس دامنه وسیعی از هزینه ساخت، لوکیشنهای واقعی، درونمایه و... را در برمیگیرد.
آخرین ساخته نولان فیلمی به نام «دانکرک» است. این فیلم اولین تجربه این فیلمساز موفق در قالب به تصویر کشیدن یک رخداد واقعی است. «دانکرک» محصول مشترک انگلیس،آمریکا و فرانسه و درباره تخلیه نیروهای بریتانیا، فرانسه و بلژیک از شهر دانکرک فرانسه است.
پیروزی احساس بر عقل
در هر دوی این فیلمها به جنبه شخصی کاراکترها بیشتر توجه میشود و در نهایت برآیند این تاملات و انگیزههای شخصی است که هدف نهایی گروه سربازان را چه در تنگه و چه در ساحل محقق میسازد. در یک سوم ابتدایی «تنگه ابوقریب» شاهد حرکتهای رفت و برگشتی به میزان مساوی هستیم. اگر در یک صحنه حرکت سربازان را رو به جلو و به سمت جبهه میبینیم، در نمای بعدی شاهد بازگشت عده ای زخمی و مجروح به عقب هستیم اما هر چه فیلم از لحاظ زمانی به جلو میرود، حرکتهای رو به جلو افزایش مییابد و در یک سوم نهایی فیلم تنها پیشروی میبینیم.
دانکرک یک فیلم جنگی است که مشابهش را کمتر دیدهایم، فیلمی که برای ساختش هزینه بسیاری شده است. اما بیشتر از آن که صحنههای بزرگ و سکانسهای چشمگیر ارائه کند، لحظات شخصی، فوقالعاده عمیق و درگیرکنندهای پیش چشم مخاطب به تصویر میکشد. فیلم تجربهای احساسی با ظاهری چشم نواز و نبردهایی تنشزا است، دقیقا همان چیزی که در «تنگه ابوقریب» میبینیم و این همان نکتهای است که باعث شده کاراکترهای فیلم در نهایت عمیقا پرداخت نشوند و راه را برای منتقدان باز بگذارند.
نجاتدهنده در گور خفته است؟
در هر دو فیلم فضای مردانهای حکمفرماست که برای اینگونه فیلمها اجتنابناپذیر به نظر میرسد و به نوعی این ظلمات مردانه دورماندن از زندگی و انگیزهای را که سربازان برای نجات و پیشروی دارند را توجیه میکند. هر دو فیلم تلاش شایانی برای قهرمانپروری دارند و امید به بازگشت به زندگی همان چیزی است که سربازان هر دو فیلم را به مقصد میرساند.
فرار از دام کلیشه
این دو فیلم آلوده چنگ زدن به صحنههای روتین و همیشگی فیلمهای جنگی نمیشوند و از این کلیشههای آخرالزمانی خود را میرهانند. اگر در دانکرک شاهد نمایشی از شرم به وسعت یک ساحل با سربازانی زامبیوار و شکست خورده هستیم در تنگه با دوربینی روی دست به دنبال سربازانی میرویم که با دست خالی برای نجات میروند. آن هم در دنیایی خشن و مردانه که به ندرت شخصیت مؤنثی در آن دیده میشود. علیرغم ضعفهایی که در قصه و فیلمنامه هر دو این فیلمها وجود دارد این دو فیلم به دلیل رویکردهای تازه و اهدای نگاهی نو به جنگ از زاویه انسانی و شخصی به تماشاگر به عنوان بهترین آثار سازندهشان تا به امروز قلمداد میشوند.
منبع: مهر
10