دلنوشته رییس هیاتمدیره منطقه ویژه اقتصادی پارسیان بهمناسبت روز ملی صنعت و معدن
تجلیل از زحمات صنعتگران کشور/ قدردانی از کمک و حمایت مهدی کرباسیان در رشد و شکوفایی ایمیدرو
در زندگی از موهبت استادان و مربیان خوب همواره برخوردار بودم. شاید از آن رو که پدر اولین آموزگار زندگیم ، در تعریف زندگی برایم همه لحظات را فرصت یادگیری معرفی کرده بود و این گونه است که حتی مدیران بالا دست خود را معلمین و مربیان خود می پندارم.
از بزرگترین استادان این عرصه باید از دکتر کرباسیان نام ببرم.
بزرگ مردی که افتخار خدمتگزاری به سرزمینم در مجموعه تحت مدیریت ایشان، محقق شد.
کسانی که از نزدیک ایشان را میشناسند می دانند که از چه کسی سخن میگویم و جنبه تعلیم و تربیت ایشان را از کدام زاویه توصیف می کنم.
دکتر کرباسیان مدیری تحصیلکرده با اخلاق اهل مدارا و مربی نمونه ای است که همیشه سعی دارد از مدیران زیر مجموعه اش الگوهایی برای فردای ایران بسازد. جسارت در عین قانون مداری، شجاعت در عین اخلاق حسنه و تلاش برای بالندگی ایران با تمام توان علیرغم محدودیت ها و تحریمها.
بعد از آن که از جانب دکتر کرباسیان به مدیریت مجموعه انرژی بر پارسیان منصوب شدم میدانستم که از این فرصت تکرار نشدنی( همکاری با دکتر کرباسیان) باید به بهترین شیوه استفاده کنم بنابراین تصمیم گرفتم خدمات و رویدادها و مراحل پیشرفت پروژه انرژی بر پارسیان را در قالب کتاب خاطرات ثبت کنم. در این نوشته سعی خواهد شد با باز خوانی بخشهایی مختصر از این کتاب یعنی " خلیج من"با گوشه ای از هوشمندی و درایت دکتر کرباسیان در حمایت و هدایت مدیران و پرسنل مجموعه شان آشنا شویم.
"کتاب خلیج من "در واقع اتفاقات و خاطرات بیش از سه سال مدیریت اینجانب در منطقه انرژی بر پارسیان است. بی شک اگر حمایت و تدبیر دکتر کرباسیان به عنوان پدر ایمیدرو نبود، هیچکدام از پروژه های صنعتی و معدنی کشور مانند المینیوم جنوب و بندر پارسیان آغاز نمیشدند. کما اینکه این منطقه نزدیک به هشت سال در رکود و فطرت به سر میبرد و حضور دکتر کرباسیان به کالبد متروک و بی جان این پروژه روح تازه ای دمید. هر چند که تحریمها و کارشکنی های سایرین که یا به بهانه قانون مداری بود یا بهانه های ندانم کاری ، آرزوها و اهداف پروژه را به سکون رسانید ولی رد پای دکتر کرباسیان در راهکارها وساطتها و جسارت و اعتمادی که به مدیرانشان میدادند کاملا در مدت صدارتشان هویداست
………..
«هواپیمای عسلویه با چهار ساعت تاخیر از مهراباد پرواز کرد.
کتاب ناتوردشت به اواسطش نزدیک میشد. اذان مغرب را میگفتند که کتاب را بستم. بعد از نماز مغرب و عشا سرخوش از اتفاق شیرین امروز صبح، در دفتر دکتر کرباسیان و غرق در متن رسوب کرده سلینجر ، به یاد دکتر کرباسیان افتادم. انسانی متدین و روشنفکر بود، آزاده بود، در دسته بندی های سیاسی و جناحی، مصالح و پیشرفت کشور را فدا نمیکرد. آدمی بی قضاوت بود و از حاشیه پرهیز میکرد. نه خودش اهل حاشیه بود و نه به حاشیه پردازان مجال عرض اندام میداد.
چند وقت پیش در ایمیدرو درباره یکی از مدیران شایعه ای بر سر زبانها بود.
با مدیر مالی ایمیدرو ، رفیق چند ساله ام. روزی به مناسبتی در یکی از همایش های نمایشگاهی او را دیدم کمی مرا ورانداز کرد و گفت مهندس خوش تیپ و خوش لباسی ها! من میدونم نجیب و سلامتی ولی گاهی به خودم میگم نکنه زیر آبی میری و ما خبر نداریم مثل فلانی!
پرسیدم مگه اون شایعه حقیقت داشت؟
با شکل صورتش تایید کرد !
به سالن برگشتم مدیر کذایی در بین همکاران مشغول صحبت و خوش و شب بود. دکتر کرباسیان را از دور دید. نزدیکتر رفت و دست داد و احوالپرسی کرد.
دکتر را از دور میدیدم که بر شانه او می زد و برایش آرزوی موفقیت میکرد!»
دکتر کرباسیان خوب می دانست که برای یک مدیر زحمت کشیده شده، سرمایه های کلان از آزمون و خطا صرف شده و جایگزینی او به راحتی ممکن نیست. از حواشی چشم پوشی میکرد تا نیروی متخصص و باسابقه اش را از دست ندهد. در فضا و جوی که همه از کاه کوه میسازند تا بتوانند ارتفاع کوه را بالا بروند و خودشان را مطرح کنند ، دکتر کرباسیان با بزرگواری و اغماض، انرژی و توان مجموعه را برای پیشرفت به کار میگرفت و به دیگرا ن هم اجازه جولان در فضاهای این چنین نمیداد.
این برخورد دکتر نه تنها راه سبکسری را هموار نمیکرد بلکه با رفتاری ناشی از بزرگواری و نادیده انگاری، مدیر خاطی را متنبه و شرمنده می ساخت….
سلینجر از فروپاشی اخلاق در هزارتوی تعصب و جهل آدمها شکایت میکرد و دکتر کرباسیان روزنه امیدی بود در این وانفسا.
…..
«یکی از مهمترین و بزرگترین پروژه های تعریف شده در منطقه انرژی بر پارسیان " بندر " بود از آن رو که نه تنها ترانزیت کالاها ی تولید شده در این منطقه آسان تر و به صرفه تر میشد بلکه بواسطه تردد و به بهانه صادرات و واردات کالاهای دیگر کشور، این منطقه توسعه می یافت.
بندر بر اهمیت منطقه ویژه می افزود و میتوانست در جذب سرمایه و سرمایه گذار به دنبال فروش زمین در رونق آنجا موثر باشد.
ولی در آمد نفتی دولت کاهش یافته بود زیرا قیمت جهانی نفت کم و تحریم ها تشدید شده بود. تنها راه، بهره گیری از توان بخش خصوصی بود چون اساسا دولت پولی نداشت. شرکتهای خصوصی داخلی هم مثل دولت پولی نداشتند. بنابر این چشم امید ما فقط به سرمایه گذار خارجی بود. آنها هم با احتیاط با ما مذاکره میکردند. بهر حال شرکتهای دوو، هیوندا، چیناهاربور و … اعلام آمادگی کرده بودند و دایما اطلاعات می خواستند. این تعامل ادامه داشت تا اینکه به طور غیر رسمی و شفاهی متوجه شدیم محیط زیست با احداث بندر موافقت نکرده و آن را مشروط به نبود ظرفیت کافی در بنادر دیگر کرده است.
بلافاصله متنی را آماده کردم تا از طرف دکتر کرباسیان به آقای متصدی معاون سازمان محیط زیست داده شود، دکتر گاهی از چند وعده ناهاری که آقای متصدی را در دفترش مهمان کرده بود به شوخی و طنز یاد کرده بود و میپنداشتم که این سابقه میتواند در این موضوع موثر واقع شود.
بلافاصله دکتر کرباسیان به دفترم زنگ زد و پرسید:
شاهرخی این نامه چیه؟
گفتم در حالی که ما داریم خودمان را برای فراخوان بین المللی مناقصه بندر آماده می کنیم، محیط زیست هنوز مجوزها را صادر نکرده. بنابر این لازم دونستم این موضوع از طریق خود شما یکبار دیگه پیگیری بشه.
دکتر کرباسیان ناگهان بر آشفته و گفت مگه خودِ…. خودش! در جلسه نگفت که مجوز صادر شده؟
پرسیدم چه کسی را میفرمایید؟
گفت: زارعی!
از این همه لطف و نوازش دکتر به زارعی شوکه شدم.
همین گفتگوی کوتاه کافی بود تا در یابم مسیر گرفتن مجوز محیط زیست از مسیر دیگری مثل مذاکره و دیدار حضوری با وزیر و رییس محیط زیست خانم دکتر ابتکار امکان پذیر است.
قرار بود خانم ابتکار در همایش محیط زیست خلیج فارس که در مرکز استان هرمزگان برگزار میشد حضور یابد. پس راهی بندر عباس شدم…»
کارشکنی های این چنینی که بعضا پایه قانونی محکمی نداشتند و اتفاقا از ضعف قانون ناشی می شدند در دولت کم نبود. انگار دستهایی گاهی به عمد با استفاده از همین کاستی ها سعی در چوب لای چرخ گذاشتن داشتند. منطقه انرژی بر در بدو تولد خود تمامی ظرفیت ها و موانع را سنجیده بود و سپس مجوزهای لازم برای تاسیس آن صادر شده بود. یعنی تمام پیش بینی ها درباره محیط زیست، ارزیابی منطقه از نظر دسترسی و خلاصه آنچه برای توجیه ایجاد این منطقه و لوازم آن ضروری بود،
انجام شده بود و حالا مجوز محیط زیست به بهانه گذشتن چیزی حدود ده سال و ضعف قانون دوباره به مشکل برخورده بود.
…..
«یک هفته به شروع سال نو باقی بود. پیمانکار احداث انبار آلومینیوم کار خود را در منطقه آغاز کرد و کارگاه خود را در نزدیکی ساحل بر پا ساخت. اهالی با دیدن حصار در منطقه تفریحی و گردشگری بومی خود به اعتراض برخاسته بودند و مانع ادامه فعالیت پیمانکار شده بودند. در گیری داشت بالا میگرفت نمی شد به پیمانکار گفت که دست از کار بکشد چون در آن صورت باید خسارت تاخیر در تحویل پروژه را می پرداخت. مردم هم کوتاه نمی آمدند و می گفتند تمام تفریح ما و خانواده مان حتی اقوامی که از راههای دور برای تعطیلات به جنوب می آیند در همین ساحل است و شما نباید ما را از آن محروم کنید.
وضعیت دشواری بود، مردم حق داشتند ولی نمیتوانستم در همین ابتدای کار با کوتاه آمدن و قبول درخواست مردم انرژی بر را نهادی ضعیف و غیر مسیول معرفی کنم، از طرفی مقابله با مردم هم کار درستی نبود ما برای توسعه انرژی بر به حمایت و اعتماد مردم نیاز داشتیم.
با مستقیمی مدیرعامل المینیوم جنوب تماس گرفتم. ولی او هم کوتاه نمی آمد و سعی داشت با برانگیختن کردن من و اینکه مهندس باید مقاومت کنیم و گرنه نمیتوانیم در آنجا کار کنیم و بقیه پروژه ها همینطور خواهد شد و …. مرا در برابر خواست مردم قرار دهد.
با دکتر کرباسیان موضوع را مطرح کردم. گفت مستقیمی رو دعوت کن دفترت یک ناهارش بده!
به عنوان یک مدیر جوان از این کنایه خیلی سر در نیاوردم ولی مثل طفلی که در همه حال به پدرش اعتماد دارد، و دوچرخه آش را رکاب میزند در حالیکه می پندارد پدرش پشت او را محکم گرفته، من هم مستقیمی را به دفتر دعوت کردم.
با استقبال او از این دعوت و صحبت و گفتگو به یک نتیجه رسیدیم: کارگاه تا ۱۴ فروردین تعطیل، حصار برچیده و در عوض به مدت یکماه مجوز کار در شیفت شب به پیمانکار بدهیم!
دکتر کرباسیان بعدا از من پرسید با مستقیمی چه کردی؟ گفتم موضوع حل شد.
گفت: مشکلتون یک ناهار بود فقط؟! خب! زودتر دعوتش میکردی!
و من در پشت لبخند دکتر کرباسیان بعد از این شوخی درس مدارا و شنیدن نظر مخالف و احترام به رای فرد روبرو را می آموختم و می آموختم
اکنون که در استانه روز صنعت و معدن هستیم با این وسیله خواستم یادی کنم از مهدی کرباسیان . و عرض کنم روزت مبارک
حسن شاهرخی .
71
اگر تمام دنیا جمع شوند از شما تعریف کنند به پای احمدی نژاد ورئیسی نمی رسید اینا مرد عمل اند