ماجرای بابک حمیدیان و بیلبوردهای شهرداری
صفحهای با نام بابک حمیدیان در شبکه اجتماعی اکس (توئیتر) یادداشتی را منتشر کرد مبنی بر اینکه شهرداری تهران حق ندارد از تصاویر شهدا سوءاستفاده کرده و او در اعتراض به این مقاصد آشکار و پنهان سیمرغ جشنواره فجرش را عودت میدهد.
این سخنان تند حمیدیان واکنشهای بسیاری را برانگیخت، عدهای به او تاختند و عدهای با او هم داستان شدند. در همین حال عکسی قدیمی از این بازیگر سینمای ایران دست به دست شد که بر روی آن نوشته شده بود: «من بابک حمیدیان واقعی هستم و هیچ گونه صفحهای در دنیای بی اهمیت مجازی ندارم. با احترام».
انتشار این عکس نیز باری دیگر به حواشی دامن زد. کسانی این عکس را قدیمی دانستند و عدهای واکنشهای آن صفحه مجازی را به بابک حمیدیان واقعی نزدیک خواندند. در تمام شکل گیری این حواشی هیچ تایید و تکذیب از سوی بابک حمیدیان یا گفتگو با رسانهای منتشر نشد تا به تمامی این ماجرا پایان دهد.
اگرچه غوغاسالارانی نیز نوشتند که اصلا این جنس بازیگران ایرانی نباید چنین نقشهایی را بازی کنند و معلوم نیست خالص سازان چه در ذهن دارند، احتمالا خوش دارند تا بازیگرانی زاده شده نقش شهدای پر افتخار وطن - آن طور که آنها میخواهند - را بازی کنند و بعد هم از صحنه روزگار محو شوند، مبادا واکنشی داشته باشند.
در همین زد و خوردهای لفظی کار به جایی رسید که کسانی گفتند دیالوگهایی که حمیدیان در فیلم «غریب» درباره زندان اوین گفته، اصلا کلام شهید محمد بروجردی معروف به مسیح کردستان نیست و جعلی است. با این ادعا البته که مشخص شد خالص سازان نه تنها به دنبال خالص سازی امروز که به دنبال تحریف کلام شهدا نیز هستند.
این در حالی است که در کتاب مسیح کردستان صفحه ۱۳۱ آمده است: «زندان همیشه زندان است، هنوز ده روز از پیروزی انقلاب نگذشته باید افرادی در اوین حبس شوند که تا چند ماه پیش با اقتدار در این زندان جولان میزدند و فریاد هر جنبندهای را در گلو خفه میکردند.
چه میشد اگر میتوانستیم برای مدتی -اگرچه کوتاه - هیچ کس زندانی نمیشد. غیر از این ساواکی ها، اولین زندانی اوین چه کسی خواهد بود؟ کاش هیچ کس، کاش.» دوباره چشم چرخاند بر فراز تپه و با چهرهای خشمگین و صدایی بلند گفت: «اف به این روزگار قرارمان این نبود من در تصور غلط خود فکر میکردم با پیروزی انقلاب زندانها به دانشگاه تبدیل خواهند شد.
حالا دارم فکر میکنم شاید در آینده نزدیک مجبور شویم افرادی را شکنجه کنیم و برای این عمل خود توجیه بتراشیم، نه هرگز! قدرت چه زود انسان را وسوسه میکند. تصور نمیکردم سوار بر قدرت شدن تا این حد خطرناک باشد.»
حرف درست و حرف حق زده،به قول معروف زده تو خال
اقایون،اونایی که ناراحتن،دارن می سوزن،برن از
داروخانه،پماد سوختگی بخرن!
ازخواندن این مطالب هم خنده ام میگیر هم گریه .