تئوری شعر سینوی؛ تراژدی و کمدی نزد ابنسینا
«بوطیقا» مهجورترین رساله ابنسینا در میان فارسی زبانان است. این اثر در ذیل منطقیات او قرار دارد و در واقع شرح او از «فن شعر» ارسطوست. او در این کتاب تعاریفی از تراژدی و کمدی ارائه کره است.
عدد تالیفات ابن سینا همراه با رسالههای کوچک و نامههایش بالغ بر ۲۵۰ عنوان میشود و تقریباً مشتمل است بر همه موضوعاتی که در قدیم وجود داشته. بیشتر این آثار به زبان عربی و معدودی نیز از جمله «دانشنامه علایی» به زبان فارسی است؛ اما یکی از کتابهای ابن سینا که در میان ایرانیان مهجور مانده «فن شعر» اوست که در این مجال مختصر سعی شده تا معرفی مختصری از این کتاب شود. «فن شعر» یا «بوطیقا» ی ابن سینا البته یک کتاب مستقل نیست و ذیل منطق سینوی قرار دارد، اما برخی از متفکران عرب از جمله عبدالرحمان بدوی آن را در کتاب مستقلی تصحیح و منتشر کردهاند. مهمترین ترجمه از این رساله ابن سینا را سیدمهدی زرقانی انجام داده است.
تالیفات فلسفی ابنسینا
ابن سینا یک فیلسوف مشایی است و فلسفه مشایی آن نظام فکری است که توسط ارسطو در یونان بنیانگذاری و توسط شاگردانش پیگیری شد. این فلسفه بعدها وارد تمدن اسلامی شد و عمده فیلسوفان مسلمان تا پیش از زندگی اعجوبهای به نام شیخ شهاب الدین سهروردی فیلسوفانی مشایی بودند.
مهمترین اثر فلسفی ابنسینا شاهکار مشایی او یعنی کتاب شفاست که به باور بسیاری از مورخان و اهالی اندیشه مفصلترین دایره المعارف علمی است که در همه زبانها به دست یک نفر نوشته شده. از آثار دیگر شیخ الرییس میتوان به «نجات» اشاره کرد که خلاصه شفاست و «عیون الحکمه» و آخرین کتاب وی یعنی «الاشارات و تنبیهات».
ابن سینا آثاری رمزی و تمثیلی و باطنی نیز دارد که از آن جمله است سه رساله همنوع «حی بن یقضان»، «رسالة الطیر» و «سلامان و ابسال». ابن سینا یک رساله طبی نیز به نام «الارجوزة فی الطب» دارد که اصول طب اسلامی را برای اینکه به خاطر سپردن آن آسان باشد، به صورت شعر نوشته است. به همه اینها علاوه کنید چندین منظومه فارسی و عربی که شاید مشهورترین آنها «القصیدة العینیة» باشد.
جدا شدن شاخههای مختلف علم از فلسفه امری متعلق به دوران مدرن است؛ ابن سینا مانند دیگر حکیمان در حوزههای مختلف علوم ورود پیدا کرده بود. به باور بسیاری از اهل اندیشه بهترین آثار در حوزه تئوری شعر و موسیقی را نیز ابن سینا تألیف کرده است. اهمیت «جوامع علم الموسیقی» ابن سینا، علاوه بر نظم علمی و حسن تألیف مطالب، در بعضی نکته سنجیها و مطالبی است که او بدانها پرداخته است و مؤلفان قبل از او حتی فارابی که وسیعترین تألیف را در این زمینه بوجود آورده است، از آن غافل بودهاند.
کار مهم ابنسینا در زمینه شعر تلخیص او از «فن شعر» ارسطوست که در ذیل بخش منطق کتاب «شفا» قرار دارد. بجز این او در فن خطابه شفا و همچنین در آثار منطقی دیگرش از جمله در «نجات» و «دانشنامه علایی» هم مباحثی درباره شعر دارد که تلخیصی از همان «فن شعر» شفا هستند.
فن شعر ارسطو در جوامع اسلامی
اشاره شد که «فن شعر» ابن سینا تلخیصی از بوطیقا یا فن شعر ارسطوست. «فن شعر» یا رساله پوئتیک یا بوطیقاست که ارسطو در آن درباب تراژدی یونانی و اصول نقادی ادبی و هنری صحبت میکند. بوطیقا یا فن شعر در تمدن اسلامی سرگذشت جالبی دارد و ذیل منطق دسته بندی شده است. ارسطو منطقیاتش را در ۶ رساله جمع آوری کرد و نام آن را ارگانون گذاشت. در قرن سوم پس از میلاد، فرفوریوس فیلسوف نو افلاطونی بر ۶ رسالهی ارسطو مقدمه مشهوری نوشت که در نزد حکمای اسلامی به «ایساغوجی» یا «المدخل» معروف است. سپس شارحان و مفسران دو رساله دیگر ارسطو یعنی ریطوریقا و بوطیقا را به اشتباه به ۶ رسالهی فوق اضافه کرده و برهان و جدل و سفسطه و خطابه و شعر را صنایع خمسه نامیدند.
بوطیقا را ابتدا ابوبشرمتیبنیونس از زبان سریانی به عربی ترجمه میکند و بعد از او شاگردش یحیی بن عدی دست به ترجمه دوبارهی آن میزند و یعقوببناسحاقالکندی نیز برای نخستین بار آن را تلخیص میکند.
ابوبشرمتی از نسطوریان بغداد بود و رئیس منطقیان عصر خویش به شمار میآمد و ترجمهایی که او از فن شعر انجام داد از روی ترجمه سریانی آن بود که خطا و ابهام زیادی در آن راه داشت. با این حال در ترجمهاش به باور بسیاری نکات درخشانی هم به چشم میخورد. از جمله معادل سازی او برای واژه ممسیس mimesis است. سقراط و افلاطون و به تبع آنان ارسطو اساس هنر را mimesis میدانستند. ممسیس از ریشه mime است که به معنای ادا درآوردن و تقلید کردن است. در زبان فارسی هم همین معادل تقلید به کار میرود که تا حدودی مبهم است. ابوبشرمتی برای واژه ممسیس واژهی محاکات را به کار برد که به باور بسیازی از جمله دکتر سیروس شمیسا بهترین برگردان برای ممسیس است. از جمله ایرادات او نیز میتوان به واژه «فواسیس» اشاره کرد که ابوبشر آن را به به جای poiesis آورده است در صورتی که باید به جای این، واژه «شعر» را به کار میبرد و poiesis در یونانی یعنی شعر. پس از ابوبشر متی و عدی و کندی، فارابی، ابن سینا و بعدها ابن رشد و در نهایت بزرگی چون خواجه نصیرالدین طوسی نیز به شرح بوطیقا اقدام میکنند که این شروح همه در ذیل منطقیات این اندیشمندان است. به عنوان مثال بوطیقای خواجه نصرالدین طوسی کتاب آخر مجموعه عظیم و مهم «اساس الاقتباس» است. و البته اینکه با توجه به ابزار بودن علم منطق برای سایر علوم، نمیتوان ایرادی به مترجمان و حکمای مسلمان در طبقه بندی «فن شعر» در ذیل این علم وارد دانست.
بوطیقای ابنسینا: شروع سخن
بوطیقای ابنسینا با تعریف و توضیحی از شعر آغاز میشود: «ِنَ الشعر هو کلام ٌ مخیل، مؤلف ٌ مِن اقوال موزونة متساویة و عند العرب مُقفاة… شعر کلامی است خیال انگیز و ساخته شده از قولها و گفتههایی موزون، متساوی و نزد اعراب مقفی (قافیه دار)». ابن سینا در اینجا شعر را کلام خیال انگیز میخواند و خیال «محاکات نفس است.»
«ولا نَظَرَ للمنطقی فی شیء مِن ذلک الا فی کونِهِ کلاماً مخیلا ً… و انّما یَنظُرُ المنطق فی الشعر مِن حیثُ هو مُخَیَّل» از همه ویژگیهای مذکور در تعریف شعر تنها مخیل بودن کلان منظور نظر اهل منطق است. به عبارتی شاخصههای دیگر مربوط به علوم دیگر است. مقفی بودن مربوط به علم قافیه - وزن شعر مربوط به علم موسیقی و… است.
ابن رشد نیز در تلخیص خویش از کتاب ارسطو چنین مینویسد: «والاَقاویل الشعریه هی الاقاویل المخیله و اصناف التخییل و التشبیه الثلاثه» یعنی اینکه اقاویل شعری اقاویل خیال برانگیز (یا اوهامی) هستند، که در اینجا عطف گرفتن تشبیه به تخیل در تعبیر او نماینده این است که وی این دو را به یک معنی تلقی کرده است، به خصوص که تشبیه در نظر او در این مورد همان مفهومی را دارد که مترجمان از آن به محاکات و تقلید تعبیر کردهاند.
در باب تخیل فارابی در احصا ء العلوم میگوید: «اقاویل شعریه، آنهاست که از چیزهایی ترکیب یافته باشد که مایه تخیل شود بدانگونه که چیزی را یا حالتی را از آنچه که هست برتر یا فروتر نشان دهد، خواه از نظر زشتی یا بزرگواری یا چیزهایی دیگر مانند آن.»
و تعریف کلام مخیل از ابنسینا «و المخیل هو کلام الذی تذعن له النفس فتبسط… عن امور من غیر رویة وفکر و اختیار.» کلام مخیل گفتهای است که نفس به آن اذعان میکند و بدان بدون متد، اندیشه و گزینش؛ بسط و قبض پذیرد و بیاختیار و بیاراده از آن متأثر شود و این تأثر و انفعال دخلی به صحت و سقم مفهوم شعر ندارد چون عنصر اصلی و لازم خیال انگیز بودن سخن است نه راست و دروغ بودن آن.
و اما این عنصر خیال انگیزی در تفکر غیر مشایی ادب اسلامی نیز مقامی خاص دارد. نظامی عروضی در چهار مقاله مینویسد: «شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهومه کند و التئام قیاسات منتجه و…» که دکتر شفیعی کدکنی در «صور خیال در شعر فارسی» نوشته است که منظور نظامی از صناعات موهومه همان جنبه تخیلی و زمینه خیالی شعر است.
محاکات در تفکر ابنسینا
محاکات برای انسان یک امر کاملاً ً طبیعی است و منظور از محاکات ذکر امری نه به صورت این همانی و ماهیت واقعی آن بلکه به تعبیر و تمثیل و تشبیه است مانند اینکه بعضی از انسانها را در بعضی از حالاتشان به حیوان تشبیه میکنند. این محاکات گاهی از باب بداعت و صناعت و تخیل است و گاهی از باب عادت و باز گاهی از طریق تقلید به فعل و حرکات بدنی است و گاهی از طریق زبان و گفتار.
ابنسینا در توضیح محاکات خود اشارههای جالبی دارد از جمله اینکه بعضی از انسانها را در بعضی حالاتشان به حیوان تشبیه میکنند. البته ارسطو خود تعریفی از محاکات یا تقلید و تشبیه ارائه نکرده است و بیشتر به بحث درباره انواع و ابزارهای آن پرداخته است و وزن و سخن و آهنگ را ابزارهای این عمل میخواند و این علمای بلاغت و فلاسفه هستند که سعی در تعریف و توضیح دقیق محاکات و… میکنند؛ اما به طور کل مقصود ارسطو نوعی ظهور و انعکاس تصویری از طبیعت یا جهان خارج است در پرده ذهن شاعر و ظهور و نمود آن خیال از رهگذر بیان و کلمات شاعر است در خواننده.
ابزارهایی که به زعم ابنسینا کلام را خیال انگیز میکنند
این اقسام عبارتند از: بعضاً که به مدت و زمان طول کشیدن کلام مرتبط است و آن وزن و یا متساوی بودن کلام است.
بعضی از آنها مرتبط با گوش نوازی کلام و آوای حروف است.
بعضی از آنها مرتبط به مفهوم و مضمون کلام است.
و بعضی از آنها بینابین مسموع و شنیداری.
این فیلسوف یگانه تاریخ مینویسد: «و مقصود از محاکات هنری، یا تحسین و ستایش است یا تقبیح و نکوهش. پس اگر چیزی موضوع محاکات قرار گیرد، به قصد نیک نمایاندن یا بدشناساندن آن است. در شعر یونانی در اکثر موارد، توأم با تقلید افعال و احوال انسان است، بر خلاف شعر عرب که مشتمل بر محاکات حیوانات نیز هست.» ابن سینا در اینجا به نکته خوبی اشاره میکند، اینکه در شعر یونانی محاکات توأم با تقلید افعال و احوال انسان است. به نظر میرسد این شرح و توضیح ناقصی از این سخن ارسطوست: «تراژدی داستانی است که در صحنه نمایش به عمل در میآید» و محاکات توأم با تقلید افعال و احوال انسانی، بالقوه این قابلیت را دارد که نمایش شود.
اما شعر از سه طریق به خیال انگیزی و محاکات شاعرانه دست پیدا میکند:
نخست از رهگذر لحن و آواز که به آن نغمه خوانی میشود. لحن و آواز در نفس تأثیری غیر قابل انکار دارد. برای هر منظور و غرضی از باب بلندی یا پستی یا میانه بودن آهنگ و لحنی مناسب واجب است. در اثر این تأثیر است که انسان به هنگام اندوه و یا خشم به تقلید و محاکات بدون تفکر و تأمل حرکاتی سر میزند. (ارسطو میگوید که غریزه محاکات از کودکی در انسان ظاهرمیشود و یکی از تفاوت انسان با سایر موجودات در همین عنصر مقلد بودن است.)
دوم از رهگذر خود سخن و نفس کلام که اگر خیال انگیز و محاکاتی هنرمندانه و شاعرانه باشد، در مخاطب تأثیر گذار است. سوم از رهگذر وزن و ضرباهنگ چرا که بعضی از اوزان موجب تحرک و ترقص و بعضی دیگر اسباب سکون و وقار میشوند. (مثل تقسیم بندی انواع تقلیدها بر حسب موضوع، طریقه و وسیله تقلید از زبان ارسطو)
تراژدی و کمدی در بوطیقای ابنسینا
ابنسینا در فن شعر خود نوشته است: «یونانیان اهداف و اغراض معینی از سرایش شعر داشتند و هرگونه شعری را بر حسب هدف و غرض مخصوص آن به وزن جداگانهای میسرودند و بر هر وزنی هم نامی جداگانه مینهادند. از آن میان یک گونه شعری وجود دارد که به آن طراغودیا میگویند و آن وزنی دارد طرفه و لذیذ و مشتمل است بر ذکر خوبیها و نیکوییها و فضیلتهای شخصی انسانی معینی که همه آن صفات نیکو را شاعر به ممدوحی که مقصودش ستایش اوست نسبت میدهد. شاعران یونانی با استفاده از این وزن نزد پادشاهان سرودخوانی میکردند و گاهی به منظور نوحه خوانی و مرثیه سرایی به هنگام مرگ و میر، نغمهها و آهنگهایی بر آن میافزودند و بدین گونه شعر تراژدی میگفتند.»
در مقابل تعریف تراژدی از زبان ارسطو چنین است: «تقلید یا محاکات یک عمل جدی و کامل که دارای طول معینی باشد، سخن در هر قسمت آن بوسیلهای مطبوع و دلنشین گردد، تقلید به صورت روایت نباشد و در صحنه نمایش به عمل درآید و وقایع باید حس رحم و ترس را برانگیزد تا تزکیه این عواطف را موجب شود.» همسنجی دو تعریف نشان میدهد نکته مهمی که در تعریف ابن سینا از آن غفلت شده این است که تراژدی بایستی در صحنه نمایش به عمل درآید و این مهمترین نکته در تعریف تراژدی است؛ اما به دلیل نبودن تئاتر در تاریخ تمدن اسلام، این عدم توجه به صحنه نمایشی در همه شارحان فن شعر ارسطو دیده شده است.
البته شاید یک دلیل عدم توجه ابنسینا به صحنه نمایش در تعریف او از «درام» باشد. به زعم او «گونه دیگری از شعر دراماطاست که آن هم درحقیقت یک نوع «ایامبو» است با این تفاوت که در درام شخص یا جماعت معینی منظور نظر شاعر است.» تعریف ایامبو نیز چنین است: «گونه دیگر شعر ایامبو (یا رجز) است که در آن داستانهای مشهور یا امثال سایر مردم و در رشتههای مختلف به زبان میآید و این گونه شعر مشترک بین رزم و ذکر جنگها و تشجیع به حمله و هجوم است و مضامین آنها به خشم و خشونت اختصاص دارد.» شاید این تعریف را بتوان با «حماسه» مقایسه کرد. اما نکته مهم اینجاست که درام و تراژدی از نظر ابنسینا جدای از هم هستند.
ابنسینا کمدی را نیز اینگونه تعریف کرده است: «گونه دیگر شعر، قومودیا که در آن از بدیها و رذیلتها و زشتیهای طرف سخن به میان میآید و بسا که به آن آهنگهایی شبیه صدای حیوانات، بیفزایند تا بدیهای مشترک بین انسان و حیوان را خاطر نشان کنند که برای این منظور از صورتی مسخره یا صورتکی که خنده میآورد استفاده میکنند.» این معنا تفاوت چندانی با تعریف ارسطو از کمدی نمیکند: «کمدی تقلید کسانی است که از حد متعارف بدتر باشند ولی نه از حیث هرگونه عیب و نقص بلکه فقط از حیث زشتیهای خندهآور. و عیب و خطایی را خندهآور میگوئیم که دیگران را از آن گزندی نرسد. چنان که نقابهایی که بر چهره میگذارند، زشت و بدشکل است، لیکن موجب خنده میشود و کسی را رنج و زیانی نمیرسانند.» بهرام بیضایی در «نمایش در ایران» اشاره کرده که از وجود برخی واژههای نمایشی در نوشتههای بین قرن چهارم تا هشتم میتوان به رواج برخی خرده نمایشهای مسخره آمیز در این دوران پی برد.
منبع: مهر
24