کتاب افلاطون نوشته جرالد ا.پرس ترجمه و منتشر شد
از مجموعه راهنمایی برای سرگشتگان کتاب افلاطون نوشته جرالد ا.پرس با ترجمه ایرج آذرفزا توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده است.
از مجموعه راهنمایی برای سرگشتگان کتاب افلاطون نوشته جرالد ا.پرس با ترجمه ایرج آذرفزا توسط انتشارات علمی و فرهنگی در زمستان ۱۳۹۸ منتشر شده است.
متنِ پیشرو برگرفته از مقدمۀ مترجم است:
«راهنمایی برای سرگشتگان» مجموعهای است با بیش از سی مجلد که انتشاراتِ کونتینیوم در دو دهۀ اخیر به زبان انگلیسی منتشر کرده است. هر مجلد از این مجموعه به یکی از فیلسوفانِ برجسته یا یکی از مکاتبِ فلسفی _از دوران کلاسیک تا دورانِ معاصر_ میپردازد. نامِ این مجموعه از نامِ کتابِ مشهورِ ابنمیمون، دلالةالحائرین، گرفته شده است. چنانکه پیداست، قرار بوده هر کدام از این مجلدات دلالت یا راهنمایی باشد برای دانشجویان و پژوهشگرانی که در مواجهه با هر یک از این فیلسوفان یا مکاتبِ فلسفی دچار حیرانی یا سرگشتگی میشوند. تأکید بر مسائل و چالشهایی که در مواجهه با این فیلسوفان پدید میآید، کوشش در توضیحِ مفاهیم و اصطلاحاتِ کلیدیِ ایشان بهزبانی فنی و درعینِ حال متناسب برای خوانندگانِ مبتدی، و نهایتاً معرفیِ شروح مهم در هر مورد به این مجموعه جایگاهی ویژه بخشیده است.
نویسندۀ هر مجلد از میان برجستهترین دانشوران در آن زمینه برگزیده شده است. ترجمۀ افلاطون، در کنارِ ترجمۀ هابز و کیرکگور نخستین مجلدات از مجموعۀ «راهنمایی برای سرگشتگان» است که بههمت انتشاراتِ علمیوفرهنگی به زیورِ طبع آراسته میشود. از این مجموعه، ترجمۀ سقراط، ارسطو، دکارت، لاک، اسپینوزا، هگل، راسل، هوسرل، هایدگر، سارتر، گادامر، مرلوپونتی و همچنین تجربهگرایی و نسبیگرایی نیز بهزودی منتشر خواهند شد.
نویسندۀ کتاب پیشِ رو، جرالد ا. پْرِس، هماکنون استاد فلسفه در کالجِ هانترِ دانشگاهِ شهریِ نیویورک است. حوزۀ پژوهشهای وی بیشتر به فلسفۀ یونانِ باستان و بهویژه فلسفۀ افلاطون اختصاص دارد. ازجمله آثار وی میتوان به پیدایشِ ایدۀ تاریخ در دورانِ باستان (۱۹۸۸) در مقامِ نویسنده، و سخنگوی افلاطون کیست؟ (۲۰۰۰) و راهنمایِ کونتینیوم به افلاطون (۲۰۱۲) در مقامِ ویراستار اشاره کرد. اما در این میان کتابِ پیشرو، افلاطون؛ راهنمایی برای سرگشتگان (۲۰۰۷)، شاید مهمترین اثر وی باشد. پْرِس در این کتاب، آخرین دستاوردهای افلاطونپژوهانِ معاصر را به زبانی ساده و گیرا و همزمان فنی و دقیق در چارچوبی تازه قرار میدهد. اگرچه در ظاهر مخاطبِ اصلیِ این اثر دانشجویان و خوانندگانِ مبتدیِ دیالوگهای افلاطون هستند،
اما آنچه این اثر را از کتابی مقدماتی به سطح پژوهشهای دانشورانه برمیکشد رهیافتِ تازهای است که پْرِس برای خوانش، فهم و تفسیر دیالوگهای افلاطون ارائه میکند. پْرِس نهتنها تلویحاً رهیافتهای حاکم بر افلاطونپژوهی در سدۀ گذشته را در خوانش و طبقهبندیِ دیالوگهای افلاطون رد میکند _رهیافتهایی نظیرِ تکوینگرایی، وحدتگرایی و باطنیگرایی_ بلکه میکوشد با تأکید بر شیوۀ نگارشِ ویژۀ افلاطون، یعنی دیالوگ، و تحلیلِ عناصر اصلیِ برسازندۀ آن تا حد ممکن مفروضاتِ مدرن دربارۀ فلسفۀ افلاطون را مُعلق کند و افلاطون را نه بهتر از خودِ افلاطون بلکه تا حد ممکن همانطور که افلاطون میخواسته فهمیده شود بفهمد. این کوشش برای نزدیک شدن به قصدِ افلاطون، از نگاهِ پْرِس، به معنای بیتوجهی به معانیِ گوناگونی که متنِ افلاطون، همچون هر اَبَرمتنِ دیگری، در همامتنهای گوناگونِ تاریخی میتوانسته افاده کند نخواهد بود.
آنچه در شیوۀ خوانشِ پْرِس از افلاطون چشمگیر است کنار گذاشتنِ یکی از برجستهترین رهیافتهای معاصر در خوانشِ افلاطون است: رهیافتِ تکوینگرایانه. مبتنی بر این رهیافت، اغلبِ تعارضهای موجود در دیالوگهای گوناگونِ افلاطون به این «واقعیت» بازمیگردد که آرا و آموزههای افلاطون در طول زمان تغییر کرده و هر دیالوگ به یکی از ادوارِ فکریِ افلاطون اختصاص دارد. اصلیترین نمایندگان چنین رهیافتی، در آغاز کلاسیکپژوهانی چون بِرنت و تایلور، و سپس کورنفورد، گاتری و ولاستوس بودند. بر اساس رهیافت تکوینگرایانه، نهتنها میتوانیم حضور و غیاب یا گاه تردید در آموزههای اصلیِ افلاطون همچون آموزۀ مُثُل، یادآوری یا فیلسوف-فرمانروا را در دیالوگهای مختلف توضیح دهیم؛ بلکه حضور و غیاب یا سکوتِ سقراط در دیالوگهایی همچون سوفیست و مردِ سیاسی، پارمنیدس، و قوانین نیز توضیحپذیر خواهد بود.
دیالوگهای کوچکتر که اغلب به تعریفِ یکی از فضایلِ سنتی میپردازند و در نهایت بینتیجه به پایان میرسند بیشتر بیانگر اندیشههای سقراطِ تاریخیاند؛ این دیالوگها را معمولاً «دیالوگهای متقدم» مینامند. دیالوگهایی که در آن آشکارا آموزۀ مُثُل، یادآوری یا فیلسوف-فرمانروا مطرح میشود بیانگر اندیشههای خودِ افلاطون هستند؛ این دیالوگها معمولاً «دیالوگهای میانی» خوانده میشوند. «دیالوگهای متأخر» نیز دیالوگهایی خواهند بود که افلاطون در اواخرِ عمرش به رشتۀ تحریر درآورده؛ در این دیالوگها آشکارا آموزۀ مُثُل، یادآوری یا فیلسوف-فرمانروا کنار گذاشته میشود یا مورد تردید قرار میگیرد.
شاخصِ محوری در تعیینِ تقدم و تأخر دیالوگها «سبکسنجی بود، یعنی تحلیلِ آماریِ متغیرهای عناصرِ ناخودآگاهِ سبکِ نویسنده برگرفته از آخرین اثرش». همانطور که پْرِس در همین کتاب اشاره میکند «با ظهور رایانهها، پژوهشگران توانستند به جای اتکا به شمارشهای دستی، به سرعت و به طورِ خودکار به متنِ کل مجموعه آثار افلاطونی نظر بیندازند. متأسفانه تحلیلهای آماریِ رایانهمحور سبکسنجیِ [پیشین] را بیاثر کرد؛ زیرا از تقسیمِ شستهورُفتۀ [دیالوگها] به سه دورۀ [متقدم، میانی، و متأخر] پشتیبانی نمیکرد».
اما ایرادِ مهمتر اینکه تکوینگرایان در تفسیر و فهمِ دیالوگهای افلاطون مهمترین و درعینِ حال پیشِ پاافتادهترین مسئله را در خوانشِ دیالوگهای افلاطون نادیده میگرفتند. قالبِ نوشتاریِ افلاطون «رساله» نیست، بلکه «دیالوگ» است. افلاطون در هیچ دیالوگی حضور ندارد؛ و در تنها دیالوگی که حاضر است نیز مستقیماً سخنی نمیگوید (Apology ۳۸b). سخنگوی راهبر اغلبِ دیالوگهای افلاطون سقراط است. بهرغمِ اینکه نمیتوان به سادگی سقراطِ افلاطون را سخنگوی آرا و اندیشههای افلاطون دانست، حتی اگر چنین باشد، مشکلِ دیگری سربرمیآورد: «سقراط شُهره به آیرونی است».
پْرِس تلویحاً نشان میدهد که دیالوگهای افلاطون تکرارِ آیرونیِ سقراطی در سطحِ نوشتار است. به عبارتِ دیگر، آیرونی در دیالوگهای افلاطون صرفاً صنعتی ادبی نیست، بلکه مبنای قالبِ نوشتاریِ نوینی به نام «دیالوگ» است که ریشه در فهمِ عمیقِ سقراطی-افلاطونی از حقیقت و تربیتِ فلسفی دارد. براین اساس، تعارضهای موجود در دیالوگها بیش از آنکه بیانگر تغییر نظر افلاطون در ادوار مختلف فکریاش باشد، بیانگر فهمِ آیرونیک و دیالکتیکیِ افلاطون از خودِ فراروند فلسفهورزی به معنای سقراطیِ کلمه است. تمامیِ استدلالهای مطروحه در دیالوگهای افلاطون در چارچوب درام، در زمان و مکانی معین، از زبانِ شخصیتهای نمایشیای مشخص اقامه میشوند.
جدا کردنِ استدلالهای هر دیالوگ از درامی که محملِ آن است پیشاپیش امکانِ فهمِ دقیقِ خود استدلالها را منتفی میکند. از اینروست که پْرِس در «درآمد» همین کتاب مینویسد: در «دیالوگها درام صورتی از استدلال است و استدلال صورتی از درام. دیالوگها پیام فلسفی خود را به اجرا درمیآورند، نه اینکه همچون دیگر فیلسوفان، فقط آن را مستقیماً مستدل کنند.»
اگرچه پْرِس در این کتاب نامی از لئو اشتراوس و شاگردانش نمیبرد، اما نباید از یاد برد کسی که به روشنی بر قالبِ دراماتیکِ دیالوگهای افلاطون تأکید کرد و از دو سطح تِماتیک و دراماتیکِ دیالوگهای افلاطون خوانش و تفسیری همهجانبهتر و فراگیرتر ارائه داد نخست لئو اشتراوس و سپس شاگردانش بودند. این اشتراوس و شاگردانش بودند که با تأکید بر «سخن و عملِ» دیالوگها خوانشی دراماتیک از استدلالها و همزمان خوانشی مستدل از درامِ جاری در دیالوگهای افلاطون به دست دادند. اشتراوس در صفحاتِ آغازین تفسیرِ خود از جمهوریِ افلاطون در کتابِ شهر و انسان بهروشنی شیوۀ تفسیریِ خود را تبیین میکند.
ردِ شیوۀ خوانشِ تکوینگرایانه از سوی پْرِس به معنای پذیرشِ موضعِ مقابل آن، یعنی «وحدتگرایی» نیز نیست. بر اساسِ رهیافتِ وحدتگرایانه، پسِ پشتِ همۀ تفاوتها و تعارضهای موجود میانِ دیالوگها فلسفهای جامع و واحد و نظاممند درکار است. بنابراین کارِ پژوهشگر آن است که آن نظامِ جامعِ هستیشناسیک، شناختشناسیک، سیاسی و زیباییشناسیکِ افلاطون را از دلِ مجموعۀ دیالوگهای افلاطونی استخراج کند.
کلاسیکپژوهانی همچون پُل شوری، راجر جونز و فردریک ه. چِرنیس از برجستهترین نمایندگانِ رهیافتِ وحدتگرایانه بودند. اگرچه پْرِس همچون وحدتگرایان وحدتی را پسِ پشتِ همۀ دیالوگهای افلاطونی تشخیص میدهد اما رهیافتِ آنان را به دلیلِ جزمیسازی از فلسفۀ افلاطون و بیتوجهی به قالبِ دراماتیک دیالوگها کنار میگذارد. بااینهمه، نفی رهیافتهای تکوینگرایانه و وحدتگرایانه که در پی آموزههای افلاطون در متنِ دیالوگها هستند، از نگاهِ پْرِس، نباید به معنای پذیرش رهیافتِ باطنیگرایانه قلمداد شود.
مبتنی بر رهیافتِ باطنیگرایانه که به «مکتبِ توبینگن» نیز نامبُردار است، آموزههای حقیقیِ افلاطون را نه در متنِ دیالوگها، بلکه در آموزههای شفاهیای که در طی سدهها از آکادمیِ افلاطون به ما رسیده باید جُست. کُنراد گایسر، هانس یوآخیم کرِمر توماس الکساندر اِسْلهزاک از برجستهترین نمایندگان رهیافت باطنیگرایانه هستند. به باورِ پْرِس، بهرغمِ دستاوردهای مهم و برجستۀ این رهیافت بهویژه در آثار اسلهزاک، نمیتوان آثاری را که افلاطون با این دقت و وسواس و ظرافت به رشتۀ تحریر درآورده به نفع آموزههای شفاهی وی کنار گذاشت.
گذشته از این، بررسیِ عمیقِ خودِ دیالوگها نشان میدهد که برگزیدنِ قالبِ نوشتاریِ دیالوگ نوعی باطنیگرایی است. پیداست که افلاطون عامدانه از انتقالِ مستقیم هرگونه آموزه به مخاطبانش پرهیز کرده، چه اگر میخواست میتوانست همچون بسیاری از همروزگارانش از قالبِ رساله استفاده کند. بهنظر میرسد فهمِ ویژۀ افلاطون از فلسفه او را به انتخاب و بلکه ابداعِ این قالبِ نوشتاریِ ویژه واداشته است.
انکار همۀ رهیافتهایی که میکوشند بهنحوی به آموزههای حقیقیِ افلاطون دست یابند، به معنای پذیرش خوانشِ شکاکانه از افلاطون از جانب پْرِس نیز نیست. بهباورِ پْرِس، تحلیلِ دیالوگهای افلاطون نشان میدهد افلاطون با موضعِ شکاکان که در آرای بسیاری از سوفیستهای همروزگارش بازتاب مییافت نیز همراه نبوده است. به نظر میرسد افلاطون برخلافِ شکاکان امکانِ شناخت را به طور کلی منتفی نمیدانسته. فهمِ غیرجزمی افلاطون بیش از آنکه به شکاکیت تن دهد، به نوعی جستوجوی مدام و همیشگی دربارۀ مهمترین مسائل، به فلسفه به منزلۀ دوستاریِ حکمت، دلالت میکند. پْرِس این فهمِ غیرجزمی-غیرشکاکانۀ افلاطون را در نوعی «بینش» ویژه به جهان صورتبندی میکند که در پسِ پشتِ تمامی دیالوگهای افلاطون در کار است.
به باورِ وی، دیالوگهای افلاطون در تحلیلِ نهایی همین فهمِ «گشوده» از انسان و جهان را در قالب درام «به اجرا میگذارند». در این شیوۀ خوانش هم وجوهِ متغیر و دراماتیکِ دیالوگهای افلاطون را پیشِ چشم خواهیم داشت هم وجوهِ ثابت و بینشمحورِ آن را. از همینروست که پْرِس پربرگترین بخشهای کتاب (بخشهای دوم و سوم) را به ترتیب به وجوهِ متغیر و وجوهِ ثابت دیالوگهای افلاطون اختصاص میدهد. در این خوانش کلیتِ دیالوگهای افلاطون بر اساسِ تاریخِ دراماتیک آنها و نه تاریخِ احتمالیِ نگارشِ آنها، از پارمنیدس تا فایدون، مرتب میشود. آنچه به چنین خوانشی انسجام میبخشد ماجرایِ فکریِ پهلوانِ افلاطون، سقراط، از جوانی تا لحظۀ مرگ است.
و اما چند کلمهای دربارۀ اهمیت ترجمۀ این اثر به فارسی. شناختِ سنتِ فلسفۀ اسلامی از یکسو، و شناختِ فلسفۀ مدرن از سوی دیگر، پژوهش دربارۀ فلسفۀ افلاطون را ضروری میکند. امروز که پاسخهای سنتی به مسائل فلسفی بیش از پیش متزلزل و مسئلهگون به نظر میرسد بازگشت به سرآغازهای این سنت، و درنتیجه افلاطون بهعنوانِ بنیانگذار آن، نیازی مبرم است. درآمیختگیِ افلاطون در سنتِ فلسفۀ اسلامی برای بسیاری از اهلِ نظر این تصور را پدید آورده که دیگر نیازی به رجوعِ مستقیم به افلاطون نیست.
با این همه، همین درآمیختگی، ما را بیش از پیش از فهمِ افلاطون از یک سو، و فهمِ مواجهۀ عمیقِ فیلسوفانِ مسلمان با وی از سوی دیگر، دور کرده است. از این جهت، شناختِ خودِ افلاطون، افلاطونِ غیرافلاطونی، از رهگذر مواجهۀ مستقیم با آثارِ وی نیازی موجه است. از منظری کلیتر، اینکه بیشینۀ فیلسوفانِ پسامدرن برای شناخت، ارزیابی، و حتی فراروی از فلسفۀ مدرن به افلاطون بازمیگردند نشان از اهمیتِ افلاطون در زمانۀ ما دارد.
افلاطونپژوهی در زبانِ فارسی گامهای نخستین و لرزانِ خویش را برمیدارد. نهتنها امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز به ترجمۀ آثار افلاطون از زبانِ یونانی حس میشود، افزون بر آن ضرورتِ آشنایی با آخرین دستاوردهای پژوهشی در این زمینه نیز آشکار شده است. ترجمۀ افلاطون؛ راهنمایی برای سرگشتگان گامی است کوچک در این راستا. بهگمان ما، آنچه این گامِ کوچک را در مسیرِ افلاطونپژوهی به زبانِ فارسی تعیینکننده و تأثیرگذار میکند این است که با برداشتنِ این گام افقِ تازهای برای خوانش، تفسیر و فهمِ دیالوگهای افلاطون پیشاروی چشم خواننده پدیدار میشود.
تا پیش از این، افلاطون بیشتر از رهگذر کلاسیکپژوهان و تاریخِ فلسفهنویسانی چون یِگر، گاتری، کاپلستون، گمپرتس به فارسیزبانان معرفی شده بود. تمامیِ آنان در خوانشِ افلاطون مستقیم یا غیرمستقیم تحتِ تأثیر رهیافتِ تکوینگرایانه بودند. اگرچه اخیراً ترجمۀ آثار دیگر افلاطونپژوهان زمینه را برای آشنایی دانشجویان و پژوهشگرانِ فارسیزبان با رهیافتهای تفسیریِ دیگر فراهم کرده، اما هنوز هیچ اثری به صورتبندی و ارزیابی رهیافتهای گوناگون و ارائۀ رهیافتی جایگزین در مواجهه با دیالوگهای افلاطون نپرداخته است. از این جهت، بیراه نخواهد بود اگر ترجمۀ این کتاب را نقطۀ عطفی در مسیرِ افلاطونپژوهی به زبانِ فارسی بدانیم.
از مجموعه راهنمایی برای سرگشتگان کتاب افلاطون نوشته جرالد ا.پرس با ترجمه ایرج آذرفزا توسط انتشارات علمی و فرهنگی در زمستان ۱۳۹۸ به بهای ۴۰,۰۰۰ تومان منتشر شده است.
منبع: مهر
38
تاریکیهای و زنگارهای دلهای خود را با محکمات سرشت نشین قرآن بزداییم --- بسم الله الرحمن الرحیم « إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا » ﴿آیه ۹ سوره اسراء﴾ و «... فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ » ﴿آیه ۴۵ سوره ق﴾ و « فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَى . سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى . وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى . الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى . ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَى »﴿آیات ۹-۱۳سوره أعلی﴾ و « فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ . أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ . قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ . أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ . أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لَا يُؤْمِنُونَ . فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ » ﴿آِیه ۲۹- ۳۴ سوره طور﴾ و « وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ لِيَذَّكَّرُوا فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا » ﴿آیه ۵۰ سوره فرقان﴾ و « وَإِذَا ذُكِّرُوا لَا يَذْكُرُونَ » ﴿آیه ۱۳ سوره صافات﴾ و « فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ » ﴿آیه ۱۶۵ آعراف﴾ و « وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ » ﴿آیه ۱۹ سوره حشر﴾ و « كَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى الْمُقْتَسِمِينَ . الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ . ... ﴿آیات۹۰-۹۶ سوره حجر ﴾ و « وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ » ﴿آیه ۱۰۴ سوره مائده﴾ و « قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » ﴿آیه ۱۸۸ سوره أعراف﴾ و « وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ » ﴿آیه ۲۱ سوره لقمان﴾ و « وَلَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِنْ مَكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِذْ كَانُوا يَجْحَدُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ » ﴿آیه ۲۶ سوره أحقاف﴾. و « وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ » ﴿آیه ۲۶ سوره فصلت﴾ و « أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا » ﴿آیه ۲۴ سوره محمد﴾ دین خدا منحصر به تبلیغ و آموزش خدا شناسی و ویژگیهای خداوند است و هیچ اثری در دین قرآنی خداوند برای تبلیغ خارق العاده و فرا طبیعی بودن شخصیتها بندگان مقرب که قرآن تاکید می کند که آنان به همه ی ضعفهای بشری محدود اند و جود ندارد بلکه قرآن بر محدودیتهای این بندگان در آیات محکم و مفصل بسیاری تاکید داشته و پیوسته بشر را از تصور وجود خصلتهای خارق العاده نزد بندگان مقرب سخت هشدار داده است.
فرق فلسفه با حکمت خداد داده چیست --- فلسفه تلاش بشر با تفکر منطقی محض به سیر در معلومات در دست رس برای کشف مجهولات دور از دست رس یعنی سیر در آشکارها برای کشف نهانها و سیر در معلومات مادی و ذهنی یعنی معانی مادی محسوس و مفاهیم ذهنی نا محسوس برای رسیدن به علل نهان محسوس ونا محسوس است. این تلاش چون از جانب بشر ، که به کمال هیچ حقیقتی دست رسی ندارد ، انجام می گیرد اگر مستقل از ایمان به خداوند و مستقل از کمک او شروع شود و ادامه و پایان یابد شاید به اندک اجزایی از حقیت هر چیزی برسد ولی بعلت محدودیتها فراوان بشر همیشه در تلاش برای دست رسی به بسیاری از اجزای این حقیقت ناکام بماند و هرگز به کمال حقیقت نرسد. حکمت که موهبت الهی از جانب خداوند به بندگان برگزیده ی خویش از جمله پیامبران و اولیاء الله می باشد و خداوند آن را نیکی فراوان نامیده است بی وجود هیچ تفکر فلسفی در ذهن بنده از جانب خداوند به ذهن آنان القا می شود و بر زبان این بندگان جریان می یابد و ایند بندگان با کمک این موهبت الهی و با یاری خداوند هر گفته ای را متناسب با شرایط و موقعیت زمانی و مکانی آن مطابق اراده و خواست و پسند خداوند بگونه ای سرشت نشین و غبر قابل انکار بر زبان می آورند و هر چیزی را بموقع در زمان مناسب و در جای مناسب آن قرار می دهند و تا زمانی که به خدا توکل داشته و خود بزرگ بینی ننمایند حکمت بلطف و خواست خداوند بر زبان و در رفتار آنان جاری است و قطع نمی شود: « يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ »﴿آیه ۲۶۹ سوره بقره﴾ اکثریت مردم بنا به اثر علل شخصی آشکار ونهان چون حکمت با عادتها و سنتهای غلط دیرینه آنان در بیشتر حالتها تعارض جوهری دارد با تعصب غیر منطقی و خرد گریز حکمت را بر نمی تابند و به خود اجازه تفکر در آن را نمی دهند و از آن دوری می کنند و از صاحب آن حتی اگر پیامبر هم باشد با تمسخر و تنفر دوری می جویند. خداوند حکمت و خرد مطلق در قرآن کریم بازماندگان از حکمت و محرومان از حکمت و حکمت گریزان را این گونه توصیف می نماید: « قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ »﴿آیه ۵۰ سوره سبأ﴾ و « فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ »﴿آیه ۵۰ قصص﴾ و « أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا »﴿آیه ۴۴ سوره فرقان﴾ و « وَإِذَا رَأَوْكَ إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا . إِنْ كَادَ لَيُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلَا أَنْ صَبَرْنَا عَلَيْهَا وَسَوْفَ يَعْلَمُونَ حِينَ يَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِيلًا . أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا »﴿آیات ۴۱-۴۳ سوره فرقان﴾ و « بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ » ﴿آیه ۲۹ سوره روم﴾ و « وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ يَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لَا يَسْتَجِيبُ لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَهُمْ عَنْ دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ . وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ كَانُوا لَهُمْ أَعْدَاءً وَكَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ كَافِرِينَ﴿آیات ۵-۶ سوره أحقاف﴾ و « الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ . وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ . ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ » ﴿آیات ۱-۳ سوره محمد﴾ و « قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ »﴿آیه ۶۰ سوره مائده﴾ و « وَلَا يَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِيرًا . الَّذِينَ يُحْشَرُونَ عَلَى وُجُوهِهِمْ إِلَى جَهَنَّمَ أُولَئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ سَبِيلًا »﴿آیات ۳۳ و۳۴ سوره فرقان﴾ « تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ . إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِينَ . وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ » ﴿ آیات ۹۷-۹۹ سوره شعراء﴾ و « أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ » ﴿آیه ۲۳ سوره جاثیه﴾ و « وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَفَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَكُنْتُمْ قَوْمًا مُجْرِمِينَ . وَإِذَا قِيلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَيْبَ فِيهَا قُلْتُمْ مَا نَدْرِي مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَيْقِنِينَ » ﴿۳۱ و۳۲ سوره جاثیه﴾ و « قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيل » ﴿آیه ۷۷ سوره مائده﴾ و « وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا اللَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ ﴿ آیه ۲۹ سوره فصلت﴾ و « قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِنْ لَا تَعْلَمُونَ . وَقَالَتْ أُولَاهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ . إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ . لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِنْ فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ﴿ آیات ۳۸-۴۱ سوره آعراف﴾ و « وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هَؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ . قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا . فَقَدْ كَذَّبُوكُمْ بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَسْتَطِيعُونَ صَرْفًا وَلَا نَصْرًا وَمَنْ يَظْلِمْ مِنْكُمْ نُذِقْهُ عَذَابًا كَبِيرًا» ﴿آیات ۱۷-۱۹ سوره فرقان﴾ و « وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا . رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا» ﴿ آیات ۶۷ و ۶۸ سوره أحزاب﴾. حکمت انسان دین دار خدا پرست را که از ایمان صادق برخوردار است خرد مندانه ملزم می سازد با تطبیق روش دین داری و مذهب داری خود با حد و مرزها و بایدها و نبایدهای شناختهای فرهنگ اصیل دین داری و مذهب داری قرآنی ؛ دقت کند مبادا خدای نکرده با حکمت گریزی دین داری و مذهب داری خود را نزد خداوند به تباهی سپرده و خود را مشمول و از مصادیق گمراهان یاد شده در آیات قرآنی محکم و مفصل فوق کرده باشد.