به مناسبت سالروز فوت سلطان مقتدر غزنوی
سلطان محمود غزنوی؛ از کشتار شیعیان تا حمله به هند/ عشق محمود و ایاز در تاریخ ادبیات / چگونه سلطان محمود قلب فردوسی بزرگ را شکست؟
سلطان مقتدر سلسله غزنویان به انحای مختلف در تاریخ و منطقه ایران موثر است. تاثیر حکومت محمود به حدی است که شاید او باید او را پدر نخستین سرزمین پاکستان بدانیم.
به گزارش خبر فوری ، بنا به روایت برخی مورخان انگلیسی، 30 آوریل سالروز فوت سلطان محمود غزنوی است. سلطان مقتدر سلسله غزنویان که به انحای مختلف در تاریخ و منطقه ایران موثر است. تاثیر حکومت محمود به حدی است که شاید باید او را پدر نخستین سرزمین پاکستان بدانیم. تاثیر او در ایران و ماوراء النهر از این هم بیشتر است؛ شاید بیراه نباشد اگر او را پدیدآورنده نوعی فلسفه سیاسی در ایران و منطقه بدانیم که تا صفویان ادامه داشت. در این گزارش سعی داریم بر زندگی و اقدامات سلطان مقتدر غزنوی نگاهی داشته باشیم.
حکومت غزنویان؛ محمود سومین سلطان غزنوی است
غزنویان اصالتی ترک تبار دارند. پدربزرگ محمود، الپتگین اولین سلطان غزنوی است. در واقع، در اواخر حکومت سامانیان یکی از سرداران ترک یا ترکمن این سلسله به نام الپتگین با همدستی برخی سران سامانی، سعی کرد یکی از اعضای خاندان سامانی به نام نصر بن عبدالملک بن نوح را به حکومت برساند اما نتوانست و پسر عموی وی یعنی منصور بن نوح به جای وی بر تخت نشست. پس از این ماجرا الپتکین ترسید و راهی شهر غزنین در افغانستان کنونی شد و در آنجا حکومت را در دست گرفت. حکومت سامانی در آن روزگار ضعیف و ناکارآمد بود و به همین دلیل هیچ نیروی برای مقابله با الپتگین فرستاده نشد و او حاکم شهر غزنین گردید.
پدر محمود، سبکتکین نام داشت. او داماد الپتگین و مانند او از غلامان ترک نژاد بود. روایت است که الپتکین، سبکتکین را در نیشابور از تجار برده فروش خریداری کرد و سپس او را به دامادی خود درآورد. در سال 366 هجری قمری سبکتکین جانشین الپتگین گردید و به مدت 19 سال سلطنت کرد. او در طول سلطنتش قدرت غزنویان را افزود و توانست مناطق بسیاری را در خراسان بزرگ فتح کند.
سریر خون؛ شورش علیه برادر و به قدرت رسیدن
پدر سلطان محمود در سال 387 در هنگام بازگشت از پایتخت خود (بلخ) به شهر غزنه، در راه فوت کرد و در این زمان محمود در خراسان به اداره امور اشتغال داشت. وقتی جنازه سبکتکین به غزنه رسید، بنابر وصیت او، پسر کوچکش اسماعیل، حاکم گردید، اما محمود این واقعه را نپسندید و با کمک عموی خود (بغراجق) و برادر دیگرش نصر به جنگ اسماعیل رفته و بر او پیروز شد و به این ترتیب به حکومت رسید.
سلطان کشورگشا
سلطان محمود بلافاصله پس از به تخت نشستن به کشورگشایی پرداخت. اوابتدا بر ابوابراهیم اسماعیل بن نوح ملقب به منتصر سامانی چیره گشت. بعد از آن خلف بن احمد باقیمانده صفاریان را از میان برداشت. سپس با خانیان ترکستان به جنگ پرداخت و بعد از آرام کردن آن نواحی عزم فتح خوارزم و گرگانج را نمود و در سال 392 ه.ق بهعنوان جهاد به هندوستان حمله برد و تا سال 416 ه.ق در ظرف 24 سال چندین جنگ کرد. از فتوحات دیگر محمود میتوان فتح ری و اصفهان و غلبه بر مجدالدوله دیلمی اشاره کرد که به سال 420 ه.ق اتفاق افتاد. در حقیقت با قدرت گیری سلطان محمود حکومتهای ایرانی تبار مهمی مانند صفاریان، سامانیان و آل بویه رو به ضعف نهاده و جای خود را به سلطنتهای ترک تباری دادند که اولینشان غزنویان بود.
فتح هندوستان
محمود اولین پادشاه مسلمانی است که به هندوستان حمله کرده است. او با عنوان جهاد اسلامی به سرزمینهای آباد هندوستان یورش برد و توانست غنائم بسیاری به دست بیاورد. بزرگترین جنگ سلطان محمود جنگ سومنات است که در 416هجری به وقوع پیوست. سلطان محمود شنیده بود که بزرگترین بتخانههای هندوستان در شهر سومنات است لذا با 300 هزار مرد جنگی خود از راه مولتان و اجمیر و بعد از طی ریگستانهای بیآب رجپوتانه بر سومنات حمله نمود. با این که راجههای هند جهت حفاظت این معبد جمع شده بودند ولی در نتیجه جنگ خونین تعداد زیادی از ایشان مقتول شدند و به غیر از تسلیم چاره ندیدند. سلطان محمود بتخانه را ویران کرد و همه جواهرات آن را به غنیمت گرفته به غزنه آورد.
به جز این، اقدام او باعث شد کم کم اسلام وارد هندوستان شده و بخشی از جمعیت این کشور به این دین روی بیاورند. نطفه شکل گیری کشورهای مسلمانی مانند پاکستان از همان زمان شکل گرفت.
تنها بانویی که سلطان محمود نتوانست او را شکست دهد
سلطان محمود در اوج اقتدارش چشم به ری، اصفهان و عراق عجم(مرکزی) دوخت. در آن زمان، زنی به نام سیده ملک خاتون حاکم ری بود. روایت است که سلطان محمود غزنوی در نامه ای به او نوشت: "باید که خطبه بر من کنی و زر به نام من زنی و خراج بپذیری و اگر نه من بیایم و ری بستانم تو را نیست گردانم..." .
ملک خاتون که زنی زیرک بود در پاسخ به نامه محمود مطلبی را ذکر کرد که دست محمود را بست. او نوشت:
"تا شوی من زنده بود مرا اندیشه آن بود که تو را مگر این راه بود و قصد ری کنی. چون وی فرمان یافت و شغل به من افتاد، مرا این اندیشه از دل برخاست، گفتم: محمود پادشاهی عاقل است، داند که چون او پادشاهی را به جنگ زنی نباید آمدن. اکنون اگر بیایی خدای آگاه است که من نخواهم گریخت و جنگ را ایستادهام، از آنچه در دو بیرون نباشد: از دو لشکر یکی شکسته شود؛ اگر من تو را بشکنم، به همه عالم نویسم که سلطان محمود را بشکستم که صد پادشاه را شکسته بود، مرا هم فتحنامه بود و رسد و هم شعر فتح [و اگر تو مرا بشکنی چه توانی نوشت؟ گویی زنی را بشکستم؟ تو را نه فتحنامه رسد و نه شعر فتح] که شکستن زنی بس فخر نباشد؛ گویند که سلطان محمود زنی را بشکست".
جواب قاطعانه ای که سیده ملک خاتون به سلطان محمود داد، او را وادار کرد تا از درگیری با ملک خاتون صرف نظر کند.
مذهب و حکومت؛ بنای سلطنت ظل اللهی
سلطان محمود حنفی مذهب بود و در اجرای شریعت بسیار سخت گیری میکرد. او به شدت با شیعیان و باطنیها مخالف بود و برای خوش خدمتی به خلیفه عباسی شیعیان بسیاری را قتل عام کرد. خود او یک بار گفته که " من برای خلیفه انگشت در جهان کرده و قرمطی(شیعیان را با این واژه صدا میکرد) میجویم و اگر مذهبشان مسلم شود آنها را از بین میبرم".
با قدرت گیری او قدرت گرفتن جریانهای شیعی در ایران برای مدتی رو به زوال رفت. خود سلطان محمود از اولین قدرتمندانی است که خود را سلطان مینامد. تئوری حکومتی او نوعی سلطنت مشروط به تایید خلافت عباسیان است. او هر چند در عمل از کسی حرف شنوی نداشت اما مشروعیت سلطنتش را از تایید خلیفه عباسی در بغداد میگرفت. خلیفه هم همواره او را جانشین خود دانسته و قدرتش را تایید میکرد. در واقع، بعد از سلطان محمود است که سلاطینی که به این نحو به قدرت میرسند زیاد میشوند.
فساد در دل سلطنت خشک مذهبی محمود؛ داستان تصاویر زنان برهنه
علی رغم قدرت محمود و تاکید خود او بر اجرای شریعت، اما حکومت غزنوی در داخل به شدت فاسد بود. این فساد فقط شامل مسائل اقتصادی نمیشود بلکه بیش از هر چیز مربوط به مسائل اخلاقی است. مرحوم بیهقی در تاریخ خود تا حدی به این مسائل پرداخته است. شاید یکی از این ماجراها که به خوبی فساد غزنویان را افشا میکند ماجرای سلطان مسعود و کاخش باشد.
محمود غزنوی پسری داشت به نام مسعود که بسیار فاسد و عیاش بود. زمانی که محمود در غزنه میزیست او در یکی از شهرهای ایران در کاخ مخصوص شاهزادگان زندگی میکرد. طبق روایت بیهقی، روزی مسعود به نقاشان دستور میدهد که یکی از اتاقهای کاخ او را با تصاویر زنان برهنه تزئیین کنند. خود او همراه با کنیزکانش هر روز به این اتاق رفته و عیش و عشرت میپرداخت.
محمود که از پسر خود بیمناک بود جاسوسی بر او گمارده بود. این جاسوس اخبار اتاق مربوطه را به سلطان پدر میدهد. از قضا عمه مسعود که علاقه وافری به او داشته از این موضوع باخبر میشود؛ به همین دلیل، سریعا پیکی را روانه کرده و مسعود را از حوادث غزنه باخبر میسازد. سلطان محمود نیز پیکی را به سراغ مسعود میفرستد تا صحت اخبار جاسوسان را جویا شود اما مسعود زودتر همه اتاق را با گچ سفید کرده و بدین طریق از خطری بزرگ میجهد.
شایعات مربوط به داستان ایاز و محمود؛ از رفاقتی پایدار تا عشقی شهوانی و رابطهای عرفانی
در میان داستانهای مربوط به سلطان محمود داستان رابطه با غلامش ایاز بسیار مشهورتر و مهمتر است. ملک اَیاز با نام کامل ابوالنجم ایاز بن اویماق یک بنده و غلام تُرکتبار بود که علاقه سلطان محمود غزنوی به او مشهور است. او در سپاه و دربار محمود غزنوی به مقامات بالا رسید و توانست یکی از نزدیکترین افراد به محمود غزنوی شود.
داستان علاقه محمود و ایاز به یکدیگر در تاریخ ادبیات بسیار مشهور است. برخی این رابطه را نوعی دوستی دیرین میدانند. تفسیر این افراد این است که چون ایاز ترسی از محمود نداشت بر خلاف بسیاری از درباریان، نظرش را بدون سانسور به محمود میگفت و محمود نیز از این رفتار خوشش میآمد. سعدی شیراز ی در گلستان داستانهایی در رابطه با این رویکرد نقل میکند.
برخی دیگر اما رابطه ایاز و محمود را نوعی رابطه معنوی از نوع مولانا و شمس میدانند. ظهور ادبیات عرفانی در قرن 6 و 7 باعث شد، داستان ارباب و برده غزنوی تمثیل بسیاری از معارف عرفانی و ذوقی شود.
برخی ادبا نیز رابطه ایاز و سلطان را نوعی رابطه جنسی و اروتیک میدانند. رضا براهنی رمانی نوشته است با نام روزگار دوزخی آقای ایاز که قبل از انقلاب اسلامی ایران به فرمان حکومت وقت در حین چاپ شدن توقیف و تمام جلد های آن خمیر شد. داستان کتاب در مورد غلامی به نام ایاز است که با ارباب خود که محمود نام دارد مرتبا در حال کشتار و خونریزی و البته روابط جنسی بی پرواست.
لازم به ذکر است که قبر ایاز همچنان باقی است. آرامگاه او در منطقه تجاری «رنگ محل» در لاهور دیده میشود. آرامگاه و باغ ایاز در دوران حکومت سیکها بر این منطقه تخریب شد اما پس از استقلال پاکستان دوباره بازسازی گردید.
رابطه هنرمندان و دانشمندان با سلطان غزنوی؛ از فرار ابن سینا تا دلشکستگی فردوسی
رابطه بزرگان اندیشه و هنر با سلطان غزنوی بسیار متفاوت است. محمود در زمانی به قدرت میرسد که ایران در عصر طلایی فرهنگ و هنرش به سر میبرد. محمود معتقد بود که شعرا و علما تنها زیبنده دربار او هستند و به همین علت سعی میکرد همه آنها را در دربار خود جمع کند. بسیاری از علما و شعرا که پرورش یافته دوره سامانیان بودند حالا باید تکلیف خود را با سلطان مقتدر غزنوی مشخص میکردند.
به طور کلی، بزرگان فرهنگ و علم ایران به سه دسته تقسیم شدند. برخی مانند ابوریحان بیرونی و عنصری ترجیح دادند به دربار محمود رفته و در پناه ثروت و امنیت او زندگی کنند. ابوریحان حتی توانست با سلطان غزنوی به هندوستان رفته و آثار دقیق و مهمی را درباره تاریخ و فرهنگ هندیها بنویسد.
برخی دیگر از جمله ابن سینا ترجیح دادند جلوی دیکتاتور زمان سر خم نکنند. ابن سینا خود را عروسک تزئینی دربار محمود نمیدانست و به همین دلیل حاضر نبود به او خدمت کند. او تا آخرین لحظات عمرش از دست نیروهای سلطان محمود فرار میکرد تا به زور به دربار غزنویان فرستاده نشود.
دسته سوم اما آن بزرگانی هستند که به علت فشار مالی و سیاسی مجبور شدند به سلطان محمود پناه آورند اما با بی رغبتی محمود مواجه شده و از دربار طرد شدند. شاید فردوسی مهمترین چهره این دسته سوم باشد. فردوسی کار شاهنامه را از زمان سامانیان آغاز کرده بود اما در میان کارش، طوس به دست غزنویان افتاد. شرایط بد مالی و مرگ فرزند باعث شد فردوسی بالاجبار شاهنامه را به سلطان محمود تقدیم کند اما به گفته خود حکیم طوس، سلطان محمود به شاهنامه نگاه هم نکرد و پاداشی را که مورد انتظار فردوسی بود برایش نفرستاد. برخی ملی گرایی شدید فردوسی و ستایش از ایرانیان باستان که زرتشتی بودند را علت بیرغبتی سلطان محمود به شاهنامه دانسته اند.
علت زوال غزنویان پس از سلطان محمود
سرانجام سلطان محمود غزنوی در روز جمعه 17 ربیعالثانی سال 421 ه.ق (30 آوریل 1030 میلادی) در شهر غزنه به مرض سل درگذشت. پس از مرگ محمود، سلطنت پس از یک درگیری کوتاه بین مسعود و محمد(پسران محمود) به سلطان مسعود رسید. با به قدرت رسیدن مسعود غزنوی زوال این حکومت نیز آغاز شد. قلمرو غزنویان به سرعت به دست رقبا و به خصوص سلجوقیان افتاد و خود مسعود نیز از سلطنت خلع شد.
بسیاری زوال زود هنگام غزنویان را سیستم اداری به شدت ضعیف این حکومت میدانند. غزنویان بر خلاف سامانیان قدرت خود را بر یک دیوان سالاری متقن بنا نکرده بودند. قدرت اصلی دست شاه و سپس فرماندهان نظامی بود. شاه اراده مطلق داشت و هر که به او نزدیک تر بود به قدرت بیشتری میرسید. این اتفاق باعث افزایش رقابت، حسادت و کشمکش بین درباریان و در نهایت زوال سریع غزنویان شد.
منبع: خبر فوری
38
ترک ستیز ها ، خیلی از ترک ها ترس دارید در این داستانی که ساخته بودید هدفتان فقط این بود که ترک ها را بد جلوه بدهید همین، زنده باد ایران با تمام اقوام ، مرگ بر نژاد پرستان
چیکار کنن تاریخ را ب خاطر شما تحریف کنن واقعیت را باید بنویسند
به پیر به پیغمبر تو هم نژادا خوب و بد داریم به همدیگر توهین نکنیم دم همتون گرم
تاریخ تاریخ است چه خوشایند بعضی باشد چه نباشد
فقط روابطش با ایاز. هه هه. روابط معنوی شمس و مولانا.
عجب احمقی هستن بعضی ها عقیده چه ربطی به ترک و فارس بودن داره این یارو یه سلطان ترک مقتدر شیعه ستیز بوده سلطان و سلسله بعدی سلجوقیان بودند اونها هم جنگجو و کشور گشا بودند و امپراتوری بزرگی ساختند و در کل اسلام ستیز بودند و فرهنگ ایرانی را زنده کردند