«سندروم ویتنام» چیست؟
سندروم ویتنام (Vietnam Syndrome) اصطلاحی است که در واکنش به شکست آمریکا در جنگ ویتنام ابداع شده و دلالت دارد بر عدم تمایل بسیاری از مردم و مقامات سیاسی آمریکا در مورد دخالت نظامی این کشور در کشورهای خارجی به هر دلیل و به هر صورتی.
جنگ ویتنام از سال 1955 تا 1975 بین نیروهای نظامی ویتنام شمالی و ویتنام جنوبی در جریان بود. ایالات متحدۀ آمریکا از زمان ریاست جمهوری جان.اف کندی به شکل مستشاری وارد این جنگ شد اما بعد از ترور کندی و ریاست جمهوری لیندون جانسون، بمباران هوایی ویتنام شمالی از سوی نیروی هوایی آمریکا در سال 1964 آغاز شد.
آمریکا سرانجام از سال 1965 با ارتشی بزرگ وارد ویتنام جنوبی شد برای در هم کوفتن ویتکنگها یا کمونیستهایی که "ارتش آزادیبخش ویتنام جنوبی" نام داشتند.
در جنگ ویتنام بیش از 58 هزار سرباز آمریکایی کشته شدند. رشد روزافزون مخالفت مردم آمریکا با جنگ، بویژه بعد از انتخاب ریچارد نیکسون به ریاست جمهوری در سال 1969، نهایتا موجب شد ایالات متحده در 1973 رسما از جنگ ویتنام خارج شود.
دلیل آمریکا برای حضور نظامی در ویتنام جنوبی، دفاع از حکومت این سرزمین و ممانعت از تسری کمونیسم از ویتنام شمالی به ویتنام جنوبی بود. اما تلفات چشمگیر ارتش آمریکا در این جنگ و بازتاب منفی این امر در جامعۀ آمریکا، نوعی ضدیت با جنگ در جامعۀ آمریکا پدید آورد که آثار سیاسیاش در ایالات متحده باقی مانده است.
مهمترین اثر سیاسی واکنش منفی جامعۀ آمریکا به جنگ ویتنام، اتخاذ ژست ضد جنگ از سوی بسیاری از مقامات سیاسی بویژه کاندیدهای ریاست جمهوری این کشور بوده است.
در واقع برخلاف مداخلۀ آمریکا در جنگ جهانی دوم، مداخلۀ این کشور در جنگ ویتنام با اقناع ملی توام نشد و هراس از "جنگ بیهوده" را در افکار عمومی ایالات متحده رقم زد.
سندروم ویتنام از این حیث اهمیت دارد که آمریکا در دوران جنگ سرد برای ممانعت از گسترش کمونیسم در جهان وارد جنگ ویتنام شد ولی سندروم ویتنام یعنی مخالفت با مداخلۀ نظامی آمریکا در کشورهای دیگر به هر دلیلی و به هر شکلی. یعنی حتی توجیه ممانعت از گسترش خطر کمونیسم نیز مردم آمریکا را در دهۀ 1970 مجاب نمیکرد برای حمایت از جنگ ویتنام.
اگرچه در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان اهمیت نظامیگری در آمریکا افزایش یافت، ولی مخالفت با جنگ، در اثر خسارات شدید جنگ ویتنام، در فرهنگ سیاسی مردم آمریکا تا حد زیادی نهادینه شده است.
از پایان جنگ ویتنام تا به امروز، شاید فقط حملۀ آمریکا به افغانستان برای سرنگونی حکومت ملاعمر، مخالفت چندانی در این کشور ایجاد نکرده است. دو سال پس از آن حمله، ایالات متحده به عراق حمله کرد و بسیاری از مردم آمریکا تا مدتها علیه جنگ عراق تظاهرات اعتراضی داشتند.
حملۀ نظامی آمریکا به عراق در سال 2003، و کشتار گستردهای که پس از سقوط رژیم صدام در عراق در اثر آزادی فعالیت بنیادگرایان اسلامی به راه افتاد، سندروم ویتنام را در این کشور تقویت کرد. پیروزی اوباما در انتخابات ریاست جمهوری سال 2008، تا حد زیادی محصول همین وضع بود. مردم آمریکا از جنگطلبی دولت بوش خسته بودند و ترجیح دادند یک سیاستمدار دموکرات را بر مسند ریاست جمهوری بنشانند.
برخی حتی معتقدند جایزۀ نوبل زودهنگام و تقریبا بیدلیلی که در سال 2009 به باراک اوباما اعطا شد، محصول سندروم ویتنام یا چیزی شبیه آن در بین اعضای بنیاد نوبل و در واقع نشانی از نفی سیاست خارجی جنگطلبانۀ دولت بوش و استقبال از رئیس جمهوری بود که سخنانش بوی جنگ نمیداد.
اصطلاح سندروم ویتنام عملا بار معنایی منفی دارد ولی هراس از جنگ، فینفسه منفی نیست بلکه به "غریزۀ صیانت از نفس" بازمیگردد و ضمنا حاوی "منطق زندگی" است. "ترس"، به قول توماس هابز، از "مبانی عقلانیت" است. کسانی که متهم میشوند به ابتلا به سندروم ویتنام، ترس از جنگ را مظهر عقلانیت سیاسی خودشان میدانند. اما مخالفان آنها میگویند از آنجایی که جنگ گاهی گریزناپذیر است، جنگهراسی پدیدهای ناموجه است.
در مقابل، کسانی که در واکنش به پیامدهای خسارتبار جنگ ویتنام ضد جنگ شدند، استدلال میکنند که جنگ برای دفاع از میهن متفاوت از جنگ به دلایلی همچون گسترش آزادی یا مبارزه با فلان ایدئولوژی غیردموکراتیک و یا مبارزه با تروریسم در اقصی نقاط دنیاست.
این افراد همچنین معتقدند اصل اساسی در سیاست خارجی باید "پرهیز از جنگ" باشد نه اینکه دولتمردان کشورشان اساسا "گرایش به جنگ" داشته باشند.
در دانش سیاسی دو نگاه کلاسیک به جنگ وجود دارد. اولی جنگ را "پایان سیاست" و دومی دومی جنگ را "ادامۀ سیاست" میداند.
جنگهراسان در واقع نگاه اول را تایید میکنند و با تفسیر موسع از مفهوم "دفاع از وطن" مخالفند و غالبا با جنگهای پیشدستانه یا جنگهایی که محل آنها بسیار دورتر (گاه یکی دو قاره دورتر) از وطنشان است، موافقتی ندارند.
به هر حال سندروم ویتنام فینفسه اصطلاحی است متعلق به ادبیات سیاسی آمریکا؛ ولی منطق نهفته در این اصطلاح، فراتر از جامعۀ آمریکا است و بر این اساس میتوان دربارۀ سیاست خارجی سایر دولتها نیز بحث کرد.
هر چه هست، این اصطلاح محصول کشته شدن انبوهی از نظامیان آمریکایی در جنگ ویتنام است و بیش از هر چیز بر پتانسیلی در جامعۀ آمریکا دلالت دارد که البته نه کاملا بلکه نسبتا مانعی برای رشد جنگطلبی در جامعه و بویژه در هیئت حاکمۀ ایالات متحدۀ آمریکا است.