چه شد که به سریال اعتراضات رسیدیم؟
اعتراضات صنفی به یک چالش مزمن برای ایران در سالهای اخیر تبدیل شده است. پرستاران، معلمان، بازنشستگان، کارگران و اخیرا غسالان. چه شد که به نقطه بحرانی کنونی رسیدیم و راه حلها برای خروج از بحران چه هستند؟
در سالهای اخیر شاهد سریالی از اعتراضات صنفی بودهایم. افرادی که به حقوق و مزایای خود و عقبماندن قابل توجه حقوقشان از نرخ تورم، معترض هستند. همین چند وقت قبل بود که شاهد اعتراضات پرستاران کشور بودیم. برخی از فعالان صنفی حوزه پرستاری به این مساله اشاره داشته اند که اغلب پرستاران مجبور هستند برای تامین معاش خود رو به شغل دوم آورند.
این در حالی است که برای جذب پرستاران ایرانی چه از سوی کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس و چه برخی کشورهای غربی نظیر دانمارک و آلمان استقابل گستردهای میشود. مسائلی که عملا جذابیتهای اشتغال به حرفه پرستاری در ایران را کاهش داده اند و محرکهای مهاجرت پرستاران را نیز تقویت کردهاند. جدا از پرستاران، چند روز پیش نیز شاهد اعتراض غسالها در بهشت زهرا بودیم.
این اعتراض سبب شد تا شستشوی اموات برای مدت زمان محدودی با کُندی و توقف رو به رو شود ولی وعدههای موقت برخی مسوولان توانست غسالها را مجاب به بازگشت به سرِ کار کند. پیش از این شاهد اعتراضات صنفی معلمان، بازنشستهها و کارگران نیز با محوریت مسائل معیشتی و دستمزدی بودهایم. موضوعاتی که گویی به یک سریال تکراری تبدیل شده اند و هرازگاهی شاهد بازپخش یکی از آنها هستیم.
در این نقطه این سوال مطرح میشود که چرا به نقطه بحرانی فعلی رسیده ایم؟ به نظر میرسد در این رابطه توجه به ۴ مولفه ضروری است.
۱. رویکرد غلط به مساله
اقتصاد ایران در سالهای گذشته با فشارهای قابل توجهی از ناحیه تحریمهای خارجی و البته برای سوءمدیریتها و نواقص ساختاری رو به رو بوده است. مسائلی که برونداد عینی خود را در افزایش نرخ تورم و سختتر شدن زندگی برای طیفهای قابل توجهی از مردم کشور به نمایش گذاشته اند.
با این همه، مساله قابل تامل این است که در دولتهای مختلف ایران در سالهای اخیر، مساله شکاف میان نرخ تورم و دستمزد افراد، به یک موضوع و اولویت مهم و فوری تبدیل نشده و دولت به جای اتخاذ موقعیتِ دیدهبان در این رابطه و چاره اندیشی برای آن، بیش از همه آتشنشان بوده و با اوج گیری اعتراضات صنفی، سعی در مقابله و یا راضی کردن معترضان داشته است.
این در حالی است که صِرف انباشت مشکلات، خود حل کردن آنها را به امری سخت و پُرهزینه تبدیل کرده است. از این رو، نگاه مدیران و جریان حکمرانی به مساله، نگاهی غلط بوده است. البته که این جنس از نگاه، در دیگر حوزههای حکمرانی هم موجب بروز چالشهایی شده است.
۲. غفلت از ظرفیتهای انسانی
از سوی دیگر مساله ظرفیتهای انسانی نیز به نحوی جدی مورد غفلت قرار گرفته است. شاید عینیترین نمود این موضوع را بتوان در آمارهای قابل تامل از فرار مغزها و یا گرایش قابل توجه به مهاجرت مشاهده کرد. این در حالی است که نیروی انسانی آموزش دیده و به طور کلی ظرفیتهای انسانی، از جمله اصلیترین سرمایههای یک کشور هستند و حراست از این سرمایه، میبایست در زمره مهمترین اولویتهای جریان حکمرانی باشد.
به هر دلیلی خواه تشدید فشارهای خارجی به ایران و یا سوءمدیریتهای داخلی، این موضوع در برهههای زمانی مختلف با بی توجهی و غفلت رو به رو شده است. معادلهای که سال به سال وضعیت بحرانی تری به خود گرفته و اکنون نمودهای عینی خود را در برهههای زمانی مختلف و در قالب اعتراضات صنفی گوناگون به نمایش میگذارد.
تا به نحوی سیستماتیک، از نیروی انسانی کشور حراست نشود و جذابیت و مشوق برای ماندشان در ایران ایجاد نگردد و مفید به فایده بودن در دستورکار قرار نگیرد، احتمالا باید منتظر تداوم روندهای معیوب گذشته و تشدید نارضایتیهای صنفی باشیم.
۳. اعتراضات صنفی و مقتضیات جهانِ جدید
روند تحولات و تغییرات در جهان کنونی از سرعت قابل توجهی برخوردار است. یکی از عینیترین حوزههای تغییر در جهان فعلی، اوج گیری قابل توجهی شبکههای اجتماعی و افزایش آگاهی در میان طیفهای مختلف اجتماعی است. از این رو، افراد هم نسبت به حقوق خود آگاهتر شده اند و هم این امکان را پیدا کرده اند که شرایط خود را با دیگر جوامع و کشورها مقایسه کنند.
"چارلز دیکنز" نویسنده و ادیب مشهور انگلیسی سالها قبل در مقدمه کتاب معروف خود با نام "انتظارات بزرگ" به این مساله اشاره میکند که ریشه اصلی نارضایتی انسانها در ۲ مساله است. اول "انتظارات" زیادی که از خود دارند و دوم، "مقایسه" خود با دیگران. افزایش آگاهی انسانها در جهان جدید و دسترسی آنها به ابزارهایی که امکان مقایسه وضعیت خودشان با دیگران را به آنها میدهند، سبب شده تا انتظار افراد از خود افزایش یابد و همین مساله، در شرایطی که نیازهای افراد ارضا نشود، میتواند محرک اعتراض برای آنها باشد.
۴. تضعیف سرمایههای اجتماعی و بیاعتمادی مردم
در نهایت باید گفت که بیاعتمادی مردم به دولتها و سیاسیون نیز در افزایش اعتراضات صنفی آنها و تلاش برای احقاق حقوق خود به صورت مستقیم و میدانی، به نحوی جدی ایفای نقش میکند. متاسفانه طرح وعدههای بی پایه از سوی دولتهای مختلف در طی سالهای اخیر در ایران و محقق نشدن برخی چشم اندازها سبب شده تا افراد، راه حل احقاق حقوق خود را نه مجاری رسمی و تعامل با دولت، بلکه در اعتراضات میدانی ببینند.
موضوعی که خود برای هر کشوری چالشزا است و پالسهای معناداری را به جریان حکمرانی مخابره میکند و بایستی برای رفع آن تدابیر جدی اندیشیده شود.
راهحل چیست؟
پس از طرح برخی متغیرها در مورد محرکهای اصلی سریالی شدن اعتراضات صنفی در ایران، اکنون این سوال مطرح میشود که راه حل خروج از این بحران چیست؟ به نظر میرسد که پاسخ به این سوال را نیز بایستی در محرکهای ذکر شده جستجو کرد. از این رو، در سه سطح کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت، مسوولان امر و جریان حکمرانی بایستی نوع ِ نگاه خود را به چالش اعتراضات صنفی مختلف در ایران تغییر دهند.
در این راستا، به جای انباشت بحران و موکول کردن آن به زمانی نامشخص، باید نگاه حل المسائلی را مد نظر قرار داد و به نحوی ریشهای در پی حل مشکلات بحق افراد فعال در اصناف مختلف بود. نباید از یاد برد که ظرفیتهای انسانی در کشور، قطعا برای ایران فرصتساز هستند. فرصت سازی که صرفا از مجرای دولتی اتفاق میافتد که با جای آتشنشان بودن، اولویت اصلی خود را بر دیدهبان بودن و فعال سازی ظرفیتها به نفع ایران قرار میدهد. تردیدی نیست که جریان حکمرانی بایستی جذابیتهای سنجیده و معقولی را برای افراد جهت ادامه فعالیت در ایران تعریف کند.
در عین حال، تقویت بنیانهای سرمایه اجتماعی جریان حکمرانی میتواند نقشی قابل تامل در کاهش اعتراضات صنفی و افزایش رضایت اجتماعی و اقتصادی در کشور بازی کند. موضوعی که از چشم اندازی کلان کاملا در راستای منافع ملی ایران نیز است. اکنون ایران در یک دوراهی بزرگ است: "یا با وفاق به سمت حل مشکلات و تقویت بنیانهای قدرت خود حرکت میکند یا باید به پیشواز مشکلات گستردهتر برود. انتخابهایی که هر کدام، بروندادها و آینده متفاوتی را برای ایران نوید میدهند."
عدالت کجا بود همیشه شر به خیر پیروز شده