تخمه ژاپنی؛ محصول اسفراین
تخمهای که در روستای جاپان یا جاپون از توابع بخش مرکزی دماوند کاشت و برداشت میشود، این سالها کمتر نشانی از این محصول در این منطقه یافت میشود. اما در روستاهای اسفراین از توابع استان خراسان شمالی این محصول به مانند گذشته کاشته میشود.
![تخمه ژاپنی؛ محصول اسفراین](https://cdn.khabarfoori.com/thumbnail/MTVlNzQwrSOk/Z16wE4UvYwwq6tR2EOJTejVKGi50irI1BRxa7rEvYTnP-Bf9ahgZsp-WJuyTV3Z4V6BMQR8T-nfsv9pue1duJF3FD5nNMo5Z/MTVlNzQwrSOk.jpg)
اولینبار که فهمیدیم تخمهژاپنی ربطی به سرزمین آفتاب تابان ندارد، خیلی نمیگذرد. تخمهای که در روستای جاپان یا جاپون از توابع بخش مرکزی دماوند کاشت و برداشت میشود. گویا این سالها کمتر نشانی از این محصول در این منطقه هم یافت میشود. اما در روستاهای اسفراین از توابع استان خراسان شمالی این محصول بهمانند گذشته کاشته میشود.
زنگ در خانه به صدا درآمد. مادر همسرم با سرعت چادرش را سر کشید. مطابق رسم همیشه حین جفت کردن دمپایی؛ صدایش راکمی بلند کرد و گفت: کیه! آمدم. صدای خانمی به گوش رسید که میگفت: «در را بازکن».
گویا یکی از همسایهها بود. همانطور که در چهارچوب ورودی "حال" ایستاده بودم. دیدم پیرزن بیچاره دو هندوانه بزرگ را به سمت مادر زنم تعارف کرد. سریع خودم را رساندم. قبل از احوالپرسی هنداونهها را گرفتم. تشکری کردیم. مادرزنم گفت: «میثمجان هنداونهها را کنار شیر آب بگذار».
در برخی مناطق قدیمی اسفراین اهالی خریدهایی مثل (لوبیا، گردو، انواع میوهها و...) را مستقیم از تولیدکننده که همسایهها باشند، انجام میدهند. در تصور من این بود، اینبار هم مستقیم خرید و فروشی انجامشده است. چندساعتی گذشت. نزدیک غروب نوبت خوردن هندوانهها شد. هندوانه اول که بریده شد. بدجور توی ذوقم خورد. قرمز کمرنگی که به سفیدی میزد. اما بهجز من کسی تعجب نکرد! دومی هم مثل اولی. پدرزنم که تعجب مرا دیده بود، گفت: «تا حالا هندوانه آجیلی ندیدی؟!»
هندوانه آجیلی! تازه فهمیدم موضوع از چه قرار است. کمی دقت که کردم؛ تخمههای عنابی وسط هندوانه بیرنگ بود! بعدازآن اصل ماجرای هندوانههای رایگان همسایه را همسرم توضیح داد. گویا یک رسم قدیمی که هنوز هم در برخی مناطق پابرجا است. کسی که هندوانه آجیلی میکارد، برای جدا کردن تخمههای آن به همسایهها هندوانه میدهد و تخمه تحویل میگیرد!
موضوع برایم جالب شد. برای گپ و گفت و تهیه گزارش به خانه همسایه میروم. درب خانه چهار طاقباز بود. یاالله میگوییم و در معیت همسر، وارد میشویم. منظره جالبی در گوشه حیاط بود. هندوانههایی که رویهم جا خوش کرده بودند. البته دو پشته بار که بافاصله از هم قرار داشتند. گویا هندوانههای خراب را از هم جدا کرده بودند. چون شیره و آب هندوانه دوروبر آنها ریخته بود. اما با توضیح خالهزهرا پی به اشتباهم میبرم. گفت: « با چوبدستی هندوانهها را سوراخ میکنیم. پس از چند روز گندیده میشود و جداکردن تخمهها راحتتر انجام میشود.»
پیرزن باصفا گویشش به زبان کرمانجی بود. اما وقتی فهمید من متوجه نمیشوم. به هر مشقتی که بود؛ شروع به فارسی صحبت کردن، نمود. درباره کشت هندوانه آجیلی پرسیدم. با خندهای که آنرا زیر روسری پیچیده شده جلوی دهانش مخفی میکرد؛ گفت: « پسرم، من که خیلی نمیتوانم، توضیح بدهم. اجازه بده شوهرم بیاد، از او بپرس» صحبتش را با چشم گفتنی تأیید کردم.
اما از او خواستم درباره قسمت سخت کار (جداسازی تخمه از هندوانه) برایم کمی صحبت کند تا همسرش هم بیاید. دو روش سنتی را توضیح داد. یک روش دیگر هم که پیرزن گفت، هندوانهها را برش میزنند و تخمهها را جدا میکنند. روشی که به گفته او خیلی سخت است. قبلا برای تهیه گزارش پسته که به جاجرم رفته بودیم، کارخانهدار گفت: دستگاههای پوستکنی تخمه هندوانه هم دارد. برای همین از این روش هم پرسیدم. خاله زهرا گفت: برای ما که کشت کمی داریم صرفه ندارد.
حین صحبت بودیم که شوهرش با چند نان اسفراینی وارد خانه شد. پیرزن که شوهرش را دید، خیلی خوشحال شد. فکر میکنم به خاطر خلاصی از دست مصاحبه و ما! بگذریم. پیرمرد راستقامت با استخوانبندی درشت. وقتی مچبند را از دستش باز میکرد، حسابکار دستم آمد! از او درباره کاشت و داشت و برداشت هندوانه آجیلی میپرسم. میگفت: «کاشت هندوانه آجیلی یعنی؛ گریه بر قبر خالی»
قبل از پرسیدن سؤال بعدی؛ خاله زهرا پشتی سفیدرنگی را برای شوهرش میآورد. به او میگویم: کربلایی حسابی تحویلتان میگیرد! کربلایی ایوب نگاه محبتآمیزی به همسرش میکند؛ سری تکان میدهد! از او درباره شرایط زمین کشت میپرسم. میگوید: چون این کشت دیم است. برای همین حاصلخیزی و رطوبت زمین خیلی ملاک نیست. مثلاً امسال من در زمینهای میاندشت جاجرم که جز مناطق تقریباً خشک و کمآب بهحساب میآید؛ کاشتم.
درباره مراحل داشت هم از او میپرسم. به اینجا که میرسیم، دستهایش را به هم میمالد و حسرتی میکشد. گفتم: کربلایی چه شد؟ گویا خیلی سخت گذشته!؟ گفت: « امان از دست محیطزیست!» باید هر شب بر روی پالوز (زمینهای کاشت هندوانه و خربزه در گویش کرمانجی) بخوابیم و مراقب خوک باشیم. آخر پسرجان! مگر حیوان زبانبسته، زبان آدمیزاد میفهمد! میگویند: اگر حیوانات به زمینهای شما حمله کردند؛ کاری به آنها نداشته باشید، در غیر این صورت شمارا جریمه میکنیم! به خاطر همین هر شب مجبوریم دور از خانه و خانواده چهار چشمی مراقب باشیم. یک چشم هم به آسمان که اگر بارانی بارید جویهای آب را مرتب کنیم تا زمین سیرآب شود.
از برداشت و فروش محصول هم میپرسم، صدای در میآید. البته نه صدای زنگ که صدای لگدهای محکم بر در! پسربچه همسایه درحالیکه با لگد در را میکوبید، فریاد خاله، خاله «مادرم گفت: دو سه تا هندوانه بده» اش گوش دروهمسایه را کر کرده بود. خاله زهرا یا علی میگوید، از چند پله بهارخواب پایین میرود. به گوشهای از حیاط که شوهرش هندوانهها را تلانبار کرده. دو تا هندوانه متوسط برمیدارد، تا قبل از شکستهشدن در و اعتراض همسایهها پسر همسایه را دستپر راهی خانه کند.
از قیمت پایین خرید و قیمت بالای فرآوری گلایه میکند. چون دستتنها بود، کارش چند برابر سختتر از بقیه میشد. صحبت با کربلایی را به دلیل خستگی و خمیازههای مداوم او موکول بهروز بعد و بر روی زمین میکنم. میاندشت منطقه وسیعی است که بین جاجرم و اسفراین مشترک است. منطقهای تقریباً بیابانی. به زمینهای زراعی کربلایی ایوب که نزدیک روستای چهلدختران اسفراین است میرسیم. بهرسم میهماننوازی هندوانهای را که بهزعم خودش شیرینتر از بقیه بود را میشکند و تعارف میکند.
صحبتها ادامه پیدا میکند. از محلهایی که حیوانات وحشی خسارت زدهاند، با گلایه دوباره از محیطزیست بازدیدی میکنیم و ....
آری این صحبت با مردمان زحمتکشی بود که ثمره دسترنج شبانهروزی آنها را به ثمنبخس دلال میخرد. انبار میکند. شب عید به چند برابر قیمت به مصرفکننده میفروشد. راستی قیمت یک کیلو تخمهژاپنی سال گذشته به بیش از پنجاههزار تومان رسید. اما دریغ از سودی که به جیب کشاورز برود! دردی که مشخص نیست، چرا لاعلاج باقیمانده است!
منبع: فارس
18