آیا امامحسین(ع) درحرکتهای سیاسی، دچار تعارض نمیشد؟
دکتر غلامحسین دینانی، فیلسوف و از استادان مطرح فلسفه اسلامی دانشگاه است. او سال ها شاگرد علامه طباطبائی بوده است. در این گفت وگو به تشریح عقل و حرکت عقلانی در انسان معصوم پرداخته ایم.
ما عموما همه حرکت های امام حسین(ع) را عاشقانه تفسیر می کنیم. درحالی که ایشان به عنوان امام معصوم همه اقدامات و حرکت هایش در زندگی عقلانی بوده است. دکتر دینانی معتقد است بین این عقل و عشق در زندگی معصوم تضادی وجود ندارد.
در این گفت وگو به تبیین این موضوع پرداخته شده است.
اینکه در فلسفه اسلامی مطرح می کنید مصداق عقل خالص امام حسین و معصومان هستند یعنی چه؟ آیا این عقل خالص دارای کشمکش های انسانی و تضادها و تعارضات هست یا خیر؟
در قرآن آمده است: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ» یا «وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» (آل عمران، آیه ۷). کلمه «لب» که در آیات اشاره شده، به معنی عقل خالص است.
عقل غیر خودبنیاد که فایدهای ندارد؛ عقلی که تکیه بر این و آن داشته باشد. عقل نیازی به کسی ندارد. اگر عقل ببیند جامعه چه میگوید و غرب چه میگوید و آن کتاب چه گفته است، عقل نیست. عقل باید به خود مراجعه کند؛ ولی با خلوص و صدق که متأسفانه این را کم داریم. عقل خالص و صادق کم داریم. آنها که عقلشان خالص بود، وحی را فهمیدند. سلمان فهمید، ابوذر فهمید، ابوجهل نفهمید؛ چون عقل خالص نداشت.
عقل خالص معصوم است. من ائمه (ع) را تجسم عقل میدانم. پیامبر (ص) و حضرت امیر (ع) و امام حسین (ع)، تجسم عقل هستند. عقل، عقل است؛ ولی اگر بخواهد جسم شود میآید در قالب حضرت محمد (ص) و علی (ع) و در قالب حسین (ع). اینها عقل مجسم هستند.
شما فرموده اید که امام حسین (ع) تجسم عقل است یعنی او مساوی با عقل است؟ این یعنی چه؟ یعنی آیا امام مثلا در حرکت های پیچیده اجتماعی و سیاسی هم دچار تعارض نمی شود؟
بله. دقیقا امام حسین (ع) را تجسم عقل و حرکت عقلانی میدانم. هر نوع حرکت امام حسین از اقدام سیاسی تا هجرتش همه تجسم عقل خالص است. اولیاء و انبیاء تجسم عقل هستند. اگر عقل بخواهد به جسمانیت بیاید در انبیاء و اولیاء پیاده میشود و پیاده شده است. این حرف را با دو حدیث تأیید میکنم که هر دو در اصول کافی آمده است؛ یکی اینکه «اول ما خلقالله العقل» نخستین مخلوق عقل است. حدیث دیگر میگوید: «اول ما خلق الله نوری» اولین مخلق نور من است. این دو حدیث با هم تفاوت دارند؟ یعنی نور محمد (ص) همان عقل است. امام حسین (ع) تجسم عقل است؛ منتها عقلی است که به صورت عشق درآمد. این عشق عقلانی است. عشق امام حسین (ع) عقلانی بود یا نفسانی؟ قطعا عقلانی است.
اصلاً در حرکت فردی و زندگی فردی و جمعی او در اقدام اجتماعی امام، تعارضی نیست. عقل امام حسین (ع) عشقش است و عشق امام حسین (ع) عقلش است و خود هم عقل کل است.
چطور باید تفسیر کرد که تعارض و دوگانگی ای بین تمام حرکت های امام حسین مبتنی بر عشق یا عقل وجود ندارد؟
کدام تعارض؟ عنوان تعارض را بیخود طرح کردید از اول. اصلاً تعارض نیست. به یقین، حضرت سید الشهدا همان طور که مظهر کامل عشق الهی است، مظهر کامل عقل الهی هم هست. اگر عقل الهی نداشت، عشق الهی هم نداشت. عقل و عشق امام حسین(ع) و دیگر اولیای خدا از یکدیگر جدا نیست. عشقش عقلانی بود، زیرا عشق هر عاشقی به اندازه عقل اوست.
انسان هم عقل دارد هم قلب. قلب انسان، عقل او نیست اما قلب زمانی سالم است که بر اساس عقل کار کند. اگر قلب انسان تقاضایی داشت و به مقتضای قلب بودن کارهایی انجام داد که از دایره عقلانیت و از حکم عقل خارج بود، آن کارها خوب نیستند. کلمه قلب در فارسی، همان دل است. قلب یعنی چیزی که منقلب می شود، قلب آدمی هر لحظه دگرگون می شود و ثبات ندارد. بسیار حساس است و دگرگونی های فراوانی در آن اتفاق می افتد. قلب، لطیف ترین بخش وجودی انسان و در حقیقت، بخش اصلی هستی اوست، چه قلب معنوی چه قلب صنوبری.
این قلب ظاهری همین است که ضربان دارد و گوشت است، اما قلب واقعی همان قلب معنوی و مرکز ادراک و احساسات، و آن خانه خداست. این قلب، حریم خدا و همان دل مومن است و البته دل انسان کامل. کعبه مجاز است و خانه ای است که با گل ساخته شده و البته مقدس، اما خانه حقیقی خداوند، دل مومن است. حدیثی از امام جعفر صادق(ع) است که می گوید: انسان دارای قلب عقول است. عقول صیغه مبالغه عاقل و به معنی بسیار عاقل است، یعنی که قلب عاقل است. بنابراین عقل، با اخساس منافاتی ندارد و چه بسا اگر احساسات انسان با عقل هماهنگ نباشد بسیار زیان بخش خواهد بود.
اما اساسا از نگاه فلسفی ما عقل را خصوصا در حرکت جمعی و اجتماعی و سیاسی سرکش و دچار کشمکش می دانیم. این کشاکش های عقلانی در معصومان وجود ندارد؟
مردم این گونه می اندیشند که عقل، سرکش است. عقل در مقابل خداوند تسلیم است و در جای خود کار می کند. بعضی دچار این اشتباه می شوند که عقل، متکبر است یا عقلا متکبرند در حالی که انسان بی عقل است که کبر می ورزد. انسان عاقل تکبر ندارد. کسی که به وحدت نامتناهی حق ایمان دارد و با عقلانیتش می فهمد که خداوند، محیط علی الاطلاق است و همه هستی، ظل وجود حق تعالی و پرتو نور خداوند است و احاطه قیوم لایتناهی را درک کرده، چنین کسی چگونه تسلیم نشود؟ تسلیم شدن در برابر حق، حکم عقل است. این طور نیست که نخست دین دار باشیم و بعد عقل پیدا کنیم، بلکه ابتدا باید عاقل بود تا دین دار شد.
انسان به مقتضای عقل دین را می پذیرد نه به مقتضای بی عقلی. اگر به مقتضای بی عقلی دین را بپذیرد، دینش ارزشی نخواهد داشت. ارزش هر عاشقی به اندازه معرفت اوست. هر چه عاشق، معرفت بیشتری داشته باشد، عشقش لطیف تر است. هر چه در مرتبه پایین تر قرار گیرد، درجه عشقش پایین تر است تا اینکه می رسد به عشق حسی و شهوانی. عشق شهوانی هم به یک معنی عشق است، اما چون معرفت درستی در آن نیست در حد موضوعی شهوانی ارزش دارد. معرفت از خواص عقل است. هر اندازه که مراتب معرفت عاشق، بیشتر باشد، مراتب عشقش، لطیف تر است تا به عشق عالی الهی برسد که این همان عشق امام حسین(ع) است.
منبع: خبرآنلاین
27