به مناسبت سالروز میلاد با سعادت پیامبر خاتم(ص) ؛
پیامبر شادیها؛ شوخیهای پیامبر خدا با صحابه/ مزاح حضرت محمد(ص) با حضرت علی(ع) و پاسخ جالب ایشان
حضرت علی(ع) میفرماید: رسول الله(ص) هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت، او را با شوخی، خرسند میساخت و میفرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد.
به گزارش خبر فوری ، پیامبر اسلام(ص) اسوه حیات اجتماعی و اخلاقی ما مسلمانان هستند. در سالروز ولادت ایشان بهتر است به سیره عملی ایشان مراجعه کرده و درسهای زیادی از آن بگیریم. متاسفانه بداخلاقی، خشم و ناراحتی در جامعه جوان ما بیداد میکند. این در حالی است که پیامبر خدا(ص) در زندگی شخصی خود با وجود تمام مشکلات هرگز از شادی، خنده و شوخیهای در چارچوب ادب دریغ نمیکردند.
حضرت محمد(ص) همواره بر شوخی، خنده و گسترش شادی در جامعه تاکید میکردند. حضرت علی(ع) میفرماید: رسول الله(ص) هرگاه مردی از اصحابش را غمگین مییافت، او را با شوخی، خرسند میساخت و میفرمود: خداوند دشمن دارد، كسی را كه به روی برادرش چهره درهم كشد.
مشهور است که روزی بعضی از صحابه گفتند: "یا رسول الله تو با ما مزاح بسیار میکنی." یعنی این طریقه، مناسب منصب نبوّت نمینماید. آن حضرت فرمود: "اِنّی لا اَقُولُ اِلّا حَقّاً" . یعنی "به درستی که من نمیگویم الّا سخن راست." و میفرمود که "حق سبحانه و تعالی مزاحِ راست را مؤاخذه نمیفرماید." البته مشهور است که آن حضرت آن فرموده: "وای بر کسی که سخن دروغ گوید تا به آن سبب، قومی را بخنداند." و دو بار فرمود که "وای بر وی."
در این گزارش برخی از شوخیهای مشهور ایشان با صحابه و برخی مزاحهای صحابه با ایشان را که در منابع معتبر حدیثی آمده نقل میکنیم.
شتر نفور تو چه کرد؟
خوات بن جَبَیر انصاری از اهل بدر است. او روایت کرده که با رسول خدا (ص) در منزل مَرُّالظَّهران فرود آمدیم که نزدیک مکّه است. من به علت کار مهمی از خیمه بیرون رفتم، جماعتی از زنان صاحب جمال دیدم که نشسته بودند با هم سخنان میگفتند. من برگشتم و حُلّه خود بپوشیدم و رفتم پیش ایشان نشستم. ناگاه دیدم که حضرت از خیمه بیرون آمد و گفت: "یا اباعبدالله چرا نزد اینها نشستهیی."
ترسیدم و گفتم: "یا رسول الله شتری دارم به غایت نَفُور و جهنده... میخواستم که این جماعت جهت بند کردن آن رسنی بتابند."
حضرت هیچ نفرموده، روان شد. من نیز از عقب رفتم. چون از آن منزل کوچ کردیم هر جا که به من میرسید تبسّم مینمود و میفرمود: السّلام علیک یا اباعبدالله شتر نفور تو چه کرد؟
من از آن گفتار خجل میشدم تا به مدینه رسیدیم. من از خجلت آن که مبادا دیگر بار به من این سخن گوید مسجد و مجالست آن حضرت را ترک گفتم. چون مدّتی براین گذشت فرصتی جستم و در وقتی که مسجد خلوت بود درآمدم و نماز میگزاردم. حضرت از حجره طاهره بیرون آمد و دو رکعت نماز سبک بگزارد، پس بیامد و نزدیک من نشست و من نماز را طول دادم به امید آن که حضرت ملول شود و برود.
حضرت دریافت و فرمود: "یا اباعبدالله نماز را هر چند میخواهی طولانی کن که من بر نخواهم خاست تا زمانی که تو از نماز فارغ شوی."
با خود گفتم عذری باید گفت تا خاطر مبارکاش تسکین یابد، چون سلام نماز باز دادم فرمود: "السّلام علیک یا اباعبدالله چه کرد شتر نفور تو."
گفتم: "یا رسول الله بدان خدای که تو را به راستی مبعوث کرده که آن شتر از آن زمان که مسلمان شدهام نفور نگشته و سرکشی نکرده."
پس آن حضرت دو نوبت یا سه نوبت فرمود: "رَحِمَکَ الله" و دیگر بر سر آن سخن نرفت.
شوخی پیامبر(ص) با حضرت علی(ع)
نقل است که روزی پیامبر و حضرت علی(ع) کنار هم خرما می خوردند. پیامبر(ص) هر خرمایی را که می خورد، به آرامی، هسته اش را نزد هستههای علی(ع) میگذاشتند. هنگامی که از خوردن خرما دست کشیدند، همه هسته ها جلوی حضرت علی(ع) بود. پیامبر در این موقع، رو به حضرت علی(ع) کردند و فرمودند: "ای علی! بسیار می خوری". حضرت علی(ع) در جواب پیامبر فرمودند: "آن که خرما را با هسته خورده است، پرخورتر است".
همسر سفید چشم
بانویی به خدمت پیامبر خدا رسید. پیامبر از او سؤال کرد که همسر کدام یک از مسلمانان است. زن پاسخ داد که : فلان کس . پیامبر پرسید : "همان که سفیدی ای در چشمش هست؟". زن، برافروخته پاسخ داد : "نه، ای پیامبر خدا ! چشم همسر من سالم است ." پیامبر خندید و فرمود : " چرا رنجیده شدی؟ مگر کسی هست که در چشمش سفیدی نباشد؟"
خرید با چند گردو
روزی پیامبر(ص)، به همراه بلال، از کوچه ای میگذشتند. بچهها مشغول بازی بودند. آنها تا پیامبر را دیدند، دور او حلقه زدند و دامنش را گرفتند و گفتند : "همان طور که حسن و حسین را بر شانه تان سوار می کنید، ما را هم بر شانه خود سوار کنید" .
بچه ها هر یک گوشه ای از دامن پیامبر را گرفته بودند و با شور و اشتیاق، همین جمله را تکرار می کردند . پیامبر با دیدن این همه شور و شوق، به بلال فرمودند : " ای بلال ! به منزل برو و هر چه پیدا کردی، بیاور تا خود را از این بچه ها بخرم".
بلال، با عجله رفت و با هشت گردو برگشت . پیامبر، هشت گردو را بین بچه ها تقسیم کردند و بدین ترتیب، خود را از دست بچهها رها کردند و به همراه بلال، به راهشان ادامه دادند. در راه، پیامبر، رو به بلال کردند و به مزاح گفتند: "خدا برادرم، یوسف صدّیق را رحمت کند . او را به مقداری پول بی ارزش فروختند و مرا نیز به هشت گردو معامله کردند".
پیرزنان به بهشت نمیروند
پیرزنی از انصار به پیامبر (ص) عرض کرد که از خداوند برای من بهشت را طلب کن. حضرت فرمودند: "پیرزن داخل بهشت نمی شود." پیرزن اندوهگین شد. پیامبر (ص) خندیدند و فرمودند: "مگر نشنیده ای قول خداوند را در مورد بهشتیان که ما آنان را به ابداع آفریده ایم و دوشیزگان داشته ایم." (یعنی زنان بهشتی به صورت جوان و دوشیزه وارد بهشت می شوند)
شوخی اعرابی با پیامبر
روزی مرد عربی بر آن حضرت كه بسیار اندوهگین مینمود وارد شد. وی میخواست چیزی بپرسد. اصحاب گفتند: "نپرس! چهره پیامبر چنان گرفته است كه جرئت پرسیدن نداریم.". اعرابی گفت: "مرا به حال خود واگذارید. سوگند به خدایی كه او را به پیامبری برانگیخت، هرگز رهایش نمیكنم تا خنده بر لبانش ظاهر شود." آنگاه به پیامبر(ص) گفت: "ای رسول خدا! شنیدهام دجال با نان و غذا نزد مردم گرسنه میآید. پدر و مادرم به فدایت. آیا باید غذا نخورم تا از لاغری بمیرم یا بهتر است نزد دجال غذای كافی بخورم و چون سیر شدم، به خدا ایمان آورم؟"
پیامبر اكرم(ص) بسیار خندیدند. سپس فرمود: "خیر! خداوند تو را به وسیله آنچه دیگر مؤمنان را بینیاز میكند، بینیاز میسازد."
خوردن خرما با چشم سالم
نقل است صهیب بن سنان دچار چشم درد شد. روزی میهمان پیامبر بود و در حضور ایشان شروع به خوردن خرما کرد. حضرت محمد(ص) به بن سنان فرمود: "در حالی كه از چشم درد رنج میبری، خرما میخوری؟" صهیب گفت: "این چشم من درد میكند و من خرما را با طرف دیگر میخورم". پیامبر بسیار خندیدند.
دست شبیه دست است
روزی پیامبر(برخی این روایت را در مورد حضرت علی(ع) نقل کرده اند) با عده ای از یاران نشسته بود. در این هنگام حضرت دست راستش را بالا برد و به یاران فرمود : "اگر گفتید دست راست من شبیه چیست ؟"
هر کس چیزی گفت. یکی گفت شبیه شمشیر دیگری گفت شبیه پنجه های شیر و خلاصه هریک چیزی گفت . حضرت فرمود : "دست راست من شبیه دست چپ من است. "
38
عید ما را عزا کردند خدا رویت را سیاه کند بی کلید
مگردرامد مردم 3برابر شده که بنزین را3برابر کردن خداازشان نگذره این اخوند ها چه جماعتی هستن بازهم خداازشان نگذره وروزقیامت درحضور حضرت رسول خجالت زده شوند اکثر مردم باسختی زنده گی میکنن
اونی که بنزین رو سه برابر کرد و اکثر اطرافیانش با منش و روش حانیون واقعی هزار فرسنگ فاصله دارن.
روز میلاد پیامبر را بر مردم عزا کردند . تسلیت عرض می کنم.
دقیقاااا. امروز من روانی بودم. به خاطر شوهر بیچارم. خدا بزاره تو کاسه شون ک انقدر اذیت میکنن
از این چیزا ننویسید، اصلا خنده مان نمی گیرد. نظام به اصطلاح دینی آبروی پیامبر را برد. والله امروز به یکنفر تبریک نگفتم.
همین تعدادی که مقداری ایمان داشتند هم دارن بی اعتماد میکنن.این کشور دیگه هیچ بویی از دین نداره.همه چیز شده بود ظاهر.همین ظاهر هم داره از بین میره
درباره صحت برخی از این روایات اشکال وجود دارد.
باسلام شایسته دولت نبود که روزعید ولادت پیامبرراباگران کردن بنزین تلخ کندوانگهی اخیرا وزیرنفت گفته بود چنین برنامه ای نداریم هروقت تصمیم گرفته شودابلاغ میکنیم درروایت هیج گناهی به اندازه دروغ نهی نشو کلیدهمه گناهان معرفی شدان عزیزی هم که ازاخوندها گله کرد ازش سوال کنید همان کسانی هستند که باذوق زدگی به این رئیس جمهور رای دادند ان الله لایغیرمابقوم حتی یغیروامابانفسهم
عیدی گرفتیم ما ملت.آقایون هم شوخی کرده بودن که امسال بنزین گران نمیشه!جوک اسلامی بود.خخخخخخ
لعن الله علی القوم الضالمین امروز از خودم شرمنده شدم امروز از خونوادم شرمنده شدم ایشالا خدا با چهره شرمسار محشورتون کنه
ملت تا ده هزار تومان هم جا دهرند
فعلا که چهل ساله دارن ما را غمگین میکنن جشنها و عیدا کمرنگ شده قبلا یکم چراغونی میکردن حالا هیچی عزاهامون پرنگ و پررنگتر میشه ده روز و چهل روزا از اونطرف گرونی بیکاری تورم اختلاص دیگه جایی برای خنده و شوخی نمونده تلوزیون که هیچی به برنامه نود و عادل فردوسی پور دلخوش بودیم ازمون گرفتن به چی بخندیم و دلخوش باشیم فکر کنم سنی ها خوشحالترن دوبی و امارات و عربستان و خب چرا که نه چون اونا دست دزدا را قطع میکنن به مردمشون میرسن ولی ما درست برعکس دست مردما قطع میکنن به دزدا میرسن
چنین تیتری شایسته مقام رفیع حضرت رسول الله نیست ایشان بذله گو نبود اخلاق شیرین وعظیم داشته خوشرو خوش اخلاق بودن ولی شوخ بذله گو نبودن این یک توهین است بردارید چنین تیتری که زدی