روایت زیبای سید جعفر شهیدی درباره شهادت حضرت زهرا (س)
سید جعفر شهیدی در اثر مهم خود،
یه گزارش خبر فوری و به نقل از شفقنا، یکی از کتاب های ماندگار درباره ی دخت گرامی پیامبر اسلام (س) کتاب " زندگانی حضرت زهرا (س) نوشته ی مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی است. به گزارش شفقنا آنجه در پی می آید فرازهایی از این کتاب است:
درآستانه ملكوت
«و ان للمتقین لحسن مآب جنات عدن مفتحة لهم الابواب» ".
(ص 49-50)
دختر پیغمبر چند روز را در بستر بیمارى بسر برده؟درست نمىدانیم ، چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟ روشن نیست. كمترین مدت را چهل شب و بیشترین مدت را هشت ماه نوشته اند و میان این دو مدت روایتهاى مختلف از دو ماه تا هفتاد و پنج روز ، سه ماه و شش ماه است.
این همه اختلاف و این همه روایتهاى گوناگون چرا؟از این پیش نوشتیم كه در چنان سالها تاریخ حادثه ها از خاطر یكى بذهن دیگرى انتقال مىیافت. و چه كسى مىتواند ادعا كند كه همه این ناقلان از اشتباه بر كنار بوده اند.و این در صورتى است كه موجبات دیگر در كار نباشد. اما مىدانیم كه در آن روزهاى پرآشوب از یكسو دسته بندىهاى سیاسى هنوز قوت خود را از دست نداده بودو از سوى دیگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمین اسلام بودند در چنین شرایط كدام كس پرواى ضبط تاریخ درست حوادث را داشت؟ بر فرض كه هیچیك از این دو عامل دخالتى در این روى داد نداشته باشد بدون شك دستههاى سیاسى كه پس از این تاریخ روى كار آمدند تا آنجا كه توانستهاند تاریخ حادثهها را دستكارى كردهاند.
بارى به نقل مجلسى از دلائل الامامه در این بیمارى بود كه دو تن صحابى پیغمبر ابو بكر و عمر خواستار دیدار او شدند. اما دختر پیغمبر رخصت این دیدار را نمىداد. على (ع) گفت من پذیرفتهام كه تو بآنان اجازت ملاقات دهى. فاطمه گفتحال كه چنین استخانه خانه تو است . هر چند ابن سعد نوشته است ابو بكر چندان با دختر پیغمبر سخن گفت كه او را خشنود ساخت اما ظاهرا از این ملاقات نتیجهاى كه در نظر بود بدست نیامد.دختر پیغمبر بآنان گفت نشنیدید كه پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر كه او را بیازارد مرا آزرده است؟ گفتند چنین است! فاطمه گفت شما مرا آزردید و من از شما ناخشنودم و آنان از خانه او بیرون رفتند.بخارى در صحیح نویسد:پس از آنكه دختر پیغمبر میراث خود را از خلیفه خواست و او گفت از پیغمبر شنیدم كه ما میراث نمىگذاریم زهرا دیگر با او سخن نگفت تا مرد.
در واپسین روزهاى زندگى اسماء دختر عمیس را كه از مهاجران حبشه و از نزدیكان وى بود طلبید.چنانكه نوشتیم اسماء نخست زن جعفر بن ابى طالب بودچون جعفر در نبرد مؤته شهید شد به ابو بكر بن ابى قحافه شوهر كرد.دختر پیغمبر به اسماء گفت:
-من خوش نمىدارم بر جسد زن جامهاى بیفكنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد.
-من در حبشه چیزى دیدم اكنون صورت آنرا به تو نشان مىدهم.سپس چند شاخه تر خواست.شاخه ها را خم كرد. پارچه اى بروى آن كشید.دختر پیغمبر گفت:
-چه چیز خوبى است.نعش زن را از نعش مرد مشخص مىسازد. چون من مردم، تو مرا بشوى! و نگذار كسى نزد جنازه من بیاید..
در آخرین روز زندگانى آبى خواست. بدن خود را نیكو شست و شو داد جامه هاى نو پوشید و به غرفه خود رفت.خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روى به قبله دراز كشید دستها را بر گونه هاى نهاد و گفت من همین ساعت خواهم مرد به نقل علماى شیعه شوهرش على (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نیز همین روایت را اختیار كرده است .لیكن چنانكه نوشتم ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد.و گویا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على علیه السلام همكارى داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پیغمبر زندگانى را بدرود گفت عایشه خواست به حجره او برود اسماء طبق وصیت او را راه نداد.عایشه شكایت به پدر برد كه:
-این زن خثعمیه میان من و دختر پیغمبر در آمده است و نمىگذارد من نزد جسد او بروم. بعلاوه براى او حجلهاى چون حجله عروسان ساخته است.ابو بكر در حجره دختر پیغمبر آمد و گفت:
-اسماء چرا نمى گذارى زنان پیغمبر نزد دختر او بروند؟ چرا براى دختر پیغمبر حجله ساختهاى؟
-زهرا بمن وصیت كرده است كسى بر او داخل نشود-چیزى را كه براى نعش او ساختهام وقتى زنده بود باو نشان دادم و بمن دستور داد مانند آنرا برایش بسازم.
حال كه چنین است هر چه بتو گفته چنان كن .
ابن عبد البر نوشته است نخستین كس از زنان كه در اسلام براى او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود.سپس مانند آنرا براى زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده كردند.
بخاك سپردن زهرا
«الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون».
(البقره:56)
دانشمندان و تذكره نویسان شیعه متفقند كه نعش دختر پیغمبر را شبانه بخاك سپردند.
ابن سعد نیز در روایتهاى خود كه از طریق ابن شهاب عروه عایشه زهرى و دیگران است گوید فاطمه (ع) را شبانه دفن كردند و على (ع) او را بخاك سپرد.
بلاذرى نیز در دو روایتخود همین را نوشته است بخارى نیز چنین نویسد:
شوى او شبانه او را بخاك سپرد و رخصت نداد تا ابو بكر بر جنازه او حاضر شود» ".
كلینى كه از بزرگان علما و محدثان شیعى است و در آغاز قرن چهارم هجرى در گذشته و كتاب خود را در نیمه دوم قرن سوم نوشته و نوشته او از دیرینهترین سندهاى شیعه بشمار مىرود چنین نوشته است:
چون فاطمه (ع) در گذشت.امیر المؤمنین او را پنهان بخاك سپرد و آثار قبر او را از میان برد. سپس رو به مزار پیغمبر كرد و گفت:
-اى پیغمبر خدا از من و از دخترت كه بدین تو آمده و در كنار تو زیر خاك خفته استبر تو درود باد!
خدا چنین خواست كه او زودتر از دیگران بتو به پیوندد.پس از او شكیبائى من بپایان رسیده و خویشتن دارى من از دست رفته.اما آنچنان كه در جدائى تو صبر را پیشه كردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم كه شكیبائى بر مصیبت سنت است.اى پیغمبر خدا! تو بر روى سینه من جان دادى! ترا بدستخود در دل خاك سپردم! قرآن خبر داده است كه پایان زندگى همه بازگشت بسوى خداست.
اكنون امانت به صاحبش رسید زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید.
اى پیغمبر خدا پس از او آسمان و زمین زشت مىنمایدو هیچگاه اندوه دلم نمىگشاید .
چشمانم بىخواب و دل از سوز غم كباب است تا خدا مرا در جوار تو ساكن گرداند.
مرگ زهرا ضربتى بود كه دل را خسته و غصهام را پیوسته گردانید.و چه زود جمع ما را به پریشانى كشانید.شكایت خود را بخدا مىبرم و دخترت را به تو مىسپارم! خواهد گفت كه امتت پس از تو با وى چه ستمها كردند.آنچه خواهى از او بجو و هر چه خواهى بدو بگو! تا سر دل بر تو گشاید و خونى كه خورده است بیرون آید و خدا كه بهترین داور است میان او و ستمكاران داورى نماید .
سلامى كه بتو مىدهم بدرود است نه از ملال تو از روى شوق است نه كسالت.اگر مىروم نه ملول و خسته جانم و اگر مىمانم نه بوعده خدا بد گمانم. و چون شكیبایان را وعده داده است در انتظار پاداش او مىمانم كه هر چه هست از اوست و شكیبائى نیكوست.
اگر بیم چیرگى ستمكاران نبود براى همیشه در كنار قبرت مىماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزند مرده جوى اشك از دیدگانم مىراندم.
خدا گواهست كه دخترت پنهانى بخاك مىرود.هنوز روزى چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبانها نرفته حق او را بردند و میراث او را خوردند.درد دل را با تو در میان مىگذارم و دل را به یاد تو خوش مىدارم كه درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه .
در مقابل این شهرت ابن سعد روایت دیگرى دارد كه ابو بكر بر دختر پیغمبر نماز خواند و بر او چهار تكبیر گفت .پیداست كه این روایت و یك دو حدیث دیگردر مقابل آن شهرت ارزشى ندارد و دور نیست كه آنرا براى مصلحت وقت ساخته باشند. فقدان دختر پیغمبر على (ع) را سخت آزرده ساخت. نمونه این آزردگى را از سخنانى كه بر كنار قبر او خطاب به پیغمبر (ص) گفت دیدیم.در سندهاى دیرین دو بیت زیر را نیز بدو نسبت دادهاند كه نشان دهنده سوز درونى اوست.اما شمار این بیتها در ماخذهاى بعدى بیشتر است چنانكه در دیوان منسوب به آنحضرت نوزده بیت است ".
زبیر بن بكار در كتاب خود الاخبار الموفقیات كه آنرا در نیمه دوم قرن سوم نوشته و از مصادر قدیمى بشمار مىرود چنین نویسد:
مداینى گوید چون امیر المؤمنین على بن ابى طالب رضى الله عنه از دفن فاطمه فراغتیافت بر سر قبر او ایستاد و این دو بیت را انشاء كرد:
لكل اجتماع من خلیلین فرقة و كل الذى دون الممات قلیل و ان افتقادى واحدا بعد واحد دلیل على ان لا یدوم خلیل " ".
این دو بیت در بعض مصادر بدین صورت ضبط شده:
لكل اجتماع من خلیلین فرقة و كل الذى دون الفراق قلیل و ان افتقادى فاطما بعد احمد دلیل على ان لا یدوم خلیل .
مصحح فاضل چاپ اخیر بحار الانوار (طهران) در ذیل صفحه صد و هشتاد و هفت مجلد چهل و سوم عبارتى را دارد كه ترجمه آن اینست:
در بعض نسخهها «و ان افتقادى واحدا بعد واحد»آمده و این درست است چه على علیه السلام بدین دو بیت تمثل جسته نه آنرا انشاء كرده است.
لیكن عبارت زبیر بن بكار چنین است:«و انشا یقول»بعلاوه این دو بیت چنانكه نوشته شد در دیوان منسوب بآن حضرت ضبط شده است.
مجلسى نویسد:روایت شده است كه هاتفى شعر او را پاسخ داد. سپس چهار بیت را نوشته است .
قبر دختر پیغمبر
«و لاى الامور تدفن لیلا بضعة المصطفى و یعفى ثراها»
متاسفانه مزار جاى دختر پیغمبر نیز روشن نیست. از آنچه درباره مرگ او نوشته شد و كوششى كه در پنهان داشتن این خبر بكار بردهاند معلومست كه خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبودهاند.این نگرانى براى چه بوده است؟ درست نمىدانم یك قسمت آن ممكن است بخاطر اجراى وصیت زهرا (ع) باشد.نخواسته است كسانى را كه از آنان ناخشنود بود در تشییع جنازه نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟و یا چرا پس از بخاك سپردن او صورت هفت قبریا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساختهاند؟ چرا اینهمه اصرار در پنهان داشتن مزار او بكار رفته است؟ اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان كردند از بى حرمتى مخالفان مىترسیدند.
اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداكثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع كوفه در سال چهلم از هجرت یكسان نمىتوان گرفت. آنها كه بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على (ع) كشمكش داشتندكسانى نیستند كه در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنانكه در مدینه حاضر بودند حساب على (ع) را از فاطمه (ع) جدا مىكردند. براى رعایت ظاهر هم كه بوده است بدختر پیغمبر حرمت مىنهادند.و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمىكردهاند. نیز نمىتوانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست. چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در كنار قبر او معین است. قبر فرزندان زهرا را كه در بقیع آرمیده است به تقریب مىتوان روشن ساخت.
پس موجب این پوشیده كارى چیز دیگرى است. همان سببى است كه در فصل گذشته به اجمال بدان اشارت شد.همان سببى است كه خود او در جملههائى كه شاید آخرین گفتارهاى او بوده است بر زبان آورد. همان سخنان كه به زنان عیادت كننده گفت: «دنیاى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بیزارم». او مىخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاك رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ابن شهر آشوب نوشته است ابو بكر و عمر بر على (ع) خرده گرفتند كه چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند.وى سوگند خورد كه فاطمه چنین وصیت كرده بود و آنان پذیرفتند . بارى بر طبق روایتى كه كلینى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضا (ع) آورده است:
امام در پاسخ احمد كه از محل قبر فاطمه (ع) پرسید گفت:او را در خانهاش بخاك سپردند.و چون بنى امیه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت . ابن شهر آشوب از گفته شیخ طوسى نویسد: آنچه درستتر مىنماید اینكه او را در خانهاش یا در روضه پیغمبر بخاك سپردند .
در مقابل این روایت ابن سعد كه در آغاز قرن سوم در گذشته است از عبد الله بن حسن روایت كند: مغیرة بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نیم روز گرمى دیدم كه در بقیع ایستاده بود.بدو گفتم:
-ابو هاشم براى چه در این وقت اینجا ایستادهاى؟
-در انتظار تو بودم! بمن گفتهاند فاطمه (ع) را در این خانه (خانه عقیل) كه پهلوى خانه جحشیین است بخاك سپردهاند.از تو مىخواهم این خانه را بخرى تا مرا در آنجا بگور بسپارند!
-بخدا سوگند این كار را خواهم كرد!
اما فرزندان عقیل آن خانه را نفروختند.عبد الله بن جعفر گفت هیچكس شك ندارد كه قبر فاطمه (ع) در آنجاست .
اگر روایت احمد بن ابى نصر قرینه معارض نداشت پذیرفته مىشد. اما علماى شیعه روایتهائى آوردهاند كه نشان مىدهد دختر پیغمبر را در بقیع بخاك سپردهاند.بعلاوه در ضمن این روایات آمده است كه براى پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر و بروایتى چهل قبر ساختند. و این قرینهاى است كه قبر در داخل خانه نبوده زیرا خانه محقر دختر پیغمبر جاى ساختن این همه صورت قبر را نداشته است. و نیز روایتى در بحار دیده مىشود كه مسلمانان بامداد شبى كه دختر پیغمبر بجوار حق رفت در بقیع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه دیدند .
مجلسى از دلایل الامامه و او باسناد خود روایتى از امام صادق آورده است كه بامداد آنروز مىخواستهاند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت على (ع) روبرو شدهاند از این كار چشم پوشیدهاند .
بهر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از كسانى چند نشان مىدهد و پیداست كه او مىخواسته است با این كار آن ناخشنودى را آشكار سازد.
38